مروری کوتاه بر جنایات رجوی خائن بمناسبت بیست و سومین سالگرد به اصطلاح عملیات فروغ – قسمت اول رجوی در تحلیلهایش در رابطه با جنگ صدام علیه ایران اینگونه مطرح می کرد، ایران زمانی تن به صلح خواهد داد که دیگر توان هیچ قدرت و مانور سیاسی ـ نظامی و اقتصادی را در کشور نداشته باشد. قبول قطعنامه 598 و درخواست آتشبس توسط ایران هم برای صدام و هم برای رهبری سازمان چنین فضایی را ایجاد نمود که زمان ضربه نهایی و زمان سرنگونی جمهوری اسلامی ایران فرا رسیده است. رجوی که در تحلیلهایش «صلح» را طناب دار رژیم میدانست، در خیال خام خود زمان پیروزی انقلاب و قیام مردمی را در پیشرو میدید. سخنان رجوی در نشست توجیهی «فروغ» گواه این مدعاست. او میگوید:
«اگر ما به تحلیلهایی که درباره رژیم داشتهایم معتقد هستیم زمان مناسبی برای ما بوجود آمده است، ما در تحلیل از جنگ، گفتیم که رژیم در منتهای ضعف حاضر به توقف جنگ میشود و دلیل قبول قطعنامه از طرف آنها هم به همین منظور است و ما نباید این فرصت تاریخی را از دست بدهیم و باید حمله کنیم و کارش را یکسره کنیم. رژیم دیگر نیروی جنگی ندارد…»
در چنین شرایطی صدام نیز که به دنبال برگ برندهای برای انجام مذاکرات صلح در جنگ بود طرح تهاجم به شهر اهواز همزمان با پیشروی نیروهای سازمان به سمت تهران را ریخت. صدام که در این فرصت قصد داشت با یک تیر چند هدف را نشانه رود و به منظور گرفتن اسیر بیشتر جهت تبادل اسرا و درگیر کردن نیروهای ایرانی در جنوب جهت ورود سهل و آسانتر سازمان به کشور از منطقه غرب همزمان دست به چنین اقدامی زد. به همین منظور او طی احضار رجوی به بغداد به او گفته بود که نیروهای سازمان به مدت یک هفته مهلت دارند که از مرز قصر شیرین وارد ایران شوند و به سمت کرمانشاه پیشروی کنند.
ارتش عراق نیز در این فرصت در دو نقطه از مرز ایران (مرز طلاییه اهواز و مرز خسروی در غرب) تجمع بزرگ زرهی را انجام داده تا قبل از پذیرش آتشبس، طرح صدام را بصورت ضربالعجل اجرا کند. صدام نیز طی نطق تلویزیونی خود خطاب به رهبران ایران گفته بود که «به چندین سال صلحخواهی و آتشبس من جواب رد دادید حالا هم یک هفته شما صبر کنید» (مضمون گفته صدام) و بدین ترتیب آتشبس را برای آمادگی و تسلیح نیروهای سازمان و آمادگی و طراحی کامل تهاجم به منطقه جنوب و مرز غرب به عقب انداخت.
بنا به اظهار مسئول ستاد اطلاعات وقت سازمان(مهدی برائی)، ارتش عراق در این مدت 2000 تانک T55 ـ T65 و T 72 را به همراه سایر ادوات و زرهی دیگر در مرز طلائیه در جنوب ایران برای تصرف شهر اهواز (به عنوان برگ برنده برای مذاکرات صلح) جمعآوری کرده بود. همچنین تهاجم گستردهای را نیز از جبهه غرب تا شهر سرپل ذهاب , تنگه کل داود و گردنه پاتاق برای باز کردن مسیر نیروهای سازمان انجام داد. عملیات به اصطلاح فروغ جاویدان (حمله سرنگونی)
بدنبال احضار رجوی به بغداد بعد از اعلام پذیرش آتش بس توسط ایران سلاحها و مهمات و تانکهای چرخدار برزیلی (کاسکاول) زیادی از طرف صدام به قرارگاه اشرف سرازیر شد. رجوی که از خوشحالی این هدایا در پوست نمیگنجید دستور آمادهباش نیروهای سازمان را داد. کارهای ساختمانی و تأسیساتی در تمام پایگاهها تعطیل شد. نیروهای زیادی از بخشهای سیاسی و پایگاههای دیگر پشتیبانی روانه قرارگاه اشرف شدند. در همهجا صحبت از به پایان رسیدن عمر رژیم و زمان عملیات نهایی سازمان بود. (البته ناگفته نماند که مبدأ همه این نظرات خود مسئولین بودند که زمینه را برای نظرخواهی بعدی و جا انداختن عملیات سرنگونی مهیا میکردند).
مسئولین خارج کشوری سازمان نیز نیروهای زیادی را از خارج کشور به سمت بغداد روانه کردند تا برای عملیات سرنگونی مهیا شوند. غالب این نفرات هیچ آشنایی با مسائل نظامی و سلاح نداشتند. مسئولین و فرماندهان سازمان 24 ساعته در نشستهای ستادی رجوی مشغول تهیه طرح و برنامه عملیات بودند. آنها حتی استانهای مختلف کشور را جهت تصرف بین فرماندهان بالای خود تقسیم کرده بودند. تا آنجاییکه یادم است:
ـ تصرف و تسخیر قصر شیرین ـ سرپل ـ کرند ـ اسلام آباد را به فرماندهی احمد واقف (مهدی برائی)
ـ تصرف و تسخیر باختران و سنندج را به عهده ابراهیم ذاکری
ـ تصرف و تسخیر قزوین را به عهده مهدی افتخاری
ـ تصرف و تسخیر همدان را به عهده محمود مهدوی (محمود قائم شهر)
ـ تصرف تهران را به عهده محمود عطایی و مهدی ابریشمچی گذاشتند.
نفرات سازمان نیز براساس تعداد محورها و مأموریتهای محوله تقسیمبندی شده بودند و سازماندهی کلی گردانها و تیپها مشخص و هر فرد در موضع و مسئولیت جدید مشغول کار شد. غالب نیروهای سازمان با هدف رسیدن به ایران و آزمایش آخرین شانس خود تمام وقت مشغول تحویلگیری سلاحها از عراقی ها و آمادهسازی، تنظیف و تعمیر و آزمایش آنها بودند. به دلیل عدم آشنایی با سلاحهای جدید افسران عراق مستمراً در حال آموزش و طریقه بکارگیری آنها بودند. تانکها و نفربرهای کاسکاول عراقی که بیش از چند روز نبود وارد قرارگاه شده بودند در کمترین زمان ممکن توسط افسران عراقی آموزش داده و تحویل نفرات یگان میشدند و نفرات جهت تمرین مستمراً در سطح قرارگاه مانور میکردند. سرعت و عجله عجیبی در کار تکتک مسئولین و سایر نفرات مشاهده میشد.
آنها در زمان تعیین شده یک هفتهای میبایست تمامی آمادگیهای لازم برای عملیات سرنگونی را کسب میکردند. مهماتها توسط کامیونهای عراقی از زاغههای ارتش عراق به سولههای سازمان در قرارگاه اشرف منتقل و از آنجا بار کامیونهای سازمان میشد.
سلاحهای سبک و نیمه سنگین آکبند زیادی توسط ارتش عراق تحویل سازمان شد که تماماً میبایست شسته و چک میشد. بالاخره در یک تلاش چند روزه ظاهراً همه چیز مهیای حمله به تهران گردید. نشست توجیهی عملیات
به دنبال تحویلگیری سلاح و مهمات از ارتش عراق و گرفتن آموزش و تمرین عملی نیم بند و سایر آمادگیهای لازم دیگر در عرض چند روز، رجوی در آخرین روز تیرماه (جمعه 31/4/67) طی نشستی عمومی در سالن اجتماعات قرارگاه اشرف ضرورت انجام این عملیات را از جوانب مختلف مورد بررسی قرار داد تا نیروها را به لحاظ روحی و روانی آماده این عملیات سرنوشتساز کند.
او طی تحلیلهایش جمهوری اسلامی ایران را در بدترین شرایط ممکنه در طی چند سال گذشته جنگ دانسته و به لحاظ سیاسی آن را در سطح جهانی مطرود و سازمان را در اوج حمایتهای پارلمانی و مطبوعاتی کشورهای اروپایی و امریکایی تحلیل میکرد. وی با استناد به گزارش حضوری مسئول ستاد اطلاعات و گزارش امرای ارشد عراقی به صدام، نیروهای ایرانی در جبهه را در بدترین و ضعیفترین قدرت ممکنه میدید و از آنها به عنوان لشگرهای شکستخورده و در حال فرار یاد میکرد که از نظر توان نظامی و جنگافزار در مقابل نیروهای سازمان خطری محسوب نمیشدند.
او آنچنان خوشبینانه از تصرف تهران و گرفتن آن در نشست توجیهی صحبت میکرد که در ذهن افراد این عملیات همچون رفتن به پیکنیک تلقی میشد.
به پارهای از اظهارات توهم امیز او در نشست توجیهی توجه کنید: «کاری که ما میخواهیم انجام دهیم در حد توان و اشل یک ابرقدرت است چون فقط یک ابر قدرت میتواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند. بطور مثال بغداد تا مرز ایران 180 کیلومتر فاصله دارد و در طول 8 سال جنگ، ایران ادعای گرفتن آنرا نکرده و یا عراق نیز ادعای گرفتن تهران را نکرده است. اما ما میخواهیم برویم تهران را بگیریم خوب چه میشه کرد بعضی وقتها چنین پیش میاد دیگه…»!!
از نظر اجتماعی هم رجوی چنین تحلیل میکرد که 90 درصد مردم ضد جنگ بوده و از رژیم ایران به ستوه آمدهاند و منتظر چنین فرصتی هستند تا نیروهای سازمان وارد ایران شوند. او مدعی بود که کافی است تا اولین سری نیروهای ما به شهر کرمانشاه برسد آن وقت انبوهی از حمایتهای مردمی و پیوستن به صفوف رزمندگان مجاهد خلق را در پیش خواهیم داشت.
به رغم این توصیفات از جانب رجوی، تردید و دودلی از پیروزی این عملیات سرنوشتساز در صحبتهای بچهها نمایان بود. در همین نشست یکی از زنهای سازمان که چند ماه پیش از زندان ایران آزاد و پس از مدتی به صفوف ارتش سازمان پیوسته بود جهت رد تحلیهای اجتماعی و حمایت مردمی از عملیات با اجازه رجوی پشت تریبون قرار گرفت و با آوردن فاکتها و نمونههای زیاد از نظر مردم نسبت به سازمان و عملکردهای زمان جنگ ایران و عراق نسبت به آن اعتراض کرد.
او چنین تحلیل کرد: «من مخالف اینکه مردم از جنگ خسته شدهاند هستم همچنین اینکه شما (رجوی) میگویید مردم با ما هستند فکر نمیکنم چنین باشد. خود من چهار ماه است که از ایران آمدهام مردمی که من دیدهام با آنچه شما میگویید تفاوت دارند. فکر نمیکنم آنها به ما کمک کنند. هیچگاه جو سیاسی که شما اشاره میکنید در ایران بوجود نیامده است چون خیلیها در ایران هستند که حتی همان رادیو مجاهد را گوش نمیدهند و از مجاهدین هم بکلی بیخبرند. شما چطور انتظار دارید در تهران یک چنین کسانی بلند شوند و از ما حمایت کنند. (. تردید و دودلی اکثر فرماندهان و مسئولین محورها در رابطه با عدم موفقیت این عملیات بویژه از نظر توان نظامی در بحث ایدئولوژیکی «تنگه و توحید» در جمعبندی عملیات فروغ مشخصتر شد. آنها در انتقاد ایدئولوژیک از خود این تناقض خود را مطرح کردند. نمونه بارز این تردید و عدم قبول تحلیلهای رجوی آخرین نامه آقای علی زرکش جانشین مسئول اول سابق سازمان (مرد شماره 2) به همسرش خانم مهین رضایی که او نیز در این عملیات از فرماندهان یکی از محورها بود، میباشد.
در ضمن این زوج در این عملیات فروغ قربانی قدرتطلبی رجوی شدند.) رجوی در جواب او گفت: این نظر تو به چهار ماه پیش برمیگردد و الان ایران خیلی فرق کرده و از آن گذشته ما تا شهری را آزاد نکنیم مردم با ما همراه نخواهند شد، وقتی که رفتیم در کرمانشاه مستقر شدیم و مردم ما را دیدند تعادل قوا به سمت ما میچرخد. در پایان هم رجوی برای راه فرار گذاشتن چنین ادامه میدهد:
«البته اگر در این عملیات شکست هم بخوریم تأثیرش آنقدر است که باعث برپایی قیام توسط مردم شود زیرا رژیم وضعیتی ندارد که تا عید دوام بیاورد ولی ما وضعیتی مثل 30 خرداد داریم و باید تن به این کار بدهیم…» و بدین ترتیب راه بقیه اعتراضات احتمالی جمعیت حاضر در سالن را بست.
مریم هم در تکمیل و تأیید صحبتهای مسعود با همان لحن سطحینگر میگوید:
«درست است که ما به خاطر وظیفهای که داریم عاشوراگونه وارد میشویم ولی در اینکه ما حتماً پیروز میشویم هیچ شکی نداریم و الان جبههها خالی شده و وقتی که از جبهه برویم آنطرفتر کسی نیست که جلوی ما را بگیرد و ما آنقدر با سرعت میخواهیم برویم که هر کس مجروح شد نیز باید خودش مسئلهاش را حل کند تا باعث کندی ستون نشود و…» در پایان هم رجوی برای جلوگیری از اعتراضات بیشتر میگوید: «اگر کس دیگری حرف دارد باید بگذارد میدان آزادی تهران بگوید و جمعبندی عملیات هم در آنجا خواهد شد.» طرح کلی عملیات
کل نیروهایی که سازمان توانسته جمع کند در حدود 30 تیپ با نیروی حدود 170 تا 200 نفره که مجموعاً حدود 5 تا 7 هزار نفر بودیم برای شروع این عملیات در نظر گرفته شده هر تیپ عبارت بود از تقریباً 2 گردان پیاده، یک گردان تانک کاسکاول که شامل 3 تانک بود و یک گردان پشتیبانی و ارکان و دسته فرماندهی که تماماً تحت امر پنج فرماندهی محور میبایست از مرز خسروی تا تهران عمل کنند. پشتیبانی هوایی این عملیات توسط هلیکوپترها و جنگندههای ارتش صدام بود که مسئول و هماهنگکننده آن حسن نظامالملکی (نادر) بود. پشتیبانی لجستیکی عملیات نیز با ثریا شهری بود.
طرح کلی عملیات بدین صورت بود که تیپهای زرهی به ترتیب محل مأموریت در یک ستون از جاده اصلی از قرارگاه اشرف به سمت تهران حرکت میکردند و پس از عبور از شهرهای خانقین، قصر شیرین، سرپل، گردنه پاتاق، کرند و اسلامآباد به کرمانشاه میرسیدند.
تیپها پس از تسخیر شهر و گرفتن نقاط حساس و تسخیر رادیو و تلویزیون اعلام حکومت را کرده و رجوی و تعدادی از اعضای شورای ملی مقاومت به سمت شهر کرمانشاه پرواز میکردند. سپس سایر تیپها و محورها برای تسخیر تهران از راه همدان ـ تاکستان ـ قزوین ـ کرج وارد تهران میشدند و تهران را تسخیر میکردند.
طبق طرح زمانبندی عملیات از لحظه حرکت تا رسیدن به تهران 48 ساعت بود و حداقل سرعت براساس طرح، 70 کیلومتر در ساعت بود. به همین منظور، جز تعداد محدودی از نفربرها مابقی خودروها تماماً چرخدار بودند.
ساعت شروع عملیات حدود 15/3 دقیقه روز 3/5/67 از تنگه «کل داود» بود. اولین یگانهای عملکننده یگانهای تحت امر نیروهای جلودار (مهدی برائی) بودند که به فرمان رجوی میبایست به سمت گردنه پاتاق حرکت میکردند….
ادامه دارد…