کسانی که به تازگی توانسته اند از پادگان فرقه ای اشرف فرار کرده و به دنیای آزاد قدم بگذارند می گویند که طرح سؤال “مسعود رجوی کجاست؟” در مناسبات فرقه رجوی مرز سرخ عبور ناپذیر محسوب شده و هر کس در هر سطحی چنین سؤالی بنماید قبل از اینکه پاسخی دریافت کند فورا به عامل نفوذی رژیم ایران متهم شده و زیر تیغ توهین و افترا خواهد رفت. فرقه رجوی عمدا فضا را به گونه ای ساخته است که کسی جرأت طرح این سؤال را به خود راه ندهد. افراد جدا شده از فرقه میگویند که “رجوی کجاست” در ذهن تمامی افراد یک سؤال جدی است ولی اینکه فرقه رجوی از طرح این سؤال فوق العاده ساده و طبیعی حتی در بالاترین سطوح سازمان این چنین وحشت دارد سؤال مهمتری است که جای بحث دارد. واقعیت اینست که مقدمتا سازمان پاسخی به این سؤال ندارد که بدهد. مثلا آیا میتواند رسما اعلام کند که به دلایل امنیتی از دادن پاسخ به این سؤال معذور است و خیال خود و دیگران را راحت کند؟ چرا اینکار را نمیکند و خود طرح سؤال را تابو کرده است؟ گزارشات رسیده از داخل پادگان اشرف و همچنین طیف هواداری سازمان در خارج از کشور حاکی از آنست که طرح این سؤال از جانب نیروهای سازمان علیرغم حساسیت بالائی که روی آن وجود دارد روز به روز بیشتر و گسترده تر میشود و به مشکلی اساسی برای مسئولین فرقه تبدیل شده که بعضا آنها را در برابر عنوان نمودن چنین سؤالی یا مشابه آن به شدت ناراحت میکند بطوری که واکنش های کاملا عصبی از خود بروز میدهند. برای ما و شاید خیلی های دیگر چه در درون و چه در بیرون سازمان – دانستن آدرس محل اقامت مسعود رجوی اصلا حائز اهمیت نیست چون تفاوت چندانی نمیکند که او در حال حاضر کجا زندگی میکند. مهم اینست که او چقدر در حال حاضر در روند قضایای سازمان تأثیر گذار است و معنی واقعی غیبت او چیست. برخی میگویند که او در سنگرهای ضد اتمی داخل پادگان اشرف که با چندین ردیف خاکریز و سیم خاردار محصور شده مستقر است و نیروهای آمریکائی باقی مانده در داخل اشرف صرفا به منظور حفاظت از او (البته ابتدا در برابر نیروهای خودش) حضور دارند. عده ای معتقدند که او همچون مابقی صدامی ها به اردن رفته و در کنار آنان در آنجا مستقر می باشد. تعدادی هم چنین ارزیابی میکنند که او به نقطه ای در اروپا یا هر جای دیگر نقل مکان کرده و کلا زیاد هم در امور سازمان مجاهدین خلق نقش بازی نمی نماید و با ثروت های هنگفتی که طی این سالیان جمع کرده مشغول زندگی خودش است. او در هر کجا که اقامت گزیده باشد مهم نیست. مهم اینست که فرقه او فعلا در حال متلاشی شدن است و او در چنین موقعیت خطیری از صحنه غایب بوده و خود را پنهان کرده است. برخی میگویند که او منتظر است تا نام سازمان از لیست تروریستی آمریکا خارج شود تا خود را نشان دهد. در آن صورت البته می بایست جواب سی سال جنایت و خیانت خود را هم بدهد. در آن صورت او در قبال سؤالاتی قرار میگیرد که جواب به آنها بسا مشکل تر از پاسخ به “رجوی کجاست” می باشد و اگر مسئولین سازمان نتوانسته اند جلوی افراد را برای طرح این سؤال بگیرند قطعا نخواهند توانست جلوی آنها را در برابر هر سؤال دیگری هم بگیرند. راستی رجوی نه به لحاظ فیزیکی بلکه به لحاظ سیاسی و به قول خودش مبارزاتی در حال حاضر در چه نقطه ای قرار گرفته و از حرفهای اولیه خود و فرقه اش چقدر فاصله دارد. هر کس در درون تشکیلات بپرسد که “رجوی کجاست”، در قدم بعدی حتما سؤال خواهد کرد که سازمان مجاهدین خلق در صحنه سیاسی ایران و منطقه کجاست و در کنار چه کسانی و در مقابل چه کسانی قرار گرفته و این چقدر با شعارهای اولیه سازمان که موجب جذب بسیاری از اعضای فعلی و گرفتار شدن آنان در دام یک فرقه مخرب کنترل ذهن شد فاصله دارد. علت اصلی تابو کردن سؤال “رجوی کجاست” دقیقا اینست که مایل نیستند سر سؤالات بعدی باز شود و سازمان مجبور به پاسخگوئی باشد. وارد شدن سازمان به پاسخ به این سؤال قطعا راه را برای طرح سؤالات بیشمار بعدی در خصوص رجوی باز خواهد کرد و سؤال از رجوی یا در خصوص رجوی مرزی است که فرقه باید آنرا مطلقا عبورناپذیر نماید. واقعیت اینست که مسعود رجوی، به عنوان رهبر عقیدتی سازمان مجاهدین خلق، در خطیرترین نقطه تاریخی این سازمان همچون سرفصل های گذشته غایب بوده و فرار کرده است. اگر 30 سال قبل یعنی در 30 خرداد 1360 رجوی نیروهایش را مقابل تیغ فرستاد و خود فرار کرد، حالا به لحاظ سیاسی و فیزیکی پادگان اشرف را در معرض نابودی رها کرده و خود فرار را بر قرار ترجیح داده است و دیگر از آن شعارها و باد به غبغب انداختن های زمان صدام حسین خبری نیست. رجوی در 30 خرداد 60 با دست به سلاح بردن و آغاز مبارزه تروریستی، مشروعیت سیاسی خود را از دست داد. او در خرداد 1365 با رفتن به عراق و تبدیل شدن به مزدور صدام حسین، مشروعیت اجتماعی خود را نیز از دست داد و منفور خاص و عام شد. و اما در سال 1382 با سرنگون شدن تنها حامی دولتی اش یعنی صدام حسین، روند از دست دادن حیات فیزیکی فرقه اش نیز شروع شد او همه چیز را از دست داد و فرقه او در حال حاضر حتی به عنوان یک نیروی مزدور هم جائی نداشته و ندارد. در چنین شرایطی آیا بهترین کار مخفی شدن و پاسخگو نبودن نیست؟ بهرحال در پایان مقاله بد نیست برای حسن ختام مطلبی از قول آقای داوود باقروند از مسئولین سازمان مجاهدین خلق که سالها قبل توانست از پادگان اشرف فرار کند بیاوریم که در زیر مشاهده میکنید: