پس از پیروزی انقلاب ضد استبدادی ملت ایران در سال 1357 گروه ها و جریان های سیاسی افراطی در اوان انقلاب مردم ایران که احساس می کردند از پایگاه اجتماعی وسیع و گسترده برخوردار نیستند اقدام به تحرکات ضد مردمی برای کسب قدرت سیاسی نمودند. آنان به دلیل ناتوانی در بدست گیری قدرت سیاسی به اقدام های سخیفی دست زدند. تضاد کاری و ایجاد اختلاف و چوب لای چرخ گذاشتن در امور دولت جدید رفتار معمول آنان بود. در این میان سازمان مجاهدین خلق نیز یکی از مهمترین گروه هایی بود که در آن دوران به اقدامات تخریبی دست زد و بعدها با روی آوردن به تحرکات تروریستی و خرابکارانه سعی کرد تا نفوذ و قدرت خود را افزایش و گسترش دهد. اصولا در اغلب کشورهای جهان احزاب و گروههای سیاسی رقیب پس از روی کار آمدن دولت جدید به بهانه های دفاع از منافع کشورشان و یا با شعار میهن پرستی و رفاه و آزادی مردم از دولت حاکم انتقاد کرده و در قبال آن موضع سیاسی می گیرند و تن به رقابت سیاسی می دهند تا جایی که جامعه آنها را پذیرفته و در مراحل بعد موفق میشوند با شرکت در انتخابات کرسی های مختلف مجلس، ریاست جمهوری و… را به دست گیرند و کشورشان را از دیدگاه خودشان آباد و آزاد کنند. این روشی نیست که فقط در یک کشور مرسوم باشد. از زمان بوجود آمدن دموکراسی و قانون گرایی در اغلب جوامع بشری و کشورهای جهان این یک پدیده مرسوم بوده است. که گروههای سیاسی با توجه به آن سعی در بدست آوردن ارکان حکومتی هستند. یعنی اینکه دوران قتل و غارت و کشت و کشتار جهت بدست اوردن قدرت در دنیای امروز معنایی ندارد و در جوامع پیشرفته اجازه استفاده از خشونت را به افراد و گروهها نمی دهند. که این روشی زشت و ناپسندیده است. من که سالها عضو مجاهدین خلق بودم نوع تفکر و رفتار این سازمان نسبت به حکومت ایران را مشاهده و لمس کرده ام. طی مدت چهار سالی که در اشرف بودم اندیشه سازمان را یک اندیشه ابطال شده دیدم که در دنیای امروز خریداری ندارد ولی از نظر رهبران مجاهدین اندیشه خشن آنان هنوز ابطال نشده است. و آنان همچنان اندیشه تروریستی را یدک می کشند و بدان گرایش دارند.
رهبری این سازمان که خود را محور عالم و همه کاره این تشکیلات می داند در نگاه محافل سیاسی دنیا جایگاهی برای ابراز نظر ندارد زیرا تروریسم را تبلیغ و ترویج می دهد. تشکل های سیاسی دنیا امروز بر گفتمان سیاسی و مبارزه صحیح اعتقاد دارند و تاکید می کنند اندیشه ی تروریستی مجاهدین خطرناک است. اما مسعود رجوی با ادعای آگاهی سیاسی فقط به یک راه نادرست و طرد شده پافشاری می کند و از درک مسائل روز دنیا عاجز است و نمی تواند به اشتباهات گذشته خود خط بطلان بکشد او هر روز بیشتر از دیروز در منجلاب خشونت و باتلاق مسیر سیاسی نادرست که راه به جایی ندارد و در نهایت به فروپاشی سازمان مجاهدین منجر می شود، فرو می رود.
به دلیل اشتباهات عملکردی و سیاسی رهبری مجاهدین به عینه شاهد بودم که از همان زمان خروج از ایران و عزیمت به عراق اشخاص زیادی از سازمان جدا شدند و بیشتر جداشدگان بر علیه سازمان و عملکرد خشن رهبری آن دست به افشاگری زدند.
در حال حاضر نیز سازمان مجاهدین و رهبران آن از درک مسائل درون تشکیلات و دنیای بیرون عاجز اند و نمی توانند درک درستی از شرایط و جو سیاسی دنیا داشته باشند.
در سال 1360 مسعود رجوی فرمان قتل عام و کشتار مخالفین خود را برای به دست آوردن قدرت سیاسی در ایران صادر کرد. این سازمان از سال 60 تاکنون نزدیک به 20 سال یعنی از سال 60 تا سال 80 به عملیات های ایذایی، ترور شخصیت ها و بمب گذاری، فروختن اطلاعات به دولت صدام برای بقای ننگین خویش دست زد پس از آن به دلیل منفور شدن در نزد همگان به اجبار از عملیات های تروریستی دست کشید اما به تبلیغ اندیشه تروریستی در میان نفراتش همچنان می پردازد. رهبران سازمان که به قول خودشان از سال 60 دست به مبارزه انقلابی زده اند به افراد مستقر در اشرف و سایر نیروهای سازمان چنین وانمود می کنند نیروهای جدا شده از سازمان یا خانواده هایشان که در ایران زندگی می کنند مزدور و خائن هستند آنان همچنان سعی دارند از روش های خشن و غیر انسانی در قرارگاه اشرف در حالی که سیم های خاردار را دور خود و افراد کشیده اند، استفاده کنند وهر کس از جمله اعضای خانواده ها و جدا شده ها را که سعی دارند دلسوزانه افراد حاضر در اشرف را از خواب سی ساله بیدار کنند با تیر و کمان و قلاب سنگ و… مورد هجوم قرار می دهند. در ظاهر امر چنین رفتارهایی خنده دار به نظر می رسد ولی با کمی تامل در مواضع و روش های خشن مجاهدین اشک از چشمان هر ناظر بی طرف و انسان آگاه و دلسوز جاری می گردد و انسان را به عمق جنایتی که رهبران سازمان در این سالها نسبت به نفرات مستقر در اشرف و ملت ایران کرده اند آگاه می کند. اینکه چگونه رهبری سازمان با پافشاری هایش با زور و اجبار افراد حاضر در اشرف را شستشوی مغزی می دهد و آنها را وادار می کند در آن وضعیت اسفبار بسر برند و اجازه نمی دهد تا آنها با دنیای بیرون از اشرف در ارتباط باشند و نفرات را از هر گونه تماس با دنیای خارج از اشرف و خانواده هایشان محروم و منع کرده است؟ چرا اعضای مجاهدین به نام مبارزه به کسانی که می خواهند آنها را نجات دهند سنگ اندازی می کنند و چنگ و دندان نشان می دهند؟ و افراد را با کوله پشتی پر از سنگ و تیر کمان پشت خاکریز و سیم خاردار در داخل یک کشور بیگانه به مقابله با اعضای خانواده هایشان و همرزمان سابقشان که برای یاری و نجات آنها از جهنم اشرف آمده اند، روانه می کنند؟ در حالی که آنها امکان کوچکترین استفاده از رسانه ها ی تصویری و خبری، رادیو و تلویزیون و ماهواره و مجلات و روزنامه را، بیرون از شبکه سازمان ندارند واینکه واقعا نمی دانند در کجا قرار دارند و چرا حتی ارزش مادی 50 دلار را هم نمی فهمند؟
واقعا چرا باید نیروهای مستقر در اشرف اینگونه از دنیای بیرون بی خبر باشند؟ یا مفهوم عرق ملی و عشق به اب و خاک را به درستی درک نکنند؟ و اینکه نباید به هر قیمتی منافع ایران و ایرانی را به بیگانه فروخت؟
واقعا سخت است توضیح دهم مسعود رجوی که خود را یک رهبر سیاسی و ایرانی می داند چگونه در طی سی سال هرگز سعی نکرد تا مفهوم ارق ملی و میهن پرستی را به نیروهایش یاد دهد؟ زیرا خود یک مزدور بیگانه بود. که به نام دفاع از سازمانش و کسب قدرت به منافع و مصالح کشورش خیانت کرد و برای دشمن و به نفع ان جاسوسی کرد. او همچون رهبران دیکتاتور عرب مثل قذافی پادشاه یمن و بحرین فقط به فکر منافع خودش و به دست گیری قدرت است و منافع کشورش هیچ ارزشی برایش ندارد. مسعود رجوی اعضای سازمان را با دروغ و فریب به پای مرگ می فرستد ان هم با شعار دفاع از اشرف؟ واقعا جای سوال است اشرف مکانی در یک کشور بیگانه است و نام محلی در ایران نیست. رهبری مجاهدین چه هدفی را دنبال می کند؟ چرا نیروهای مستقر در اشرف را به کشتن می دهد؟ آیا سازمان در حال متلاشی شدن نیست؟ در هر حال باید به افراد اسیر در اشرف آگاهی داد و بکوشیم تا آنها را از خواب غفلت بیدار کنیم تا از تکرار گذشته پر اشتباهشان دست بردارند و راه صحیح را انتخاب کنند. آیا اکنون وقت آن نیست که رهبران سازمان از اشتباهات خود دست بر دارند و راه درست را انتخاب کنند؟ و از تمامی اعضای سازمان عذرخواهی کرده و اعتراف کنند چقدر در خیانت غوطه ور شدند و راه به بیراهه رفتند؟ براستی آیا شعار مبارزه برای آزادی خلق که رهبران مجاهدین سر می دهند یک دروغ بزرگ نیست؟ ناصر سید بابایی – عضو سابق مجاهدین