با پایان گرفتن اعتصاب غذا فضای نسبتاً آرامی بعد از ماهها تنش و درگیری ایجاد شده است. بسیاری خانوادهها که نگران وضعیت عزیزانشان بودند نمیدانستند که نهایتاً چه اتفاقی یا بلایی بر سر عزیزشان خواهد آمد. به خصوص که افراد اعتصاب غذا کننده مشخص نبودند و خانوادهها از طریق خبرهایی که پخش میشد و به این مسئله میپرداخت اعتصاب غذا را دنبال میکردند. بلکه آشنای خود را نیز در این میان ببینند. نگرانی خانوادهها در رابطه با اعتصاب غذا از یک طرف و حملههای موشکی و خمپارهای به لیبرتی و اشرف در این چند سال و اعلام کسانی که در این بین کشته شدهاند، تمامی ندارد. و چه بسا هر یک از آنها هم با هر بار حمله و اعتصاب غذایی میمیرند و زنده میشوند. ولی واقعیت درون فرقه رجوی چیست؟
سختتر شدن شرایط بیرونی از هر قسمی که باشد، جانی، مالی، روحی و روانی باید در مسیر دیگری تسهیل شود. این مسیر هرچه وابسته کردن افراد به رهبری است. یعنی ترسیدن و نگران جان بودن و یاد خانواده و همسر و فرزند و عزیز افتادن و در یک کلام یاد زندگی افتادن همه نشانههای ضعف افراد است. بحث اصلی این است که به ادعای دروغین و فریبکارانه مسعود رجوی افراد داوطلبانه و با اشراف به تمام سختیها وارد این دستگاه شدهاند. کسی را با زور نیاوردهاند. اینجا ناز کسی را نمیکشند که هیچ هر بلایی هم سر کسی بیاید باید آن را عاشقانه بپذیرد و خدا را هم شکر کند که بدترش پیش نیامد. بدین ترتیب اگر عدهای در اشرف کشتار شدند بقیه زندهماندهها باید از خود بپرسند و حساب پس دهند که چه مشکلی داشتهاند که هنوز زندهاند. اگر کسی خودسوزی کرد و زنده ماند چه ضعفی داشت. اگر خمپاره به محلشان اصابت کرد چرا برای جانش ترسید و هزاران سوال دیگر که افراد باید آنها را با ذرهبین در خود پیدا کرده و در نشست مطرح کنند و وقتی با دعوا و توهینهای آبدار عرقش درآمد، تازه باید از این نوری که به درون خودش تابیده، این مسایل را زنجیره کند و بعد ببیند این زنجیره سرش به کجا وصل است که او را نگهداشته است. و بعد آثار این زنجیر و زنجیره را برود در گذشتهها پیدا کند و اینجاست که کشفهای افراد شروع میشود. و معمولاً کشفی مورد تایید و بدرد بخور است که سر از طلاق اولیه درآورده باشد. اگر به اینجا رسید که یعنی طرف توانسته به خال بزند و اگر نرسید باید باز هم صبر کند تا یک اتفاقی یا بلایی دیگر سر خودش یا کسی بیاید تا بلکه بتواند بالاخره زنجیره و سر زنجیر را پیدا کند. خوب شاید این نوع حرفها برای کسی قابل فهم نباشد. این فقط خاصالخاص دستگاه رجوی است. علتش هم معلوم است چون خود رجوی خاصالخاص است. برای همین هم این کارها قابل هضم هیچ دستگاه حقوق بشری و علوم انسانی یا هیچ روانشناس آکادمیک یا علوم مذهبی و الهی معمول، نیست.
اگر در مسیر پرپیچ و خم سیاسی، رجوی انعطافهای زیادی از خود نشان داده است که بهخصوص در رابطه با آمریکا این روزها شاهد آن هستیم. و میبینیم که چگونه سناتورها، نمایندگان کنگره، مقامات افبیآی و سیا و فرماندهان نظامی آمریکایی و هر کس دیگری که در صدر دشمنهای انقلاب تصور میشدند اکنون دیگر تبدیل به مجلسگرمکنهای کنفرانسها و سمینارهای گوناگون رجوی در شهرهای اروپا و آمریکایی شدهاند. اگر در زمینه ولخرجیهایی که رجوی میکند باز هم انعطاف زیادی میبینیم. ولی در زمینه روابط و مناسبات درونی این انعطافها نه تنها کم نشده بلکه بیشتر هم شده است. و اینها همه در شرایط تنگناهایی است که لیبرتی گرفتارش آمده از حملات موشکی و خمپارهای گرفته تا مسائل حفاظتی و درمانی و لجستیک و… انگار قضیه، همان قانون سیالات است که هر چه حجم سیال بیشتر شود فشار بر جسم بیشتر شده و براثر آن فشار، منقبضتر میشود و اگر محفظه در بسته باشد و به آنهم حرارت داده شود هم انبساط سیال بیشتر میشود و هم انقباض جسم، تا درجه حرارتی که یا ظرف منفجر میشود و یا جسم از هم فرو میپاشد. یعنی در رابطه با فرقه رجوی هر چه موشک و خمپاره بیشتر بر سر ساکنان لیبرتی و اشرف میبارد، هر چه بیشتر دولتها و بهخصوص آمریکا به داد و فریادهای رجوی بیتوجهتر میشود، در طرف مقابل، رجوی هم در درون تشکیلات روابط را منقبضتر، تنگتر، روابط عاطفی و طبیعی را تحت فشارتر، ارتباطات بیرونی را قطعتر میکند و هم به همان میزان در مناسبات بیرونی بازتر، ضد رسم و رسوماتتر هم میشود، تا جایی که مقوله حکومت لائیک را مطرح میکند که قبلاً حرفش را هم نمیزد.
بنابراین اگر یونامی اخیراً گزارش داده که: «در رابطه با نقض حقوق بشر در کمپ لیبرتی توسط مسئولین مجاهدین نگران است یا مجاهدین که دارای ساختاری مبتنی بر سلسه مراتب هستند، محدودیتهای سختی بر حقوق ساکنان اعمال میکنند، از قبیل: حق آزادی رفت و آمد در داخل کمپ، حق ترک کردن تشکیلات و حق ارتباطات آزاد، محدودیت ارتباط با اعضای خانواده ول در کمپ لیبرتی ساکن باشند، حق دسترسی به ارتباطات عمومی و…» نباید زیاد تعجب کرد. واقعیت این است که فرقه رجوی در مسیر انقباضی شدن درونی و انبساطی شدن بیرونی در طول این سالها به قول رجوی، همواره ریزشیهایی داشته است که در مقابل این وضعیت تحملشان تمام میشود، که این هم زاییدهی این انقباض و کاملاً طبیعی است. این افراد به هر دری میزنند که خود را به بیرون تشکیلات پرتاب کنند. تا بالاخره سرشان کمی هوا بخورد.
ولی آیا کسی که در کمپ لیبرتی گرفتار شده است، آیا حقش است که هر دو سه ماه یکبار بر سرش موشک و خمپاره ریخته شود که دل عدهای خنک شود. آیا چون در آن چارچوب انقباضی خودش را همچنان حفظ کرده و خود را کاملاً سرسپردهی رجوی نموده به خاطر این گناهش باید حفاظت فیزیکی هم نداشته باشد. اگر انقباض درونی بد است این هم بد است. اگر امکان به امان خارج بردن آنها وجود دارد، چرا باید راههای خروجشان بسته شود. مگر تجربه خروج تعداد محدودی نفرات به آلبانی یا آلمان منفی بوده است که از امکان خروج سالم آنها باید نگران شویم. مگر خانوادهها این را نمیخواهند. این رسم انسانی و حقوقی است.
این روزها مخالفین حکومت بشار اسد با نمایندگان آنها با اینکه دریایی از خون بینشان قرار گرفته و صدها هزار نفر از یکدیگر را کشتهاند باز بر سر جان اسیران و مردم بیگناه مجبورند خود را به توافقاتی برسانند ولو حتی مستقیم هم گفتگویی نداشته باشند.
به هر حال نفرات مستقر در کمپ لیبرتی این حق را دارند که تحت حفاظت فیزیکی قرار گرفته و امکان ورود به کشور ثالث را پیدا کنند. در این صورت است که درهای دنیای جدیدی بر آنها گشوده خواهد شد و فضایی به دست خواهند آورد که بتوانند خارج از آن تنشها و انقباضها یکبار دیگر برای زندگی خود تصمیم بگیرند. در اینصورت مسلماً خانوادهها هم کمی آسودهتر شده و از نگرانی بیرون خواهند آمد.
جمیل بصام