اگر چه کمپ لیبرتی در کلمه معنای آزادی دارد اما مجاهدین هنوز نرفته به این کمپ احساس اسیری و زندانی شدن میکنند و با انواع شانتاژها فهمیده اند بدجور کلاه سرشان رفته است. به همین خاطر پیشاپیش شرط وشروط هایی گذاشتهاند که در صورت امکان اصلاً پایشان به آنجا نرسد، از جمله این شرط و شروط ها عبارت است از: 1. لغو حکم بازداشت 121 تن از فرماندهان و عناصر مسئول این سازمان که توسط محاکم قضایی عراق صادر شده است. 2. دلایلی از جمله اینکه کمپ لیبرتی آب آشامیدنی! ندارد، کمپی که به گفته مقامات آمریکایی 14000 تن از قشون آمریکایی را در عراق پذیرایی میکرده است. 3. بردن وسایل نانوایی!! و پخت نان یکی دیگر از شروط مجاهدین است. پس خواننده تا اینجا متوجه میشود درصورت رفتن مجاهدین به این کمپ آنان نه نان!خواهند داشت و نه آب!! 4. نکته دیگر اینکه مریم رجوی در باره انتقال به این کمپ پیوسته از واژه زندان سازی! استفاده کرده و یکی از عمده ترین دلایل انتقال به این کمپ را عدم امکان خروج از این کمپ عنوان میکند. به هر صورت این موارد از عمده ترین دلایلی است که وکلای مجاهدین و همچنین مریم رجوی برای عدم انتقال و شروع پروسه جابجایی از اشرف مطرح کرده است. اما واقعیت چیست؟ به نظر من در نیمه راه مجاهدین متوجه شدند ترک اشرف به عنوان -کانون تمام کائنات! و جهان هستی!- بدجوری آنان را مفتضح عام و خاص کرده است و چیزی است که هرگز نمیتوانند در حال و آینده پاسخگوی آن باشند. آنان مدتها روی آمریکایی ها سرمایهگذاری کردند و به قول خودشان علیرغم تضمین حفاظت جانی ومالی از آنان ما به ازای تحویل سلاح هایشان وسط خاک عراق چون گله ای بی چوپان در روز روشن رهاشدند و از این بابت حسابی از آمریکاییان رو دست خوردند. اکنون آنان سعی میکنند به شیوه ای خودشان را آویزان سازمان ملل کنند، البته نماینده سازمان ملل هم با عراقی ها وارد مذاکره گردید و بدون اینکه نماینده هایی از سازمان مجاهدین حضور داشته باشد تا ماه آپریل 2012 مدت ماندگاری آنان در عراق تمدید شده است. ولی تنها و تنها مجاهدین به چند دلیل سیاسی و استراتژیک بدنبال خریدن زمان هستند. به لحاظ تحولات جهانی رهبری مادام العمر مجاهدین مسعود رجوی هنوز به دنبال این است که هر طور شده تا انتخابات ریاست جمهوری آمریکا که در پایان سال 2012 برگزار میشود و به احتمال قوی جمهوری خواهان جنگ طلب روی کار خواهند آمد، امکانی پدید آورد که از مجاهدین به هر شیوه و راهی که میشود، استفاده شود. به لحاظ تحولات داخلی عراق بعد خروج آمریکاییان از عراق که خیلی بی سر و صدا به ماموریت خود پایان دادند و تلاش داشتند بویژه در محافل خبری کسی به آن اشاره آشکاری نداشته باشد چرا که خروج آنان از عراق نه مفهوم یک پیروزی بزرگ تداعی میکرد و نه همچنین یک شسکت رسمی آشکار می ساخت. از آن پس بود که مشکلات دولت عراق جلوه تازهای پیدا کرد و با مهمترین مسایل از جمله بمب گذاری های انتحاری و عدم امنیت اجتماعی روبرو ساخت و همین امرمجاهدین را شکار کرده است که هر طوری شده زمان بخرند چون میدانند در این وضعیت دولت عراق امکان و فرصتی ندارد که با دشمن داخلی دیگری چون مجاهدین درگیر شود. به لحاظ مناسبات درونی مجاهدین اگر چه ابتدا از انتقال به کمپ آمریکاییان از واژه پیروزی و «فتح المبین!» یاد کردند اما به هفته نرسید که متوجه شدند کلاه گشادی سر آنان رفته است، پس بهتر میبینند که از اساس منکر هر گونه جابجایی شده تا شاید از این رهگذر خونی بیگناه ریخته شود و خونخوارانی چون رجوی به صف ایستاده و از آن درستی راه و اندیشه خود را نتیجه بگیرند. نتیجه گیری: مجاهدین و بویژه رهبری آن در اشرف و پاریس خوب میداند که هر گونه جابجایی به لحاظ استراتژیک ضرری غیر قابل جبران برای آنان است بنابراین با بسته شدن فضای مانور سیاسی بویژه پس از خروج آمریکاییان از عراق راه چاره را دراین دیدند که روی کاغذ عنوان جابجایی را بپذیرند چون پای سازمان ملل و قانون و پایبندی به قوانین بینالمللی را امضا گذاشتهاند ولی در عمل با طرح دلایل واهی آن را اجرا نکنند و برای خودشان زمان بخرند تا پایان سال 2012 که شاید به قول رجوی « طغاری بشکند ماستی بریزد، جهان گردد به کام کاسه لیسان » واقعیت پیدا کند.