نامه به رضا حسن زاده عضو اسیر رجوی در لیبرتی
بسمه تعالی
خدمت برادر شیرین تر از جانمان رضای عزیز سلام. سلامی به زیبایی طبیعت و به شیرینی خاطرات گذشته. خصوصا دوران نوجوانی وجوانی ؛ یاد دوران بچه گی هایمان بخیر.
خاطرات دور هم بودن برادر و خواهر در یکجا زندگی کردن، باورکن خیلی دلمان برایت تنگ شده. یاد روزهایی که حسن رود سرکار میرفتی. مغازه مهدی خیاطی کار می کردی بخیر. یاد روزهایی که داوطلبانه تصمیم گرفتی به خدمت سربازی بروی وهیچ ترسی نداشتی.
امروز سالها ازآن زمان می گذرد و برادرجان اکنون تو فرسنگها از ما دور هستی و خاطرات تو، مهر و محبت و صفا و صمیمت تو همچنان در بین خانواده ما رنگ و بوی تازه دارد.
رضا جان. من برادرت محرم هستم برادر بزرگ تو. روزی نیست که مادر و کل بچه ها به یاد تو نباشیم. بعد از اسیر شدن تو من از سال 1382 برای دیدن تو و آوردن تو به آغوش گرم خانواده ات 7 بار به عراق آمدم و همیشه با دست خالی به خانه برگشتم و هیچ جوابی برای مادرمان نداشتم. یادت هست در اردوگاه اشرف به یکی از دوستانت گفتی که برادرت برق کار است . رضا جان خیلی تلاش کردم تا تورا به خانه بیاورم. دوستانت اکبرمحبی و حمید حاجی پور بعد از اینکه از رجوی جداشدند و به آغوش گرم خانواده خود بازگشتند الان در بهترین شرایط در ناز و نعمت زندگی میکنند و خیلی به من سفارش کردند که رضا را بیاور. من و خانواده ات تمام تلاش خودمان را برای دیدنت می کنیم.بیا خودت هم سعی کن. تمام امکانات دراین روستا برایت فراهم هست. تمام هم محلی های تو از دوست و آشنا و فامیل گرفته تا همسایگان، برادر و خواهرانت، برادرزاده ها و خواهرزاده ها همه لحظه شماری میکنند تا تو را درآغوش بگیرند. بیا لااقل دراین سن باقیمانده ازهوای آزاد و پاک ایران ؛ گیلان و روستای فشتکه ؛ هوای پاک دریای جفرود وگلشن استفاده کن و لذت ببر. اگرقصد برگشتن نداری لااقل تلفنی با ما تماس بگیر. حداقل بخاطر مادرت که آرزوی شنیدن صدایت را دارد. مامان را اینقدر چشم براه نگذار. تورا به خدا قسم، بیا حداقل با ما تماس تلفنی برقرارکن.
جعفر 09118373754
حسن 09113308712