زندانی سیاسی آزاد باید گردد… گروگان چطور؟ برای اسیران چه شعاری باید داد؟ کسی که با یک نظام عقیدتی و یا یک ساختار فرقه ای و یا خط مشی و سیاست تندروانه و خشن مخالف است و به همین خاطر در زندان مانده و اجازه خروج ندارد شامل کدامیک از موارد بالاست؟ زندانی سیاسی است یا گروگان؟ حرف درباره یک نفر و ده نفر و صد نفر نیست؛ از سه هزار نفر میگویم ؛ سه هزار نفری که در عراق و درقلعه اشرف اسیرند و زندانی، سازمانی که بخاطر کندی اینترنت و گشت ارشاد و زندانی شدن تیمهای ترور و انفجارش در ایران گلو پاره میکند.و میخواهد سفره خون بگسترد؛ سه هزار نفر را در اشرف در اسارت نگاه داشته ؛ نه اینترنتی هست که کند باشد و نه خبری و اثری ؛ آنها را به زور وادار به اعتراف میکند و فیلم میگیرد؛ آنها را وادار میکند که به عزیزانشان فحاشی کنند ؛ آنها را بدون دارو و درمان با بیماری رها میکند تا برجسدهایشان مظلوم نمایی کند. زنان را که چیزی حدود یک سوم این تعدادند وا میدارد به حجاب اجباری و نه تنها مسائل سیاسی که خصوصی ترین و شخصی ترین مسائل زن و مرد را به بدترین شیوه تحت کنترل گرفته است. نشست هایی که باز آفرینی دادگاههای تفتیش عقاید قرون وسطی است هر روز برگزار میشود. نه تنها از عقیده که از خواب دیدن نفرات هم حسابرسی میشود. بله همه اینها و هزاران بیشتر از اینها در جهنمی به نام اشرف هر روز در جریان است و در بیرون این جهنم پدران و مادران و برادران و خواهران و فرزندان این اسرا همچو پروانه شب و روز به آتش میزنند و تن مقابل پرتاب سنگ و شیشه و فحاشی مسئولان فرقه سپر کرده اند و فریاد میزنند تا شاید صدایشان به جگرگوشه هایشان برسد. تا شاید دیداری هر چند کوتاه میسر شود ؛ تا شاید تور چرکین حصارهای فرقه ای را بشکافند و رهایی را ارمغان دهند. با آنهمه کنترل و حصار و سیمهای خاردار و نشست و گشت و شمارش گاه و بیگاه افراد؛ بازهم هستند کسانی که جان به کف میگرند واز آن جهنم میگریزند. چند نفر به تازگی به اروپا رسیده اند و به ابتکار کانون ایران قلم قرار است در جلسه ای صحبت کنند و بشنویم و بگوییم و بپرسیم. برای دیدنشان باید 260 کیلومتر طی کنم برای دیدن کسانی که جزیی از خاطره ام محسوب میشوند. خاطره تلخی که هرلحظه برایم مسئولیت تلاش برای نجات آنها که هنوز گرفتارند را تداعی میکند. دوستانی که روزگاری دراز را با آنها به سر برده ام. دیدار میسر میشود ؛ دیگرانی هم آمده اند و بسا از راههایی طولانی تر؛ کسانی که با عقاید مختلف یک ایمان مشترک دارند و آن اینکه باور دارند که رهایی حق همه است.مینشینیم و میگویند ومیگوییم و میپرسیم. اوایل فقط از تعویض نوار دوربینی که صحبت ها را ضبط میکند گذر زمان را متوجه میشویم و بعد از سه چهار ساعت دیگر متوجه آن هم نمیشویم ؛ سالن را که ترک میکنیم تا ساعت ها بعد هم صحبت ها ادامه پیدا میکند ؛ در جمعهای کوچکتر و جدا جدا؛ حکایت برای همه یکسان است و متفاوت. یکسان است که همه را برای جذب فریب داده اند و متفاوت است که یکی را به اسم انقلاب و آزادی و دمکراسی فریب داده اند و دیگری را به اسم اسلام و قرآن و آن یکی را به اسم پول و درآمد و کسی را هم برای دیدار عزیزش و از این دست, بسیار دلایل دیگر. یکسان است که همه را مغزشویی کرده اند و اجازه فکر کردن و فهمیدن را از همه گرفته اند ومتفاوت که شیوه های مغزشویی و نفس گیری متفاوت بوده و هست. یکسان همه را ترسانده اند و همه را در جهل و بی خبری نگاه داشته اند و راه خروج را بر همه به شیوه های مختلف سد کرده اند. با اینکه میدانستم و با اینکه تجربه کرده بودم بازهم میشنوم و لعنت میفرستم بر این همه سنگدلی و قصاوت. صحبت ها سوزناک است و باید شنید. به یقین کانون ایران قلم متن و فیلم و صدایش را منتشر خواهد کرد. از آنها میپرسند: اینهمه مدت با مسائل شخصی تان با مسائل جنسی تان که تحت کنترل و ممنوع بوده چه کرده اید؟ برای رهایی بقیه چه باید کرد؟ چه باید کرد که بقیه هم نجات پیدا کنند؟ آیا تلاشهای ما نتیجه بخش است؟ وسئوالات دیگر که باید پاسخهایش را شنید. من هم میپرسم که آخر چطور میشود یک سیستم سه هزار نفر را به زور نگاه دارد و فقط صدای همین چند نفر در بیاید و فرار کنند مگر میشود حتی زورسر نیزه و خطر مرگ هم تا جایی کار ساز است اما چطور رجوی و سیستم فرقه ای او توانسته این افراد را تا امروز نگاه دارد؟ خودم جوابش را میدانم ونیز میدانم که جواب این سئوال برای هرکس جنبه های متفاوتی را در برمیگیرد و چه خوب هم جواب میدهند. یک رشته تار عنکبوت به سادگی پاره میشود و هیچ عنکبوتی با یک رشته تار طعمه اش را گرفتار نمیکند ؛ اما انبوه این رشته ها گریز را به غایت دشوار میسازد ؛ باید تک تک رشته های اسارت ذهنی راشنید و شناخت؛ آنهم از زبان طعمه هایی که به تازگی توانسته اند بگریزند , توصیه میکنم صحبتها را بشنویید و بدانید که هزارها حرف نگفته دیگر هم بر آن میتوان افزود.