من محبوبه حمزه خواهر دوشهید و مادر دو اسیر در دام و چنگال سازمان مجاهدین هستم
من نخواستم و نمی خواهم با داستان زندگیم دل دنیا را به درد آورم و داغ مادران داغدیده ی بسیاری که عزیزانشان توسط این فرقه ی شیطانی منافق اسیر ویا کشته شدند را تازه کنم مادرانی که پس از سالیان دراز چشم انتظاری و چشم به راهی حتی موفق به دیدن جنازه های فرزندانشان نشدند و نه سنگی و نه مزاری که حتی بر مزار فرزندان و عزیزان شان بگریند ومن یکی از هزاران نفر هستم که عزیزانش قربانی این فرقه ی کثیف و ضد بشری شد
دنیا محبوبه محمدی را میشناسد محبوبه مادر سمیه محمدی واما دلتنگی های بی پایانم تنها برای سمیه عزیزم نور چشمانم نیست
و اما تنها داستان من داستان سمیه نیست داستان های بسیاری هست و داغ هاو مصیبت هایی که دنیا نمیداند که اگر میدانست امروز مریم رجوی ملعون زنده نبود تا در هشتم مارس از زن حرف بزند و حتی اظهار وجود کند و محبوبه و محبوبه ها هم چنان دور از عزیزانشان خسته و چشم انتظار بگذرانند ودختران و زنان بسیاری هم چنان اسیر و قربانی گردند برای حفظ و بقای سازمانی ضدبشری و حقوق بشری فرقه ی مجاهدین.
به یقین خداوند من و مصطفی را برگزید وحمایت نمودو صبر عطا کرد تا رازهای بسیاری را بر ملا کنیم و حکایت کننده و راوی قصه های پدران و مادران داغدیده و ستم دیده ی بسیاری باشیم که اسیر و قربانی سازمان مجاهدین گردیده اند
من محبوبه حمزه خواهر دوشهید و مادر دو اسیر در دام و چنگال سازمان مجاهدین هستم
من خواهر هادی و حوریه حمزه هستم که به خواست دوستان و عزیزان که جزئیات اسارت سمیه را از من پرسش کردند ودلیل رفتن سمیه به عراق را سوال نمودند داستان اسارت سمیه را مینویسم تا شاید نکته ها و رازهایی بر ملا شود و دنیا بیشتر از جنایات این سازمان باخبر شود و خداوند تنها یاور همراه من است و امید من و مصطفی به رحمت اوست و امید است این جنایت کاران را غضب خداوند و خون هزاران بی گناه به سزای اعمالشان خواهند رساند و از جمله این عزیزان هادی و حوریه حمزه هستند که ایمان دارم که انتقام خون شان از این ستم کاران را خداوند خواهند ستاند که او خوب انتقام گیرند ه ایست
از جدایی ها دلتنگم و بعداز این همه سال به خاطر دخترم سمیه دست به قلم بردم تا شاید اندکی از بار دلتنگیم کم شود و دنیا دردم را بداند
برادرم هادی حمزه در سال پنجاه و دو توسط حکومت وقت دستگیر شد او یک مجاهد خلق بود او ایمان داشت که برای خدا و خلق خدا مبارزه میکند هادی سال ها در زندان شاه گرفتار و اسیر بود و تحت شکنجه ی دژخیمان در زندان او در سال شصت و دو کشته شد و حوریه خواهرم در زیر سن قانونی توسط سوسن و سودابه همدانی با فریب و نیرنگ به کشور عراق برده شد حوریه عاشق برادرش بود و از غم نبودنش رنج میبرد او شانزده سال بیشتر نداشت و هنوز به سن قانونی نرسیده بود که توسط این دو خواهر فریب کار که برخود نام مستعار زهرا و فاطمه را گذاشته بودند به عراق برده شد این فریب کاران شیطان صفت از عواطف حوریه سوء استفاده نموده و او را به عراق بردند به بهانه گرفتن انتقام خون برادرم هادی و حوریه ی شانزده ساله را به عراق بردند تا انتقام خون برادرش را بگیرد حوریه در شرایطی به عراق برده شد که ویزای مهاجرتش برای اقامت در کانادا آماده بود و او میبایست تا دو هفته ی دیگر در کانادا باشد که این دست نشاندگان مزدور سازمان فریبش دادند و اورا به عراق بردند سازمان حوریه را به عراق برد و دو ماه بعد با اخبارضدونقیض و بی پایه و اساس خبر مرگ حوریه به خانواده ی ما اعلام شد و گفتند که حوریه در عملیات فروغ جاویدان کشته شده جریان حوریه هم مانند خیلی ها در پرده ی ابهام است اسناد و مدارکی هست که حادثه ی مرگ حوریه را برای ما زیر سوال برد این که بعد از تماس های تلفنی مکرر و هر بار با اخبار ضد ونقیض طی نامه ای کشته شدن حوریه تایید شد ابتدا خبر زخمی شدن بعد خبر کشته شدن و مراسم باشکوه تشییع جنازه و این که فلانی جسد حوریه را دیده که به پشت جبهه منتقل شده و طی مراسم با شکوهی در کربلا به خاک سپرده شد و بعد این که اصلا جسدی نبوده ونه تشییع جنازه ای و این که آمبولانس حامل جسد حوریه در راه برگشت به پشت جبهه منفجر شده و جسدی باقی نماند
و ما هم چنان در سوگ حوریه مات و مبهوت و عزا دار مانده بودیم پس خبر تشییع جنازه ی آن چنانی و این که ما حوریه را دیدیم تیری به سرش خورده بود و مانند یک مجاهد به خاک سپرده شد و دروغ و دروغ و دروغ مانند هزاران دروغ و فریب و نیرنگ همچون مرگ یاسر ها نداها آلان ها و آسیه ها …….
این ها همه درد هایی ست که سال ها قلبم را میفشارد و نفرتم را از این سازمان جهنمی بیشتر و بیشتر میکند
و این ها یکی از صدها جنایات سازمان ضد انسانی مجاهدین است جنایت کارانی که از زمان حکومت پهلوی تا به الان مسئول مرگ هزاران هزار ایرانی هستند که با خلوص نیت و ایمان برای آزادی و استقلال کشورشان به این سازمان پیوسته و باورش کردند و زندگی شان به تباهی و مرگ کشیده شد و پای خانواده های بسیاری به این باتلاق کشیده شد و داستان سمیه هم این چنین شد و سمیه هم پایش به این ماجرا کشیده شد و
خون حوریه پای سمیه را به این جریان باز کرد و این داستان داستان سمیه و سمیه هاست ……… ادامه دارد پایان برگ نخست
با سپاس و درود به مظلومانی که همچنان گم نام مانده اند
محبوبه حمزه