برگزاری جلسه ویلپنت علیرغم هزینه و انرژی زیادی که صرف برگزاریش شده ظاهرا بهره آنچنانی برای فرقه رجوی نداشته است. هر سال که میگذرد هزینه برگزاری این نوع جلسات و بخصوص گردآوری سیاهی لشگر مشکلتر میشود. آوردن افراد رنگین پوست که کاملا در میان جمعیت تابلو هستند نشان میدهد که نیاز به آوردن نفرات بیشتر دیگر هیچ حد و مرزی ندارد. واقعاً آوردن نفرات به بهانه مسافرت تفریحی برای چندین روز و آنهم رایگان بصورت زمینی و هوایی چه معنی میدهد. طبیعی است این نوع گردهماییها تاثیر منفی روی افراد میگذارد و دیگر دفعه بعد حاضر نمیشوند پا به این نوع جلسات بگذارند حالا هر قدر هم میخواهد سرویس به آنها داده شود. اعم از تهیه بلیط دو سره، اقامت در هتل و پذیرایی در مسیر که همه بهصورت رایگان انجام میگیرد. رجوی به خوبی دریافته است که در اروپا و آمریکا با صرف هزینههای میلیون دلاری میتوان هم سیاست خرید و هم مشروعیت، روسای کشورها را همسو کرد و خیلی کارهای به ظاهر ناممکن را عملی ساخت. بنابراین سعی میکند تمام مرزها را در این راه درنوردیده و حداکثر استفاده را بنماید. اعترافاتی که چندین مقام بلندپایه آمریکایی سال گذشته راجع به گرفتن پول برای ایراد سخنرانیهای چند دقیقهای و امضاهای حمایت کردند و تقریبا هم همه جا انعکاس یافت، این مسئله را به خوبی آشکار ساخت. رجوی کارزار اصلی خود را نه در ایران که در خارج از مرزهای ایران ولی با نگاه به داخل پیش میبرد، او که هنوز پاسخی به اقامتش در عراق، رابطه نزدیک با صدام، جاسوسی برای عراق در دوران جنگ، گرفتن گونی گونی پولهای عراقی و خارجی از مقامات عراقی، به مردم نداده است. خود را وارد دور دیگری از بده بستان با آمریکا نموده است. منتها این بار از موضعی بالا و طلبکارانه که گویا آنها علیرغم این همه دریافتهایی که داشتهاند و قول و قرارهایی که دادهاند نتوانستهاند خواستههای او را برآورده سازند.
آن روی سکه نمای پرزرق و برق ویلپنت، واقعیت دردناکی است که در لیبرتی جریان دارد. علیرغم گذشت نزدیک به یکسال از انتقال به این مکان هنوز کشوری به صورتی جدی حاضر به پذیرش آنها نشده است. لیبرتی به تلهای برای نفرات تبدیل شده است. تلهای از نوع زندان و بدون دفاع. شاید رجوی فکر نمیکرد که در مقابل توافق با آمریکا، عراق و سازمان ملل اینطور رو دست بخورد. باید بگوید آیا دادن این خونها و شرایط جدیدی که برای نفرات در لیبرتی به وجود آمده در مقابل خارج شدن از لیست سازمانهای تروریستی ارزشش را داشته است یا خیر.
این افراد که در زیر حداکثر فشار قرار دارند. تا چه میزان دیگر باید ذوب شده و مرید رهبر خود گردند. آیا حدی برای آن هم وجود دارد. آنقدر ذهن مورد حمله و اصلاح قرار گرفته است که به همسر و خانوادهشان همانند دشمن نگاه میکنند، تماس با خانواده یعنی سلام گفتن به زندگی و آنهم یعنی خیانت، فکر کردن درباره خطوط سیاسی در فرقه ممنوع است. هیچ وظیفهای آنها ندارند جز گوش به فرمان بودن. و آن کس بهتر و عزیزتر است که بدون چون و چرا خودش را بیشتر مطیع نماید. و هر چه مسئول گفت با جان و دل بپذیرد ولو مطمئن باشد که آن حرف غلط است.
به هر حال حرف آخر ویلپنت بازگشت به اشرف یا خروج به کشور ثالث را رقم زد. ولی برای برآورده شدن این منظور رجوی چه کرنشهای بیشتری را باید در مقابل قدرتهای خارجی و به خصوص آمریکا به خرج دهد و چند صد میلیون دلار دیگر باید برایش هزینه نماید. در ماههای اخیر دو عضو سابقه دار شورا از آن جدا شدهاند، تعدادی از کمپ لیبرتی گریختهاند، فشارهای تشکیلاتی و فرقهای درون کمپ بیش از پیش افزایش یافته است. در این میان بعد از مارتین کوبلر که مورد تنفر فرقه رجوی است چه کسی جایش را میگیرد آیا گره کار واقعاً در دست او است. آمریکا دارد این وسط حداکثر استفاده را میکند. از نتیجه انتخابات ایران دچار سرگیجه و وارفتگی شده و در تصمیمگیری سستتر از قبل مینماید، این در حالی است که نمایندگانش در برنامههای تبلیغی و نمایشی رجوی در حمایت از آنها داد سخن سر میدهند ولی بطور رسمی و در عمل از نفوذشان در عراق حاضر نیستند ذرهای استفاده کنند، حتی در حد انتقال یک دیوار حفاظتی به داخل کمپ لیبرتی. چرا که میترسند دولت عراق تحت فشار قرار گیرد. از طرف دیگر آمریکا اگر واقعا بحث انتقال به کشور ثالث را جدی میداند چرا از آلبانی نمیخواهد بجای 210نفر 3000نفر را پناه دهد. اینجاست که دارد با رجوی بازی میکند. و این وسط نیروهای مستقر در کمپ هستند که از همه دنیا قطع و صرفا مجبورند تناقضنویسی کنند و از خود گزارش بنویسند. بیشترین فشار را قبول کنند.
به هر حال امید است هر اتفاقی میافتد، اهالی کمپ بتوانند با انتقال به کشوری ثالث یا قرارگاه اشرف و سپس کشوری ثالث در امان بمانند و به این ترتیب راهشان به دنیای آزاد باز شده و از حداقل حقوق انسانی خود بهرهمند گردند. زمینه ارتباط با خانوادههایشان فراهم شود. تهدیدی از زمین و هوا بالای سرشان نباشد تا آنگاه بتوانند راحتتر اندیشه کرده و آیندهی خود را تعیین تکلیف نمایند.
جمیل بصام