مطلبی می خواندم در مورد اینکه, هر انقلابی متکی به بنیان های فکری است که بصورت قدرت محرک و نیروی درونی آن انقلاب عمل می کند.
این نیروی ذهنی , در جامعه های ابتدایی , به شکل اسطوره , و در جامعه های جدید بصورت ایدئولوژی, و در جامعه ی ایران بصورت نیروی اعتقادی و نظام فکری توحیدی متجلی است.
ای اسیران اشرف و لیبرتی، سال ها هواداری از سازمانی که داعیه ی مسلمانی داشت, و اکنون همه می دانیم که به اسطوره پروری ختم شده , آن هم از متحجر ترین نوع آن, این امکان را از شما گرفته , که از قید اسارت روحی رها شوید و به خودتان بیایید و به پشت سرتان نگاه کنید و بیندیشید که چه می خواستید و چه شد؟
همه ی ما می دانیم که اکنون , این آش آنقدر شور شده که حتی شما , که سالها است در محدودیت ذهنی و مکانی بسر می برید و اطلاعات شما از محدوده ی سخنرانی های این موش کور , که معلوم نیست در کدام زیر زمین مخفی شده وخود را اسطوره نیز جا زده است , تجاوز نمی کند , حتی شما هم پی به این نابسامانی ها برده اید.
به این اسطوره ی زیر خاکی! (رجوی خائن) باید گفت , تو اگر اسطوره هم بودی , می بایست سینه سپر می کردی و در نا بسامانی هایی که خود بوجود آوردی, ننه من غریبم بازی در نمی آوردی و آویزان این و آن سرویس اطلاعاتی غربی، اسرائیلی نمی شدی.
هر کس اگر به پروسه چند سال گذشته سازمان نگاه کند, هیچ جا نمی بیند که رجوی و همسرش به استقبال خطر رفته باشند. همیشه دیگران را جلو می انداختند و خود , پشت سر آنها سنگر می گرفتند.
اکنون که به یُمن از خود گذشتگی و افشاگری های اعضای جدا شده , کارت به آخر رسیده , هنوز دست از سر نیرو های مستأصل خود بر نمی داری و می خواهی آنها را خرج قدرت طلبی خود بنمایی. اما کور خوانده ای و دیگر زمانی نمانده که سوراخ موشی که در آن پنهان شدی، تبدیل به گورت شود. علی اصغر وکیل زند