انقلاب درونی فرقه رجوی از سال 1364 و در کشور فرانسه شروع شد. انقلابی درونی که مسئولین سازمان علت اصلی آنرا این گونه توضیح دادند که میخواهیم زن را به نقطه رهایی برسانیم و این خود نقطه آغاز رهایی مرد است! از طرفی دیگر عنوان کردند که میخواهیم رهبری عقیدتی معرفی کنیم و سازمان را از این حالت که مانند شرکت سهامی اداره میشود خارج کنیم! چرا که نیروها برای ادامه مبارزه نیاز به رهبری عقیدتی دارند که با او بتوانند مراحل سخت مبارزه را بهتر و سهل تر به پیش بروند!
این ظاهر داستان بود! اما واقعیت داستان چه بود؟ واقعیت داستان در یک جمله این بود که مسعود رجوی بعد از کشته شدن همسر اول خود یعنی اشرف ربیعی در 19/11/1360 بدلیل اینکه شخصا فردی بسیار هوس باز بود حتی اجازه نداد که سالگرد از بین رفتن همسر و مادر فرزندش و موسی خیابانی که نزدیکترین یارش بود و دیگر فرماندهان سازمان را بگیرد و بلافاصله با دختر بنی صدر که از هر لحاظ برای خودش مناسب میدید ازدواج کرد! دلیل این ازدواج را هم این عنوان کرد که میخواهیم کاری کنیم که بنی صدر با شورای ملی مقاومت بماند و پیوند خانوادگی هم برقرار کردیم که این مسئله محکمتر شود! در صورتیکه هر کسی میداند که رجوی فقط از روی عشق وعاشقی و اینکه میخواست رابطه اش با فیروزه بنی صدر را مشروع کند دست به چنین کار زشت و مفتضحانه ای زد! البته منظور از کار زشت نفس انجام ازدواج نیست! منظور اینستکه رجوی که خودش را وقف مبارزه میدانست آنقدر در دستگاه جنسیت و فردیت محض فرو رفته بود که حتی نگذاشت به رسم احترام یک سال از کشته شدن همسر اولش بگذرد بعد دست به چنین کاری بزند! بعد از اینکه بنی صدر هم از شورای ملی مقاومت و سازمان جدا شد بدلیل اینکه دیگر فیروزه جذابیتی برای رجوی نداشت اورا به همان بهانه ای که عقد کرده بود طلاق داد و به خانه پدر فرستاد! اما داستان ازدواجش با مریم قجر از قبل از طلاق فیروزه شروع شده بود. مریم قجر که همسر اول مهدی ابریشمچی بود و بر و روی خوبی هم داشت را به پست سازمانی مسئول دفتر خودش گمارد و از آنجا بود که رابطه های در ابتدا پنهانی آنها شروع شد. و ابن روابط تا جایی پیش رفت که مریم که عضو ساده سازمان بود به عضویت مرکزیت سازمان جهش ایدولوژیکی کرد! که همین مسئله هم تناقض بسیاری از مسولین سازمان من جمله مهدی براعی، ابراهیم ذاکری و مهدی افتخاری و علی زرکش را موجب شده بود! اما بخوبی پیدا بود که این (دو کبوتر عاشق) تصمیم خودرا گرفته اند و قصد ازدواج دارند و مسعود رجوی برای دفاع تمام قد از این کار خود شمشیر را از رو بسته است! لذا رجوی در نشست شورای مرکزی سازمان اعلام کرد که هرکس مریم را بعنوان همردیف من قبول نداشته باشد مجاهد نیست! و شروع کرد به بحث های ایدئولوژیکی و حرفهای قلمبه سلمبه که مریم یعنی صاعقه ای در برابر تجاوز و خروشی در برابر ظلمی تاریخی علیه بشریت و….. که گلوی خودش را پاره کرد که خلاصه مریم به یک باره شد فرشته آسمانی!!! بعدش طی قول و قرارهایشان با مهدی ابریشمچی قرار شد که ابریشمچی مریم را به مسعود بدهد درعوض خواهر کوچک موسی خیابانی که در آنزمان کمتر از 20 سال سن داشت را به مهدی ابریشمچی بدهند که نزدیک به 20 سال از ابریشمچی کوچکتر بود! اسم اینکار را هم گذاشتند انقلاب ایدئولوژیک! و اینگونه بود که برادر مسعود در (اوج فدای حداکثر و به جلوی تیغ دادن گردن خود راه مبارزه ای بی امان را باز کرد و خود پیش قدم شد)!!!. حالا شما ای خواننده عزیز خود از این قصه نتیجه گیری کن که داستان انقلاب درونی مجاهدین از چه قرار بوده است!این داستان گذشت و زندگی به خوبی و خوشی برای این دو (کبوتر یا بهتر از بگوییم این دو کرکس عاشق) ادامه داشت تا رسیدیم به سال 1367 که نیروهای سازمان در عملیاتی کورکورانه و صرفا از روی هوا و هوس رجوی تن به شکست سنگینی دادند و نام آنرا هم فروغ جاویدان گذاشتند. بعد از عملیات و اینکه نیروهای تار و مار شده سازمان تعدادی زیادی که کشته شدند و مابقی اش و لاش بازگشته بودند رجوی باین فکر فرو رفت که این نفرات که نتوانستند سرنگون کنند بایستی به عذابی بزرگ و مجازاتی سنگین برسند.از این رو مجددا داستان انقلاب درونی سازمان را بر پا کرد و با شروع نشستهای متعدد و براستی خسته کننده این بحث را مطرح کرد که یا همه چیز یا هیچ چیز! یعنی که دوران زن و زنبیل تمام! بایستی طلاق دهید و خلاصه سماق بمکید! هرکس هم قصد مقاومت یا اینکه نخواهد تن باین کار بدهد با قهر برادر مسعود طرف میشد! او در یک جمله این را در مغز کثیف و مشرک خود داشت که حالا که مرا به تهران نبردید و زنده برگشتید باید ناموستان را که همسرانتان است بمن بدهید! و داستان طلاق عمومی را راه انداخت! و این بحث را آنگونه با حیله گری محض مطرح کرد که پنداری اگر این کار صورت نگیرد گناه کبیره و نابخشودنی صورت گرفته است! و با قیاس خود با حضرت محمد با استغفار میگفت که خدواند تمام جهان هستی را به عشق محمد(ص) آفریده و تمام هستی و موجودات روی کره زمین از آن حضرت محمد است پس شما هم با امضای خون و نفس که بمن میدهید نه تنها جسم که ذهن و اندیشه و درونی ترین احساساتتان را بمن داده اید و اضافه میکرد که البته من تمامی اینها را برای سرنگونی میخواهم غافل از اینکه او فقط و فقط برای ارضای شخص کثیف خود رسیدن به امیال آلوده خود میخواسته و از ابن رو این مزخرفات را سرهم میکرده است! و این گونه بود که تمامی افراد مجرد و متاهل بصورت مادی و فکری و ایدولوژیکی طلاق دادند و او توانست بدون مانع شرعی برای کسانی که متاهل بودند آنها را به حریم خود بیاورد و از آنها با محمل محرمیت ایدولوژیکی سوءاستفاده جنسی کند! چرا که در سخنرانی هایش میگفت کسی که به لحاظ ایدئولوژیکی محرم شده است بلحاظ جسمی و جنسی هم باید که محرم باشد. مسعود رجوی به لحاظ اخلاقی شخصی بسیار کثیف و از هر نظر دجال است. او با فریفتن اعضاء خود و با سوءاستفاده از بحث های مذهبی و دینی و با مثالهایی از پیامبران و ائمه و شبیه سازی خود به آنها به شستشوی مغزی نیروهایش مبادرت کرد و این اوج دجالیت اوست!
خطاب به آقای رجوی باینکه تشکیلاتت که همچون خانه عنکبوت پوشالی و به بادی بند است در آستانه تلاشی مطلق قرار دارد گرچه از شدت ترس جرات حتی نشان دادن خودت را هم نداری و مانند کرم در زیر زمین مخفی شده ای هرچند به چشم خود میبینی که تک تک نیروهایت از بین میروند و یا از فرقه اهریمنی تو جدا میشوند ولی هنوز این ایام روزهای خوش توست! منتظر روزی باش که گرفتار شوی و بخواهی حساب پس بدهی! و چقدر که منتظر آن روزهستیم!
مراد