مریم رجوی که خود هر هفته در اورسوراواز مراسم عیش و نوش برپا می کند و صدها تن از شخصیت های بازنشسته را با سورچرانی چاق و چله و فربه می سازد، برای هرچه بیشتر از دور خارج کردن اعضای فرقه اش در لیبرتی، آنها را مثل قرون اولیه به بردگی و بیگاری کشیده و بارهای سنگین را بر دوش آنها حمل می کند تا دچار نقص عضو شده و بعد به گردن سازمان ملل و نیروهای عراقی بیندازد.
این رهبر خونریز و جنگ افروز که جز به سلامت خود نمی اندیشد، ذره ای ارزش برای نیروهای خودش هم قائل نیست و بدون در نظر گرفتن سن و سال افراد آنان را وادار می کند بلوکهای عظیم سیمانی و امثال آنرا از زمین بلند کرده و جابجا کنند تا به این طریق سرگرم شده و مسائل سیاسی و حقوقی خود را به فراموشی بسپارند و شبها هم بدون اینکه بتوانند کلمه ای با هم صحبت کنند، بیهوش در بستر دراز بکشند تا فردایی دوباره سر رسد و این بازیهای شیطانی تکرار گردد.
متذکر می شوم که پیش از این نیز مسعود رجوی تمامی بارهای سنگین را بجای استفاده از فناوریهای روز (و یا حتی فناوریهای تاریخ گذشته دهه های پیشین) توسط نیروهایش جابجا می کرد و هدف او نیز چیزی جز سرگرم کردن آنان برای خسته شدن هرچه بیشتر نبود. همه جداشدگان بیاد دارند که رجوی بارها به شورای رهبری خود تأکید کرده بود: "تا می توانند از برادرانشان کار بکشند که شبها از فرط خستگی فرصت فکر کردن هم نداشته باشند" (البته وی با کمال پر رویی، و بدون اشاره به حرمسرای خودش مدعی می شد که اینکار به نفع خود برادران است تا به مسائل "جنسی!" فکر نکنند، و هرگز نمی گفت که علت اصلی آن فکر نکردن به مسائل سیاسی-حقوقی است).
وی پیش از سقوط صدام نیز در یک پروژه عظیم، نیروهایش را وادار کرد تا سوله های بزرگ ذخیره مهمات را در مکانهای مختلف پراکنده سازند و بلافاصله بعد از سقوط صدام هم آنان را ناچار کرد همان مهمات را دوباره سوار بر کامیون کرده و به آمریکایی ها تحویل دهند. کاری که به راحتی با لیفتراک و سایر ماشین آلات جدید دیگر قابل انجام بود و به هیچ وجه به لحاظ بدنی به افرادی که متوسط سن آنها 40 سال بود فشار وارد نمی کرد. اما او عمد داشت تا نیروهایش را از فکر کردن به اتفاقاتی که هر روز در اشرف می افتاد، که چند قلم آن «سقوط صدام به عنوان بزرگترین حامی رجوی، فرار مریم قجر به عنوان پیشتاز عملیات سرنگونی به فرانسه، تحویل دهی سلاح به عنوان شرف مجاهد خلق به آمریکاییها، همکاری اطلاعاتی و امنیتی با امپریالیسم، بی چشم انداز شدن سرانجام مجاهدین و…» بود، باز دارد و اجازه ندهد کسی به این مسائل بسیار مهم بیندیشد.
و امروز هم چنانکه در تصاویر مشاهده می شود، نیروهایی که امروز متوسط سن آنها از 50 رد شده است را وادار به کارهایی کرده که امروزه در هیچ کشور پیشرفته ای از اساس توسط انسانها صورت نمی گیرد بلکه به وسیله ماشین آلات مخصوص انجام می شود. بهانه رجوی البته این است که نوری مالکی به آنها امکانات نمی دهد، اما همگان می دانند که در زمان حضور آمریکاییها نیز همین اتفاقات در اشرف رخ می داد در حالیکه آمریکاییها پیشرفته ترین امکانات را در دسترس داشتند و هیچ منعی وجود نداشت. یک قلم اینکه آمریکاییها همان صندوقهای مهمات بسیار سنگین را توسط ماشینهای مخصوص جابجا می کردند بدون اینکه به سربازانشان کمترین فشاری وارد شود که بعد از دیدن آن دچار حیرت شده بودیم که چرا ما را به چنین کارهای سنگینی وادار ساخته اند؟
آنچه واضح است اینکه منافع رجوی حکم می کند که افرادش به شدت ضربه خورده، ناقص و متلاشی شوند تا دستگاه تبلیغاتی او دچار وقفه نشده و به کار خود ادامه دهد. در اینصورت هر یک نفر عضو این فرقه که از دور خارج و یا کشته شود، رجوی فرصت بیشتری برای فرار از پاسخگویی پیدا می کند و همانند ضحاک ماردوش که با مغز جوانان به حیات خود ادامه می داد، او نیز با جان دیگران به زندگی ننگین خود ادامه می دهد.
خانواده ها، جداشدگان، منتقدان و همه ارگانهای حقوق بشری بایستی سازمان های حقوق بشری و در رأس آنها سازمان ملل متحد را وادار کنند تا مسعود رجوی را به عنوان یک جنایتکار جنگی به محاکمه بکشانند و اجازه ندهند مریم قجرعضدانلو همانند یک برده دار بزرگ، در فرانسه نشسته و نیروهایش را بیش از این در خاک عراق به کشتن داده و یا به بیگاری بکشاند.
بدون تردید، هر اتفاق ناگواری به لحاظ جسمانی و فیزیکی برای این افراد بیفتد و دچار نقص عضو شوند، مریم رجوی باید مورد حسابرسی جامعه بین المللی و حقوق بشری قرار گیرد.
افتخاری