در پایان جنگ اول که صدام دست تسلیم را در مقابل نیروهای ائتلاف بالا برد قیام سراسری در عراق و بویژه از طرف کردهای عراقی بر پاشد و به جز قسمت هایی از بغداد تقریبا کنترل بقیه مناطق عراق از دست دولت صدام خارج شده بود و حزب بعث در معرض سقوط قرار گرفت. در چنین شرایطی صدام ماموریت ویژه ای به نیروهای رجوی داد تا در استان دیالی و جاده های کرکوک در مقابل شورش مردم عراق ایستادگی کنند تا مانع سقوط صدام شوند در این مقطع من راننده فرمانده یگان مهمات (فائزه محبت کار) بودم که به اشرف و خانقین تردد داشتیم. رجوی برای توجیه خیانت ها و کشتار مردم کرد عراق طی پیامی برای نیروها اعلام کرد که دشمن با پای خود به لب گور آمده است و دستور تخلیه منطقه استقراری نیروهای رجوی یعنی منطقه نوژول را داد و نیروها می بایست از شهر طوزخورماطو می گذشتند.
شهر طوز توسط نیروهای معارض و کردهای عراقی آزاد شده بود و در ورودی شهر جلو نیروهای سازمان را گرفتند و طی یک بگو مگوی چند ساعته بین فرماندهان ما و کردها، درگیری پیش آمد و رضا کرمعلی فرمانده تانک در صحنه کشته می شود و رجوی که منتظر فرصت بود دستور آتش به خانه های مردم را با تانگ T55 داده بود و رسما کردکشی شروع شد.
– هر کسی که در آن مقطع در مناسبات نظامی سازمان در منطقه نوژول بود مطمئنا شاهد این جنایت ها بوده است. رجوی نیروهایش را برای مناطق مختلف استان دیالی به فرماندهی مسئولین بالای فرقه سازماندهی کرد که محور 4 به فرماندهی عذرا علوی طالقانی (سوسن) که در قسمت سلیمان بک مستقر شدند. ماموریت این محور بستن جاده کرکوک به بغداد بود. سایر محورها در دیگر شهرهای استان دیالی چون خانقین و جلولا و… مستقر شدند و استقرار بخشی از نیروهای محور 4 در رستورانی در شهر سلیمان بک بود در اینجا شاهد جنایتی از طرف نیروهای سازمان بودم.
در یک ایست بازرسی که زنان سازمان در ورودی شهر سلیمان بک گذاشته بودند به یک خودروی در حال عبور ایست دادند که خودرو به حرکت خود ادامه داد که ناگهان به دستور فرماندهان سازمان توپچی نفربر زرهی به سویش با توپ شلیک می کند و نفرات داخل آن آتش گرفتند و سوختند و سپس به دستور فرماندهان با نفربر زرهی از روی خودروی سواری عبور کردند که تمامی سرنشینان با طرز فجیعی کشته شدند توجیه فرماندهان این بود که آنها از داخل ماشین به ما شلیک کردند و دو تن از زنان ما را زخمی کردند و بدین طریق این جنایت هولناک را توجیه کردند.
(البته رجوی همواره تمامی ترورها و کشتار و خیانت به مردم را به سمت نظام جمهوری اسلامی سوق می دهد و از زیر بار آن شانه خالی می کند)!!.
در همین رابطه شاهد بودم که یک یکان توپخانه و تانک در سه راهی کفری مستقر بودند وقتی شورشیان و مردم کرد به سمت شهر سلیمان بک حرکت کرده بودند آنها را به توپ و گلوله بستند و آنان را قتل عام کردند فردی به نام سعید منوچهری یکی از اعضای با سابقه فرقه با آب و تاب برایمان تعریف می کرد ما به فرمان فرماندهان به سمت ارتفاعات طوز حمله کردیم وقتی کردها عقب نشینی می کردند یکی از کردها که زخمی و عقب تر از بقیه حرکت می کرد را دنبال کردیم و با ام تی ال بی از روی سرش رد شده بودیم و اینها سند افتخارات رزمندگان و فرماندهان رجوی ها در جریان کردکشی عراقی ها بود.
این کشتارها مستقیما توسط شخص مریم و مسعود رجوی هدایت می شد و آنها مشوق این کشتارها بودند.
نمونه دیگر آن حمله یک دسته تانگ به فرماندهی سهراب به شهر کلار بود که شهر را به آتش کشیدند و بدلیل مقاومت مردم شهر، آنها را کشتند و برای سرپوش گذاشتن روی این جنایت مریم رجوی اعلام کرد که به دلیل قطع تماس بی سیمی این دسته تانک اشتباها به شهر رفته که با مردم درگیر شدند. فاکتها و نمونه های زیادی از جنایت رجوی در کردکشی عراق موجود است که بایستی از جداشدگانی که شاهد این جنایت بودند و یا توسط سایر اعضای فرقه شنیدند جمع آوری و به صورت کتابچه ای در آید تا بعنوان جنایت و کشتار رجوی در تاریخ ثبت شود. جدا کردن کودکان از والدین به بهانه جنگ خلیج
قبل از شروع جنگ اول خلیج در سال 69 رجوی بحثی را تحت عنوان بحث صلیب به میان کشید و آخرین دسته خانواده هایی که هنوز بطور کامل وارد بحث طلاق نشده بودند و خانواده های آنها در اسکان قرارگاه مستقر بودند را از هم جدا کرد و تمامی کودکان پائین تر از 13 سال را که نمی توانستند سلاح بدست بگیرند را به خارج از عراق و اروپا فرستاد.
هر چند به ظاهر رجوی به بهانه مصونیت جانی بچه ها آنها را از عراق خارج کرد ولی در واقع از فرصت پیش آمده استفاده کرد تا عملا با جدا کردن آنان آخرین بهانه برای مراجعت زوجین به خانه را در تشکیلات از بین ببرد و اهداف شوم خود را عملی کند. البته از دید رجوی ها این بچه ها جز گرفتن انرژی کار دیگری نمی توانستند برای سازمان بکنند و جز دردسر چیز دیگری نبودند.
بعدها معلوم شد که رجوی بچه ها را در خارج از عراق به خانواده های اروپایی و هواداران و یا به کنیسه و پرورشگاه ها داده است که حتی هنوز سرنوشت بعضی ها مشخص نیست وکسی نمی داند چه بلائی بر سر آنها آمده است البته اینها همه بهانه ای بیش نبود تا رجوی از شر این بچه ها خلاص شود چون طی قول و قرارهایی که با نیروهای آمریکایی گذاشته بودند هیچ یک از پایگاههای سازمان حتی مورد اصابت یک موشک و بمب و گلوله قرار نگرفت و رجوی در نشست های بعدی اعلام کرد که از قبل مختصات تمامی مقرهایمان را به نیروهای آمریکائی داده بودیم تا ما را با عراقی ها اشتباه نگیرند.
– مسلما خیلی از خانواده ها (پدر و مادرها) و بخصوص بچه ها خواهان جدائی از همدیگر نبودند ولی این یک فرصت طلایی برای رجوی بود تا بتواند میخ طلاق اجباری را در تشکیلات بکوبد و تمامی خانه و کاشانه و منطقه اسکان را برای همیشه در سازمان پلمپ کند.
البته که در همان مقطع این کار تنش های زیادی درتشکیلات ایجاد کرد و تعداد زیاد جدا شدند و حتی با زن و بچه هایشان از سازمان رفتند و خیلی از خانواده ها و یا زنها و مردها که حاضر به فرستادن بچه ها به خارج نبودند به دلیل مخالفت مسئله دار و زندانی شدند که حتی می گفتند بعضا با بچه هایشان در زندانهای سازمان بودند که در همان مقطع درجریان کردکشی تعداد زیادی از خانواده ها با بچه هایشان در زندان های سازمان در اشرف و یا کرکوک بودند که بعدا به رمادی عراق منتقل شدند.
مجید محمدی