اگر بخواهیم درست کلمه را در رابطه با سازمان و تشکیلات رجوی بگوئیم خروج از اشرف و انتقال به لیبرتی این زنگ به صدا درآمد و شرایط و فضا را بحرانی کرد از تعداد متعدد فرارها تا خودکشی ها و مهمتر از آن بر ملا شدن چهره واقعی شخص رجوی خروج از اشرف جوانه امید را در درون افراد زد و آنها را امیدوار نمود که راه نجات هموار می شود همانند آتش زیر خاکستر. اما با گذشت زمان بر همه ساکنین لیبرتی هم واضح و روشن شده که تنها مانع خروج رجوی هست چون خوب می فهمد , معنی این را برای همین سنگ اندازی می کند مانع دیدارنمایندگان سازمان ملل می شود پشت سر هم مرز سرخ اعلام می کند ولی دیگر فایده ای ندارد رفتن به خارج مثل یک جذام تشکیلات و گروه وی را می خورد و بحث ایدئولوژیک و غیره هم دردی را دوا نخواهد کرد. واقعا باید به رجوی گفت مگر این حق افراد نیست که به چه چیزی فکر کنند.طی این سالها همواره به خاصه تو و جاه طلبی توعمل کردند و هرگونه افکاری که فاصله می انداخت بین تو و آنها را ممنوع و خیانت برایشان می دانستی و به خاصه ات هم در آن زمان رسیدی عمر تو هم به پایان رسیده نمی شود کسی که با وی قسم خورده بودی سرنگون شود و به سزای عملش برسد ولی باید این قضیه سراغ تو هم نیاید.
می شود حدس زد نگه داشتن تعدادی را در اشرف به بهانه جمع آوری یک توطئه دیگر و استفاده از جان این آدمها برای رسیدن به مقصود شوم خودت باشد و این هم زنگ خطری هست که باید در نظر داشت چون شخص رجوی فقط به بقای خودش فکر می کند و به هیچ چیز دیگری کار ندارد و رسیدن به خواسته هر چند قیمت گزاف بخواهد او می دهد زیرا که برایش جان افراد اهمیتی ندارد و برای اینکه بتواند با فشار بر ارگانهای بین المللی احتمال هر کاری می رود.
باید به این آدم خودخواه گفت زمان هر چه بگذرد به نفع تو نخواهد بود و وضعیت روحی و روانی افراد و فشارهای وارده بر آنها زیاد دوام نخواهد آورد و باید منتظر هر اتفاقی بود در این سالها هم خوب مناسبات را بهم بند زدی و چینی بند زن خوبی بودی ولی دیگر دارد چیکه می کند و به نشتی افتاده است.