فروید می گوید “چنانچه غرایز انسان ارضاء نشود همه چیز برای شخص غیر قابل تحمل می گردد”. و او بر این باور است که “فقط در ارتباط با دنیای بیرون” میتوان غرایز انسانی را ارضاء نمود. و یکی از روش های معمول ارتباطی “جلب توجه” دیگران و” مطرح نمودن” خویش است. زمانی که محدودیت ها و ممنوعیت ها بر نیاز هر فرد، حزب و یا سازمان تسلط پیدا نماید، آنها برای اثبات موجودیت خودشان نیاز مبرمی به جلب توجه پیدا می نمایند.
زمانی با دوستان به گرد هم جمع میشدیم و راجع به مسایل مهم روز بحث و تبادل نظر می نمودیم. مثلا در مورد پدیده نو ظهور سفینه فضایی و فضا نوردانی که در آن روز به فضا پرتاب شده بودند صحبت میکردیم. دوستی که این موارد در سطح آگاهی اش نبود و یا برایش جاذبه نداشت برای جلب توجه و ابراز وجود به وسط بحث می پرید، دستهایش را تا انتها به طرفین باز میکرد و میگفت: این که چیزی نیست، من در تبریز کباب خوردم به این بزرگی.
یکی از شیوه های معمول جلب توجه منحرف نمودن اذهان از موضوع و مسئله ای است که انسان هایی را به خود مشغول نموده. بطور خیلی ساده میتوان از حرکت فردی که ناگهان در میان جمعی سرش را طوری به طرف آسمان می گیرد که گویا شیئی غریب الوقوع و عجیبی را دیده است و به تبعیت از او تمامی آن جمع کارشان را رها نموده و در آسمان به دنبال آن هدف می گردند. و یا اینکه اخیرا در فضای سیاسی جهان مرسوم شده است که به طرف سیاستمدارانی که کاری بر خلاف خواسته یک فرد انجام داده اند کفش پرتاب می گردد.
در سیاست و کارهای حزبی و گروهی نیز سعی بر مطرح نمودن سیاستمدار، حزب و یا سازمان در مسیر جلب توجه و جذب افکار عمومی می گردد. گاها این عمل از نقاط قوت آن حزب و سازمان در جهت پیشبرد توسعه و ترقی جامعه نشات میگیرد و گاهی نیز از موضع ترمیم و یا لاپوشانی نمودن شکست ها و خروج از بن بست و انزوا مطرح میشود.
عملکرد سازمان مجاهدین و رهبریت آن در طول زمان موجودیتشان به اثبات رسانده که تلاش بر جلب توجه و مطرح نمودن خودشان بر اذهان عمومی نه از وجود نقاط قوت بلکه در کثرت نقاط ضعف و کمبود حمایت های مردمی بوده و درچنین حالت بیشتر به نابودی و ضایع نمودن خودشان کمک رسانده اند و نه به توسعه و ترقی اجتماعی.
وقتی درک و فهم درستی در استفاده صحیح از بکار گرفتن شیوه های جلب توجه وجود نداشته باشد، این عمل به ضد خودش تبدیل و آن فرد و یا سازمان مضحکه ای برای دیگران خواهد شد و این همان حالتی است که برای مجاهدین کرارا و از جمله در اعتصاب غذای کمپ لیبرتی در عراق پیش آمده است. آنها بدون توجه به فضای سیاسی حاکم بر دول جهان – بخصوص آمریکا، ایران و اتحادیه اروپا – در تلاش برای رسیدن به راه حل اختلاف های موجود، به ناگهان اعلان اعتصاب غذا برای رهایی هفت نفر گروگانشان میکنند. علاوه بر آن انتظار دارند تا در این بلبشوی عراق و دیگر نقاط جهان که هرروز و هر ساعت ده ها و بلکه صدها انسان در جنگ و خشونت های فرقه ای و یا عوامل طبیعی و غیر طبیعی دیگر کشته میشوند مورد توجه قرار بگیرند. بالطبع این نوع حرکات نه توجهی را به خود جلب خواهد نمود و نه کسی اهمیت و ارزشی برای آن تشکیلات و اعتصاب کنندگان قایل خواهد گردید.
شیوه دیگر رهبری مجاهدین برای جلب توجه، به کشتن دادن افراد و اعضای این سازمان در برهه ها و بزنگاه های مختلف و استفاده و تبلیغ به شیوه دوران جاهلیت از جنازه آنها است. این نوع شیوه را با انجام روش های سیستماتیک شستشوی مغزی، محصور و منزوی نمودن افراد در محیط بسته و نگهداری آنها بدور از پیشرفت و تمدن می نماید.
فروید در همین رابطه میگوید: “تمدن” به مجموعه ی از دستاوردها گفته می شود که ما را از زندگی حیوانی بدور نماید و به دو هدف یعنی نگهبانی از انسان در برابر طبیعت و تنظیم رابطه صحیح با هم نوعان خودمان نزدیک نماید. شواهد و قراین نشان از آن دارند که حرکات و رفتار گوسفند وار بسیاری از اعضاء و هواداران مجاهدین و بع بع نمودن آنها در مقابل خواسته های رهبر غایب و فراری هیچ قرابتی با تمدن و آگاهی ندارد.
وقتی جهان در ابعاد بسیار بزرگی درگیر حل و فصل مسایل غنی سازی اورانیوم در ایران است، این تنها رهبران مجاهدین هستند که بمانند شرکت در بازی های کودکانه به وسط می پرند و میگویند که حاکمیت در ایران فلان سایت غنی سازی را به فلانجا منتقل نموده. خوب که چی بشود؟ آیا این نوع حرکات بجز مورد تمسخر و تنفر قرار گرفتن نتیجه دیگری هم برای مجاهدین داشته است؟ آیا میشود گفت که آنها مورد توجه قرار گرفتند و چنین کارهایی برای ایرانیان جاذبه داشته است؟
و یا ترفندهای رهبران مجاهدین در بهره برداری برده وار از اعضای محبوس در کمپ لیبرتی را نمیشود برای جلب توجه در نظر گرفت، بلکه یک نوع خود ارضایی سیاسی برای ادامه بقای رهبرانشان نامید. این رهبران آنچنان جایگاهی برای خودشان متصور شده اند که هرگونه دربی برای بازگشت به جامعه را بروی خود بسته و توانایی زندگی بدون تجملات را در خود نمی بینند. خودشان را تافته ای جدا بافته از مردم عادی میدانند. آنها برای حفظ وجود و موقعیت اشان از انجام هیچ جنایتی از جمله به کشتن دادن اعضای آن سازمان مستقر در کمپ لیبرتی برای ارتزاق از خون آنها برای ادامه حیات خویش روی گردان نخواهند بود. و این خصلت تمامی دیکتاتور ها است. و بر اعضا و هواداران مجاهدین است که بجای تبعیت گوسفندوار از چنین رهبران خودخواه، به عقل، شعور و آگاهی خودشان برای رسیدن به هدف مورد نظر مراجعه و از فهم و ادراکشان برای رهایی از این مخمصه ای که آنها برایشان بوجود آورده اند کمک بگیرند.
م- افتخاری