شارلاتانیزم در رسانه های مجاهدین

این روزها رسانه های مجاهدین مملو از مطالبی حول ۱۹ فروردین شده که عمده این مطالب تهمت زدن به دیگران است که انگشت اشاره مقصر را از روی مسعود رجوی برداشته و به گردن دولت عراق و ایران و جداشدگان و یا دیگر منتقدین، بیندازند. البته این را هم اضافه بکنم، عمده کسانی که این مطالب را نوشته اند را خوب می شناسم. اینها همان افرادی با مغزهای کوچک هستند که هرگز از خودشان اختیاری و حرفی برای گفتن نداشتند و از طرفی هم همیشه تو سری خور درون مناسبات مجاهدین بودند.
اما واقعیت کشتار ۱۹ فروردین و سایر وقایع مشابه چیست؟
تا کنون مطالب بسیاری در ارتباط با نجات جان اعضای اسیر مجاهدین در لیبرتی، نوشته شده است و یا انبوه نامه هایی که به مسئولیت و سران کشورها و سازمان های مربوطه فرستاده شده است. اما واکنش سران مجاهدین، بخصوص مریم رجوی که در رفاه و آسایش در پاریس، خوابیده و یا مسعود رجوی فراری که ۱۲ سال است از ترس جانش در سوراخی قایم شده است، چیست؟
۱ـ سنگ اندازی در مقابل اعزام اعضای اسیر مجاهدین به کشورهای اروپایی و بخصوص آلبانی.
۲ـ اخیرا هم مریم رجوی دنبال مسلح کردن اعضای باقی مانده در لیبرتی است.
۳ـ دم تیغ قرار دادن اعضای اسیر خود، بطور مثال، فاجعه ۱۹ فروردین و اولین درگیری مجاهدین با ارتش عراق در سال ۲۰۰۹ که سران مجاهدین می دانستند و ارتش عراق هم از قبل به اطلاع مسئولین مجاهدین رسانده بود که قرار است ارتش عراق بخشی از اشرف را تحت کنترل خود بگیرد و مسئولین مجاهدین اعضای خود را به آن منطقه فرستادند و با ورود ارتش عراق به محل مورد نظر، درگیری بین هر دو شروع شد که نهایت آن یک فاجعه دیگر و کشته شدن تعدادی از اعضای اسیر مجاهدین منجر شد.
مسعود رجوی، هر گاه که در بن بست استراتژیک قرار می گرفت، به دو شیوه بر روی شکست های خود سرپوش می گذاشت. در قدم اول، با ایجاد سرکوب داخلی راه را برای هر گونه پرسش و اعتراض می بست. انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین، یکی از این موارد بود. بعد از شکست عملیات فروغ و آتش بس و بسته شدن راه تغذیه مسعود رجوی از جنگ ایران و عراق و بعد از مرگ ایت الله خمینی، مسعود رجوی همه راه ها را به روی خود بسته دید. به همین دلیل، انقلاب ایدئولوژیک را از تابستان سال ۱۳۶۸ آغاز کرد و این انقلاب، در سطوح بالای سازمان صورت گرفت و در سال ۱۳۶۹ در یک نشست ۵ روزه این انقلاب را عمومی کرد که موضوع اولویت داشتن رهبری عقیدتی به همه مسائل دیگر و در همین سال، عراق به کویت حمله کرد و بعد از تهاجم آمریکا به عراق و شکست عراق، بحران شدیدی در درون تشکیلات مجاهدین شکل گرفت که صحبت از پایان مجاهدین در عراق است. اینبار مسعود رجوی در بهار سال ۱۳۷۰ بحث طلاق را برای بقیه لایه های پایین تر اعلام کرد و سرکوب هر گونه اعتراض و انتقاد را به حساب مشکل انقلاب داشتن که در مجاهدین به آن می گفتند، طرف مشکل “ج” دارد، یعنی اعتراض و انتقاد او بخاطر داشتن مشکلات جنسی است.
طی سالیان، مسعود رجوی، با آوردن بندهای مختلف مثل “بند د” و یا “بند ه” و سایر بندهای مسخره دیگر، هر بار که بند های مسعود رجوی پاره می شد و دیگر بازی او نمی گرفت، با خون ریزی مسائل خود را حل می کرد. با فرستادن اعضای مجاهدین به ایران برای عملیات نظامی و با کشته شدن آنها در ایران و یا نقاط مرزی بازی “شهید” را شروع می کرد. بعد از حمله آمریکا در سال ۲۰۰۳ و فرار مسعود و مریم رجوی و شکست مهلک ایدئولوژیک، مسعود رجوی، بحث اپورتونیسم را به راه انداخت. زیرا مجاهدین یک سئوال مطرح می کردند که “قرار بود انقلاب ایدئولوژیک رژیم ایران را سرنگون بکند، ولی گویا خود ما را سرنگون کرد”. بعد از سال ۲۰۰۳، سیاه ترین دوران سرکوب در درون تشکیلات مجاهدین بود. این سرکوب سیاه، بسیار تیز و زننده بود. طوری که نشست های مجاهدین، تبدیل به چاله میدان شده بود. افرادی که معترض بودند و یا می خواستند از سازمان جدا بشوند، مورد ضرب و شتم و فحاشی های رکیک قرار می گرفتند.
این سرکوب شدید درون تشکیلات مجاهدین سه دلیل عمده داشت:
۱ـ حضور آمریکایی ها پشت درهای اشرف و بعضا داخل اشرف، این موضوع خود به افرادی که می خواستند سازمان را ترک کنند، قوت قلب میداد تا بتوانند پیش آمریکایی ها فرار بکنند.
۲ـ حضور خانواده ها پشت درهای اشرف، اینکه چرا مسعود رجوی از حضور خانواده ها در پشت درهای اشرف می ترسید؟ زنده شدن احساس محبت و رابطه های انسانی و طبیعی که بین انسان ها وجود داد، باعث می شد تمامی تلاش های مسعود رجوی برای کشتن این احساس بر باد برود. به همین دلیل، مسعود رجوی همیشه به خانواده ها توهین می کرد و آنها را مامورین وزارت اطلاعات می خواند.
۳ـ از همه مهمتر، شکست مهلک ایدئولوژیک و سوختن کارت انقلاب ایدئولوژیک بود.
بعد از سال ۲۰۰۳ استراتژی مسعود رجوی در رابطه با دولت عراق، این بود که دولت جدید عراق را مثل دولت سابق یعنی صدام حسین، پشتیبان خود بکند. ولی مسعود رجوی همچنان در اشتباه بود. دولت منتخب عراق با ریاست آقای نوری المالکی، دیگر مثل صدام حسین دیکتاتور نبود. تمام سرمایه گذاری مسعود رجوی از سال ۲۰۰۳ تا اول ژانویه سال ۲۰۰۹ با تمام مهمانی های که برای عراقی ها گذاشته بود، سوخت. زیرا در آن روز یعنی اول ژانویه سال ۲۰۰۹ آقای نوری المالکی به صراحت گفت که مجاهدین باید از عراق بروند.
از فردای سال ۲۰۰۹ اختیار مالکیت عراق به دست خود عراقی ها افتاد. اعضای مجاهدین می توانستند مستقیما با دولت عراق در ارتباط باشند و می توانستند به راحتی به دولت عراق پناهنده بشوند. مسعود رجوی استراتژی جدیدی را شروع کرد که با ارتش عراق وارد درگیری بشود و نتیجه این درگیری ها کشته شدن اعضای مجاهدین بود و او می توانست با بازی قرار دادن این خون ها چند صباحی بر روی مشکلات خود سرپوش بگذارد. ولی همچنان مسعود رجوی سخت در اشتباه بود. زیرا شقه و شکاف در سازمان مجاهدین بعد از آتش بس و شکست در عملیات فروغ جاویدان در سال ۱۳۶۷ آغاز شد و در سال ۲۰۰۳ برای همیشه تار و پود فرقه زشت و سیاه مجاهدین از هم باز شد و مسعود رجوی هر کاری که بکند و هر چقدر که کشتار راه بیندازد، دیگر نمی تواند روح را به این کالبد مرده سازمان مجاهدین، برگرداند. حال هم هر چقدر این افراد با مغزهای کوچک خود بخواهند فی البداهه برای کشته شده های ۱۹ فروردین اشک تمساح بریزند.

کریم غلامی

منبع

یک دیدگاه

  1. ممنون از توضیحات شما درباره افشای ماهیت فرقه رجوی لطفابرای اینکه خواندن مطاب شما خسته کننده نشود مقاله به این بلندی را اگر درچند قسمت می کردید بهتر بود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا