فرقه رجوی در رأس فرقه های سری – قسمت دوم

کنترل نیرو
آری در تشکیلات و مناسبات فرقۀ رجوی، همۀ ما نیروها باید یک تن واحد یا کوبل داشته باشیم و انتخاب آن در دست مسئولین فرقه بود و فرد هیچ اختیاری در انتخاب آن نداشت به یاد دارم در قرارگاه 15 که بودم شخصی را به نام جواد که اختلاف سنی زیادی با هم داشتیم برایم به عنوان تن واحد انتخاب کردند و همچون فیلم جمجمه ساخته هالیوود تولید2011  که برای  افراد  جفت معنوی تعیین می شد برای ما هم صورت می گرفت البته جفت معنوی، تن واحد یا کوبل، اسم شیک همان " به پا " ست که در دستور العمل تشکیلات فرقه بود و تن واحدها همواره باید در کنار همدیگر و شانه به شانه در تمام آموزش ها و نشست ها شرکت داشته باشند و خود را فدایی رهبری بدانیم وخودمان را برای رهبر فرقه و فرقه قربانی کنیم هیچ حرکت انفرادی نباید انجام میگرفت و همۀ ما نیروها باید روزانه از همدیگر گزارش منفی تهیه می کردیم و در نشست شبانه بر علیه همدیگر میخواندیم و هر کدام از تن واحدها گزارش نمی نوشت به اتهام حفظ  پل مورد بازخواست و توهین قرار می گرفت،حفظ پل در تشکیلات فرقه یعنی ارتباط عاطفی و دوستانه که با اهداف فرقه ای منافات داشت به همین دلیل باید هر لحظه مواظب خود و تن واحدمان بودیم و دنبال دستگیری خطا بودیم به یاد دارم تن واحدی به نام یاشار داشتم که پسر خوب و نسبتا شلوغی بود و چون یک شب در نشست از همدیگر گزارش منفی فراهم نکرده بودیم مورد حرف های تحقیر آمیز بیهوده مسئول نشست قرار گرفتیم ودر آن مدتی که با یاشار بودم مجبور بودیم برای فرار از تحقیر و اینکه شبی آرام سر به بالین بگذاریم از همدیگر در تهیه گزارش منفی چه از خود و چه ازهم سبقت میگرفتیم بعضی وقت ها نیز دست به تولید کاذب گزارشات منفی میزدیم، در نشست های شبانه که به صورت یگانی و جمعی صورت می گرفت همۀ ما به اسم انتقاد از خود باید کارهای فیزیکی و حتی ذهنی خود را در جمع بیان میکردیم سپس به اسم انتقاد از دیگری گزارش می نوشتیم و بدتر از آن این بود که باید هفتگی نیز در نشستی به نام غسل هفتگی اجباری شرکت می کردیم و افکار و اندیشه های جنسی و هر نوع خاطرات واقعی و واهی، احساسات عاطفی و قلبی و یا خواب شب گذشته را بر روی ورق در جمع می خواندیم و در صورت ممانعت به نامحرم بودن در تشکیلات و به عنوان دشمن مورد بازخواست قرار میگرفتیم. ملعون رجوی برای اینکه همۀ ما را مجبور به این کار یعنی تخلیۀ ذهنی شویم نشست های روزانه و هفتگی را "جهاد اکبر" و " مرز سرخ " اعلام نمود و این همان کنترل نیرو از طریق کنترل ذهن است که در بیشتر فرقه ها مرسوم می باشد و در یک فضای بسته عقل و قلب انسانها را مورد تهاجم قرار میداد واز ما عناصر تشکیلاتی میساخت و در پروسه مطیع سازی نیروها فعالیت چشمگیری داشت و مغز،جسم و چشم،گوش و زبان اسرا را از کار می انداخت  یادم می آید که روزهای اول با این کارهای فرقه مقاومت میکردیم و علت اینکه باید تمام زوایای ذهن و یا کوچکترین کارهای فردی را در جمع عنوان کنیم جویا می شدیم که با دجالگری ما را به صحبت های رجوی به صورت نوار ویدیویی هدایت میکردند و در اینجا مجددا رهبر فرقه از مثال های مذهبی و سنتی در آن فضای بسته استفاده مینمود و تا حدودی نیروها را قانع می کرد و مثال نجوای مولای متقیان حضرت علی(ع) با چاه را عنوان میکرد که وی به خاطر تخلیه خود و اینکه سبک باشد این کار را انجام می داده و همچنین از مثال، تخته سنگ های که در کنار ساحل دریا است که نوری به آن نمی تابد و محل تجمع مور و ملخ و رتیل میباشد استفاده میکرد و می گفت بیان مانند برداشتن آن تکه سنگ میباشد و همه ما محکوم به اعتراف روزانه بودیم به عبارتی با یک شیوۀ شیک و پیچیده خود ما را جاسوس خودمان کرده بود وبا نامهای بیان ضد ارزشها، تناقضات، حرف نگفته، انتقاد از خود و دیگری، اهداف شوم خود را محقق مینمود و هر مخالفتی را در نطفه سرکوب مینمود این سرکوب ابتدا توسط تحریک جمع و فحاشی به فرد معاند بود و اگر موثر نبود زندانی و شکنجه دور از چشم دیگران، یکی از دردآور ترین خاطرات من در این سازمان پوششی سرکوب و تحقیر در نشستهای روزانه وجمعی وسیع در ساعت های طولانی به مسئولیت فهیمه اروانی بود که به حرف نگفته محکوم بودم و به خاطر مخالفتم و مقاوتم به سلول انفرادی به مدت یکماه به جای نامعلومی چشم بسته فرستاده شدم و به دلیل فرار از شکنجه روزانه بحث را قبول نمودم و مطیع شدم و به دنبال فرصتی بودم که هرچه سریعتر فرار کنم…
بلی فرقۀ سازمانی رجوی تا جاییکه توان داشت افراد را به صورت عینی و ذهنی کنترل میکرد و همانطور که گفته شد با بیان مثال های مذهبی، تاریخی،  هدیه دادن، سرکوب و تحقیر در نشستها،کار توضیحی یا همان شستشوی مغزی در فضای کاملا بسته و دور از هرگونه فن آوری و اخبار رویدادهای جهان تلاش مینمود و چون در جذب نیرو صادقانه با افراد برخورد نکردند و در همان ابتدا اشتباه نموده بودند وقتی با مشکل جدایی و انصراف نیروها مواجه می شدند یک اقدام رذیلانه و پلید انجام میدادند یعنی خروج ممنوع و با کشتن فرد و یا تحویل فرد به استخبارات عراق به عنوان جاسوس که بدتر از مرگ بود.    
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا