یادم می آید در یکی از نشست های فصلی رجوی که سال1380 برگزار شد او در مورد حقانیت امام زمان مهدی موعود و ضرورت آن در جامعه صحبت می کرد و در نهایت از حاضرین در نشست سوال می پرسید امام زمان کیست؟مسؤلیت آن به چیست؟
و تعدادی که ازقبل تعیین و توجیه شده بودند به پای میکروفون می آمدند و در مورد امام زمان صحبت می کردند که درحین حرف های آنها مسعود رجوی پرسش و پاسخ راه می انداخت و با دجالگری منحصر به فردی که داشت می گفت هیچکدام توضیح درستی ندادید و فقط کلی گویی می کنید و از حاضرین یک تعبیر منطقی و واقعی می خواست.
هر کسی نظری میداد و من که ساکت کنار مجتبی اخوان فرمانده دسته ام نشسته بودم متوجه نگاه سادات فرمانده قرارگاه مان شدم که در سالن قدم می زد و به من اشاره کرد که به پای میکروفون بروم و موضع گیری کنم ودر همین حین مجتبی اخوان نیز با چاپلوسی از سادات من را مجبور کرد برای صحبت جلو بروم من نیز چون از اصرارهای وی عاجز شده بودم برای راحتی خودم به پای میکروفون رفتم و وقتی نوبتم شد یک کلام گفتم که امام زمان درجایی پنهان نشده و همه جا حضور دارد و شاید در بین ما باشد و اینجا بود که رجوی از حرف و گاف من بله گرفت و ساعتها مرا سر پا نگه داشت و تحسین میکرد و گفت تو به جواب نزدیک شدی واز حاضرین با صدای بلند پرسید آیا شما قبول دارید که امام زمان در بین ماست و در ابرها نیست سپس بعد از شنیدن بلی گفت آری امام زمان همانطور که از اسمش پیداست یعنی امام و رهبر حال و زمان و با مکثی گفت آری امام زمان من هستم و با این حرف چند دقیقه ای کوتاه همه جا را سکوت برداشت و حتی صدای خوردن موزها و میوه ها هم نمی آمد همه به همدیگر نگاه میکردند من که خودم پای میکروفون با شنیدن آن حرف ماتم برده بود، ابتدا خیال کردم از مثال ها و قیاس های به اصطلاح مع الفارق رجوی است که هر از گاهی به زبان می آورد اما سکوت و نگاه دیگران در آن چند لحظه تکانی به من داد که انگار بحث جدی است و با شکست سکوت و پچ پچ ها و رفتن بعضی ها به بیرون سالن به بهانه کشیدن سیگار و سرویس بهداشتی من نیز فرصت را غنیمت شمردم و نشستم و خستگی در کنم که دستور آنتراک جمعی داده شد من نیز بعد از چند لحضه که مات و حیران و درگیری ذهنی داشتم خودم را به بیرون سالن رساندم و فضایی که بیرون دیدم نیزشگفت آور بود چون با آنتراک خیلی از نشست ها فرق داشت وهر کس در گوشه ای با فرمانده اش بحث و یا چند نفری صحبت میکردند و نگاهها و بحث ها مرموز بود من نیز با محمود و سیاوش و حمید داشتیم حرف می زدیم و خیلی یواش و با مراقبت می گفتیم رجوی دیوانه شده و قاطی کرده که یکباره علی اوسط و مجتبی اخوان را در جمع خود دیدیم و بعد از لحظه ای کوتاه احوالپرسی مرا از آنها جدا کرد وبه گوشه ای برد و پرسید در مورد چی صحبت میکردید من نیز در جواب گفتم برنامه های روزانه و او من را از اینکه در نشست موضع گیری و به جواب سوال نزدیک شده بودم تحسین کرد و پرسید هیچ سوالی در مورد جواب برادر نداری و پیشنهاد داد که سوالات و حرف هایم را مکتوب کنم. البته رجوی بارها در نشست های متعددی قبل از این مریم قجر را با حضرت مریم مقایسه میکرد اما این دفعه از قیاس خبری نبود ودر کمال ناباوری حاضرین و با پررویی تمام علنی ادعای امام زمانی نمود.
بیژن