مبارزه در نقطه به نقطه ی این جهان در جریان است از یک مورچه گرفته برای جابجایی دانه تا یک جامعه ی جهانی در ابعاد جهانی برای تثبیت حقوق بشر و قوانین بین المللی.
مبارزه فقط خشونت و جنگ و براندازی یک طرف نیست. مبارزه ی انسان با پیرامونش می تواند هر شکلی داشته باشد. مبارزه تلاشی است برای بهتر زیستن و برای دفاع از حق.
مبارزه می تواند در کسب نان حلال روزانه تا ورزش برای زنده ماندن و مبارزه با مرگ و بیماری. درشکل مثبت مبارزه می تواند شیوه ی آبدهی و به ثمر رساندن یک شاخه گل باشد و پروسه ی انرژی گذاری برای این کار باشد.
اما در آن سر طیف فرقه ای هست که شعار مبارزه و براندازی یک رژیم را به مدت سه دهه یدک می کشد. اما دریغ از اینکه به نیروهایش توضیح بدهد این مبارزه به چه قیمتی و چه بهایی و اساسأ چرا این مبارزه فقط یک تاکتیک و یک سمت دارد و همه اش چشم به خیانت و جاسوسی و خشونت دارد. واقعأ نیروهایی که این شعار را به پیش می برند می توانند دو دقیقه نه بیشتر و نه کمتر از تئوری و حقانیت این استراتژی دفاع کنند؟
این چیزی است که به اثبات رسیده و رهبری فرقه هم بارها و بارها گفته و اعضای رده بالا هم در اعترافات درون گروهی بالا آورده اند که ایدئولوژی و استراتژی سازمان نمی تواند در قانع کردن دنیای بیرون دو دقیقه دوام بیاورد.
در استراتژی مجاهدین بیان کلمه ی مبارزه ممنوع است و به جای آن از گرفتن حق رجوی (رهبری) استفاده می شود. هرکس بخواهد از مبارزه حرف بزند انگ ضد انقلاب و بریده به او می زنند و می گویند این افراد بریده هستند و برای فرار از رهبری واژه ی مبارزه را علم می کنند!!
رجوی خوب می داند که هر عضو یا کادر و سمپاتی که دم از مبارزه بزند یعنی که رجوی قبول کرده این عضو مبارز است و مبارزه هم فقط در چارچوب رجوی خلاصه نمی شود.
ظرف ها و تشکل های سیاسی مبارزه هم وجود دارد لذا این فرد می تواند انتخاب کند که مبارزه را در چه گروهی به پیش ببرد.
با این رسمیت دادن از سوی فرقه هر فرد استقلال خواهد داشت انتخاب کند. لذا رجوی ها واژه ی مبارزه را از دست همه می گیرند و به جای آن انتقام رهبری – حق ناگرفته ی رهبری و این طور واژه ها را سرلوحه قرار می دهند و این مرز را در ذهن و روح افراد آنقدر تکرار می کنند و از اهرم کورکورانه جمع آنرا آنقدر بارز می کنند که واقعیت ها و آن چیزهایی که هر فرد قبل از ورود به تارک خانه ی فرقه به دنبال آن بوده کاملا مخدوش و این واژه غیر واقعی که نوعی انتقام جویی و نه مبارزه است به مرز سرخ هر فرد در آید.
دقیقأ این که رجوی با تغییر و نفی واژه های واقعی در بطن افراد آن چیزی را که خودش می خواهد به جای آن ثبت کرده. شکی نیست همانگونه که هر عضو فرقه در ابتدا تروریست به دنیا نیامده بودند و شاید از کوچکترین بی عدالتی تحت تاثیر قرار می گرفتند. اما به مرور زمان رجوی آنها را به کسانی تبدیل کرد که به راحتی انسان هم وطن و هم نوع خود را ترور و سر می بریدند.
هر کار و عمل و حرکت و بکاربردن کوچکترین واژه اعم از مبارزه و غیره که از کانال رهبری عبور نکند جرم است. حتی جالب است بدانید. خواندن قرآن انفرادی ممنوع است ومی گویند قرآن فقط توسط رهبری آنهم در خدمت تاکتیک ها است.
مطالعه ی هرکتاب اعم از فارسی – عربی – لاتین و… ممنوع و جرم و گناه است چون رهبری همه چیز است و کافی است هرچه رهبری می گوید صرفأ اجرا کنید همه چیز خود بخود درست می شود. حتی عبادت و اجرای شعائر دینی هر فرد به فراخور اعتقاداتش فقط در چار چوب تشکیلاتی قبول است. حتی اجرا یا عدم اجرا پاسخگویی به مبارزه و شعائردر فرقه جا افتاده که اول پاسخگویی به رهبری بعد خدا، چون رهبر حلقه وصل ما با خداست.