بعد از عملیات دروغ جاویدان وقتی به قرارگاه اشرف می رفتی تنها چیزی که به چشم می خورد تعدادی مجروح و معلول بر تخت های بیمارستان و تعداد اندکی سالم اما روحیه باخته و پاسیو شده. البته از نقطه بالا یعنی سطح رهبری فرقه هم این ناامیدی و اضمحلال وجود داشته که مورد توجه صدام قرار می گیرد.
بلافاصله بعد از این شکست صدام تعداد دو هزار نفر از اسرای ایرانی را به تشکیلات ارتش خصوصی اش اضافه می کند و انبوهی زرهی و جنگ افزار وارد اسارتگاه اشرف کرد.
رجوی تا قبل از این اتفاق جرات ورود به نشست های عمومی را نداشت. پاییز بعد از این عملیات رجوی در جمع نیروها حاضر شد و با جست و خیزهای میمون وار بدور مریم می چرخید و وحشیانه و بطور هیستریک فریاد می زد که اندک اندک جمع مستان می رسند و روی کله ی مریم نقل و نبات می ریخت.
این برای رجوی نقطه ی اوج بود و با تزریق اسرا ی ایرانی و انبوهی زرهی زنگ زده جلوی موج پاسیویزم و انفعال در تشکیلات گرفته شد.
اما اکنون آنروی سکه یعنی جدایی اندک اندک کادرهای رده بالا و پایین فرقه رجوی شروع شده و این موج دقیقا پایان عمر یک استراتژی و ایدئولوژی فرقه ای است که به وقوع پیوسته است.
رجوی اکنون تن به خروج و رهایی اجباری کادرها و اعضای فرقه اش داده و چاره ای هم جز این ندارد.شرایط به هیچ وجه برنمی گردد و آب رفته بجوی باز نخواهد گشت در حقیقت شعار اندک اندک در یک نقطه دیگر به فروپاشی کامل آن انسجام فرقه ای می انجامد.
تمام هنر و ژست های دیکتاتوری رجوی روی همین دگماتیسم و بسته بودن تشکیلاتی سوار بود و مانورهای خونریزانه رجوی از درون این چنین مناسبات زورمدارانه و بسته ای شکل می گرفت و قابل اجرا بود. اکنون با تن دادن رجوی به اولین سوراخ در بدنه انسجام تشکیلات امضای نابودی و تلاشی فرقه اش را داده است به امید روزی که تمامی اسیران از چنگ دیو ناپدید شده خلاصی یابند.