فرقۀ رجوی از آمدن من به فرانسه بسیار سوخته است و به دنبال افشاگریهایم شخص رجوی که به علت معروفیت و محبوبیت من در میان تمام افراد سازمان چه در خارج و چه در عراق به مدت 8 ماه اسم مرا نبرده بود این بار به طور بیسابقه ای افسار پاره کرده و ماهیت خود و فرقه اش را با اطلاعیۀ چند روز قبلش علیه اینجانب و با یک سخنرانی درون سازمانیش حدود یک ماه پیش در عراق در خشم و سوزش از افشاگریهای ما جدا شدگان سالهای اخیر بویژه اینجانب کاملا آشکار کرده است و صحت تمام افشاگریهای ما بوِیژه در رابطه با کارهایش و غارتها و جنایتها و مزدوریهایش در عراق از جمله تجاوزهای جنسی اش به برخی زنان و دختران سازمان را با این سخنانش اثبات کرده است و فرقۀ رجوی به علت رسیدن و بازگشت موفقیت آمیز من به فرانسه که فکرش را نمی کرد مجبور شده این سخنرانی داخلی یا درون سازمانی رجوی را که سراسر دروغ و انداختن کثافتکاریهای خودش بر روی دیگران می باشد در سایتهای خودش منتشر و علنی کند و در تلویزیونش پخش نماید در حالیکه تا کنون سخنرانیهای داخلی رجوی علنی نمی شد. رجوی در این سخنرانی خود حتی یک مورد هم اظهارات و نوشته ها و افشاگریهای من و خانمهای جدا شده را حتی به صورت مضمونی نقل نکرده و به آنها جواب نداده ولی تا دلش خواسته همانند تهمت زدنهایش به دیگر مخالفین بویژه خانمهای جداشده تهمت جنسی و اخلاقی به من زده است و این یعنی اثبات حرفهای همۀ ما جدا شدگان. هر کسی که حتی به مدتی اندک در این فرقه بوده است می داند که رجوی و سران فرقه اش در این سالیان به همۀ مخالفان خودشان در داخل سازمان و حتی مواردی در خارج سازمان برای خراب کردن آنان برچسب و اتهام اخلاقی و جنسی می زد و علت هر اشتباهی را که از کسی در انجام کارش سر می زد فکر جنسی می دانست و شخص را وادار می کرد که به این موضوع اعتراف کند!! رجوی در نشستهای عمومی بارها و بارها حتی علت شکست عملیات احمقانۀ موسوم به فروغ جاویدان یعنی ریختن بهترین جوانان و نیروهای انسانی انقلابی ایران به تنور جنگ ضد میهنی را هوسهای جنسی افراد در صحنۀ جنگ!! می دانست و می گفت علت شکست ما در فروغ این بود که شما در صحنۀ عملیات به فکر همسرانتان یا ازدواج بودید!!. اما در مورد اتهام جنسی و اخلاقی که شخص رجوی به من زده باید بگویم سران فرقه در اشرف ما را نمی گذاشتند با کارگران عراقی تک نفری صحبت بکنیم زیرا ما مخالفان رجوی در داخل سازمان می خواستیم از این تنها پنجره ای که رو به جهان بیرون داریم استفاده کنیم تا حرفهایمان را به عراقیان و جهانیان برسانیم و برای جلوگیری از این امر دستور دادند که بالای سر هر کارگر باید دو یا سه نفر بایستند که موجب طنز و تمسخر افراد اشرف شده بود و می گفتند این یعنی سه نفر ما نمی توانند کار یک کارگر بیرونی را انجام دهند؟!!. در این مورد افرادی مثل من که به زبان عربی مسلط بودیم را به شدت کنترل می کردند. من در اتاق مخصوص کارگران با یک کارگر عراقی تنها صحبت می کردم که چند مزدور عراقیشان آمدند دیدند و به نقل از آن کارگر گزارش کرده بودند که این علیه رهبری سازمان حرف می زند و برای همین اتهام عامل رژیم بودن زده بودند که باند رجوی حتی به افراد داخل سازمان نیز که دهها سال همه چیز خودشان را در راه مبارزه با رژیم از دست داده بودند این اتهام را وارد می کرد، و چون نتوانسته بودند مرا از صحبت تنهایی با کارگران بازدارند و هرچه تذکر داده بودند قبول نکرده بودم مجبور شدند تهمت اخلاقی جنسی به من بزنند در حالیکه اگر به قول رجوی کارگران پرسیده بودند که آیا این عامل رژیم است یا از مجاهدین پس در این صورت گزارششان سیاسی بوده نه اخلاقی و این درباریان رجوی بودند که بیشرمانه و با رذالت و خباثت تمام و با دریدگی و شکستن همۀ مرزهای انسانی و اخلاقی موضوع را برای وادار کردن من به ترک صحبت تنهایی با عراقیان به نحو مضحکی به تهمت اخلاقی علیه من آن هم در آن سن و سال و موقعیت من تبدیل کرده بودند، تا اینکه عباس داوری مرا احضار کرد و به این اتهام برای من یک خط حکم اخراج نوشت و گفت امضا کن من هم که از این اتهام به شدت عصبانی شده بودم فوری امضا کردم و گفتم همین الآن اخراجم کنید من دیگر در این سازمان نمی مانم و می روم این در سال 85 بود یعنی سال 2006 نه 2010 و 2011 بعد هم عباس داوری برق پراند و داد زد و فحش داد که من گفتم امضا کن تو چرا امضا می کنی؟ مگر مجاهد هم حکم اخراجش را امضا می کند؟!! مجاهد خودش را به زمین می زند و می گوید من نمی روم!!! بعد از زندانی کردن من به مدت دو هفته و آماده شدن من برای اخراجم و حتی استقبالم از اینکه وسایل مرا هم آوردند و انتظار بی صبرانه ام که کی مرا به تیف یعنی کمپ آمریکاییها برای جداشدگان می فرستند ولی بعد از دو هفته صحبتهایشان با من در زندان موسوم به «خروجی» و التماس و درخواستهایشان از من توسط مسئولم و زندانبانم رضا مرادی که بیا از قبول اخراج صرف نظر کن و امضایت را پس بگیر و به تیف نرو!! و بعد از التماسها و آه و ناله های عباس داوری که گریه می کرد و می گفت من به مسعود چه جوابی بدهم و فردا بچه های روابط و بچه های اشرف و همۀ مجاهدین که تو را می شناسند و احترام به تو قائل هستند به ما چه خواهند گفت؟!! سرانجام امضایم را پس گرفتم و مرا دوباره به محل کارم در روابط خارجی برگرداندند حالا این قضیه را مسعود رجوی با وقاحت و دریدگی بی سابقه و بی شرمی تمام درست بر عکس می کند و می گوید ما او را اخراج کردیم ولی چون او التماس درخواست کرد که مرا اخراج نکنید دلمان سوخت و او را بر گرداندیم!!! در حالیکه من دلم به عباس داوری و گریه هایش سوخت و امضایم را پس گرفتم و مرا به سرکارم برگرداندند!!! عجب روزگاری است در این فرقۀ وقیح و دروغگوی گوبلزی؟! همچنین در سالهای 2010 و 2011 بنا به درخواست یونامی لیستی تهیه کردند شامل کسانیکه در اشرف مدارک پناهندگی کشورهای اروپایی را دارند که یک لیست 950 نفره بود و این را دو بار در این دو سال با تحولاتی که شده بود به یونامی تحویل دادند حالا آمده اند اسم مرا از وسط این دو لیست که عین هم هستند بریده و با چسباندن تیتر آن که معرفی افراد دارای پناهندگی در کشورهای اتحادیۀ اروپا می باشد به یونامی است به عنوان حکم اخراج من و معرفی من به یونامی جا زده اند!! عجب بیشرمی و وقاحتی!! دروغ سازی هم حدی دارد! آخر باید از رجوی و فرقه اش پرسید شما چگونه رودرروی کسانی که خودشان در جریان این لیستها هستند این دروغ را علیه من می گویید؟!! فکر نمی کنید که آنها دیگر بعد از این هیچیک از حرفهای شما را نخواهند پذیرفت؟ از کی سازمان اخراجی را تحویل یونامی می داده است؟ مگر همیشه به نیروهای آمریکایی و بعد از آنها هم به نیروهای عراقی و اخیرا هم به کمیساریا و نه به یونامی تحویل نمی داده و نمی دهد؟! رجوی در این سخنرانی خود با انتشار برخی نوشته های دستنویس و تایپی منسوب به اینجانب و اشاره اش به برخی مسائل جانبی مربوط به افشاگریهای جدا شدگان به جای جوابگویی و نفی یا انکار آنها مانند موضوع منبع درآمد سازمان در رابطه با اخذ سهمیۀ کلان از نفت در زمان صدام و موضوع گردنبندها در رابطه با عقد کردن برخی زنان با حماقت و بهمریختگی روانی و ذهنی ناشی از افشاگریهای من و دیگر جداشدگان بویژه خانمها بتول سلطانی و زهرا میر باقری و همچنین سرکوب و در حقیقت شکنجۀ فکری و ذهنی و جنسی و شخصیتی همۀ افراد و مجبور کردن آنان به نوشتن تمام امور جنسی شخصی متعلق به خودشان در تمام عمرشان (موسوم به صفر صفر تناقضات جنسی) و نگهداشتن این نوشته ها در پرونده های افراد برای خراب کردن آنان در صورت جدا شدنشان و بدینگونه ترساندن آنها از حتی فکر کردن به جدایی و فرار، تعادلش را از دست داده و بس ناشیانه به تمام اظهارات و نوشته ها و مقالات و مصاحبه های ما در این ماههای اخیر و گفته ها و نوشته های دیگر جدا شدگان این سالیان در رابطه با خیانتها و جنایتها و رذالتهایش و سرکوب و شکنجه در سازمان آشکارا اعتراف کرده است که با خواندن دقیق سخنانش می توانید این اعتراف را به روشنی ملاحظه کنید. اما در مورد اینکه رجوی در این سخنرانی ضمن مقایسۀ خودش با پیامبران اولو العزم مرا به پسر نوح و پدر ابراهیم و زن لوط تشبیه کرده!! و ضمن اعتراف ضمنی با این حرفهایش به اینکه من مترجمش بوده ام می گوید او یعنی اینجانب در ملاقاتهای من حضور نداشته باید بگویم که من خودم نیز بارها نوشته و گفته ام که اینجانب مترجم شفاهی رجوی یعنی مسئول ترجمۀ حضوری ملاقاتهایش نبودم بلکه مترجم کتبی شخص او (ترجمۀ تمام نامه ها و بیانیه ها و نوشته ها و متن سخنرانیها و پیامهای شخص او و مریم رجوی و آموزگار عربی شخص خودش و مترجم ارشد و معلم عربی ستاد روابط خارجی یعنی روابط با عراق و مترجم تمام اطلاعیه ها و نشریات و سایت و کتابهای سازمان و شورا به عربی) بودم. رجوی با کمال وقاحت می گوید که اطلاعات رژیم مرا به عنوان مترجم ارشد رجوی معرفی کرده!!! در حالیکه این قوی نشان دادن وزارت اطلاعات رژیم و دادن هژمونی در همه چیز به این وزارت می باشد انگار که هیچ مخالفی جز اطلاعات رژیم اراده و فکر و خواستی ندارد و همۀ مخالفتها با حضرت ایشان و حتی معرفی و اسم و رسم و حرفهای مخالفان و جدا شدگان دیکته شده توسط وزارت اطلاعات رژیم می باشد!! یعنی قدرتی که خود وزارت اطلاعات رژیم هم برای خودش سراغ ندارد!!! این در حالیست که اینجانب به محض خروج از لیبرتی و بدون هیچگونه خود بزرگ بینی و مبالغه در رده و موقعیت و مسـئولیتم در سازمان مجاهدین خلق خودم را فقط همانگونه که خود سازمان و همۀ اعضا و افراد آن می شناسند مترجم ارشد ستاد روابط خارجی سازمان معرفی کردم که از آنجا که این ستاد جزء سازمان سیاسی و آن هم بخشی از دفتر مسعود رجوی به شمار می رفت و تمام نامه ها و نوشته ها و پیامهای شخص رجوی چه به مقامات عراقی و عرب و چه به بیرون و عموم برای پخش توسط اینجانب ترجمه می شد مترجم ارشد رجوی نیز بودم و هر عاقلی هم می داند که این به معنی تنها مترجم بودن نیست و همۀ اعضا و کادرهای سیاسی سازمان می دانند که در روابط خارجی سازمان مترجم شفاهی رجوی یعنی مترجم ملاقاتهای او احمد افشار (فرزاد) و مترجم کتبی یعنی مترجم نامه ها و نوشته های او و کل سازمان من بودم. اما دروغ وقیحانه و بسیار فریبکارانۀ دیگر رجوی حرفش در مورد گردنبندها می باشد. گردنبندهایی را که او به آن اشاره می کند مریم رجوی در عید نوروز امسال یعنی عید سال 91 به همۀ افراد اشرف هدیه کرد که عکس برجسته شدۀ مسعود رجوی را داشت که فلز معمولی بود و نه طلا و گفتند همه مان آن را به گردنشان آویزان کنیم که اکثرا چنین نکردند، در حالیکه گردنبندهایی که خانم بتول سلطانی افشا کرده که رجوی آنها را به گردن فقط زنانی از شورای رهبری که به عقد خودش در آورده انداخته است و طلا بوده است مربوط به سالهای دهۀ هفتاد می باشد و خانم بتول سلطانی آن را خیلی قبل از اهدای گردنبند توسط مریم به همۀ افراد اشرف افشا کرد که از یک سال قبل از اهدای آن گردنبندهای مورد نظر رجوی بلندگوهای اطراف اشرف مرتبا آن را پخش می کرد و حالا افراد اشرف با شنیدن این حرف رجوی بهش می خندند و می گویند آخر دروغگوی وقیح این موضوع انداختن گردنبند به گردن زنانت که ماهها قبل از این گردنبند افشا شد و سالها قبل از آن انجام شده است ولی رجوی با دجالی و فریبکاری بی مانند خلط مبحث کرده تا روی آن موضوع اصلی را بپوشاند و اصلا چه بسا به منظور لا پوشانی آن گردنبندهای طلائی دهۀ هفتاد برای عقد کردن زنان صورت گرفته که حالا با استفاده از آن توسط مسعود رجوی در سخنرانی اخیرش هیچ بعید نیست نقشۀ مشترک مسعود و مریم باشد. ای نفرین بر شما دو فریبکار قرن و دجال دروغگو! در پایان باید بگویم همچنان که خود رجوی همیشه می گفت که از واکنش دشمنمان می توانیم صحت مواضعمان و قدرت ضربه ای را که به او زده ایم درک کنیم حالا از این واکنش زبونانه و رذیلانۀ خود او نیز می توان صحت اظهارات و افشاگریهای ما جداشدگان و قدرت ضربه ای را که به او و فرقه اش و دجالیها و خیانتها و فریبکاریهایش وارد کردیم به خوبی دریافت. قربانعلی حسین نژاد – پاریس