سازمان مجاهدین خلق ایران در سال 1344 توسط محمد حنیف نژاد و تنی چند تاسیس گردید در سال 1350 اکثریت سازمان توسط ساواک دستگیر و به زندان اوین منتقل میگردند.
30 فروردین ماه51 نخستین سری اعدامها؛ شامل اعضای کمیته مرکزی ناصر صادق، علی میهندوست، محمد بازرگانی و بهروز(علی) باکری، مسعود رجوی نیز در این گروه محاکمه شدکه با یک درجه تخفیف محکوم به حبس ابد شد.
با فرار رضا رضایی از زندان پیکر نیمهجان سازمان دوباره جان گرفت و تشکیلاتی که تا آن موقع نامی نداشت و تنها با کلمه «سازمان» شناخته میشد، با مشورت با زندان نام «سازمان مجاهدین خلق ایران» را بر خود گذاشت.
4خرداد 51. سحرگاه این روز دومین سری اعدامها شامل بنیانگذاران سازمان محمد حنیفنژاد و سعید محسن به همراه علیاصغربدیعزادگان و اعضای کمیتهمرکزی محمودعسگریزاده و عبدالرسول مشکینفام.
به قول یکی از اعضای مرکزیت سازمان، ما چند ده نفر بودیم و میخواستیم شاه و حتی امپریالیزم امریکا را سرنگون کنیم.
سازمان با اتخاذ مشی مسلحانه اقدام به یک سری عملیات ترور نمود که نمونه هایی از ان به قرار زیر میباشد:
14اردیبهشت 51. ساعت چهار و پنج دقیقه صبح، انفجار در شرکت هواپیمایی انگلیس بهنام بی. او. ای. سی؛ و ساعت یازدهوسیدقیقه صبح انفجار در دفتر مجله"این هفته"
8اردیبهشت 51. در ساعت 5 عصر مهدی رضایی در حوالی میدان ژاله مورد شک یکی از اکیپهای کمیته مشترک به سرپرستی ستوان جاویدمند قرار میگیرد. در حین درگیری و تیراندازی متقابل افسر مزبور کشته و مهدی دستگیر میشود. مهدی شدیداً تحت شکنجه قرار میگیرد. او عضو تیم عملکننده در انفجار دفتر مجله "این هفته" بود
10خرداد51. درساعت پنج و چهل و پنج دقیقه بامداد، بمبی نسبتاً قوی در ضلع جنوبی "اداره اطلاعات امریکا" واقع در خیابان صبای شمالی کار گذاشته و منفجر شد.
ساعت هفت و بیست و دو دقیقه صبح همان روز، اتومبیل مستشاری شماره 2، حامل ژنرال هوایی هارولد پرایس در خیابان دولت، نزدیک چهار راه قنات به کمک یک بمب هدایتشونده بسیار قوی منفجر شد. در این حادثه ژنرال امریکایی هر دو پای خود را از دست داد
در طول سال 51 عملیات دیگری نیز به مناسبتهای مختلف انجام شد. فهرست شماری از آنها از این قرار است:
ـ انفجار در فروشگاه فردوسی
ـ انفجار در بانک عمران متعلق به بنیاد پهلوی
ـ انفجار در ساختمان بنیاد پهلوی
ـ انفجار مجدد در دفتر هواپیمایی انگلیس
ـ انفجار در چندین وسیله نقلیه ارتشی و پلیس
ـ ترور نامؤفق شعبان جعفری معروف به "شعبان بی مخ" و زخمیشدن او
ـ انفجار در سفارت اردن به انتقام کشتار فلسطینیها در سپتامبر 1970توسط ملک حسین
****
در همین ایام سازمان اقدام به تصفیه های درونی نیز نمود که برخی از انها به شرح ذیل میباشد:
ناگفته نماند که این ترورها بعد از اعدام بنیانگذاران سازمان ودر حالی که مسعود رجوی رهبریت سازمان را به عهده میگیرد صورت میگیرد.
•پاییز 52، جواد سعیدی سمپات قدیمی سازمان، به بهانه واهی و یا واقعی بریدن از مبارزه و قصد تسلیمشدن به ساواک محکوم به اعدام شده و حکم اجرا گردید.
•تابستان 53، مرتضی هودشتیان، عنصر علنی و ارزشمند تکنیکی سازمان برای خرید وسایل فنی به لندن اعزام شد. از آنجا به پایگاه سازمان در بغداد و سپس به اردوگاههای نظامی فتح فرستاده شد. در آنجا با توهم به نفوذیبودن وی ازسوی ساواک توسط برادران!! سازمانی شکنجه شده و در زیر شکنجه به شهادت میرسد.
•سال 53، علی میرزاجعفر علاف. اتهام: "درصدد بوده است که خود را به رژیم معرفی کرده و درنتیجه اطلاعات خویش را در اختیار قرار دهد" حکم: اعدام.
اردیبهشت 1354. در دادگاه دربسته خلقی و بدون حضور متهمین،مجید شریفواقفی، مرتضی صمدیهلباف و سعید شاهسوندی خائنین شماره 2، 1 و3 نامگذاری میشوند. سزای خائنین به خلق!! از پیش مشخص است.
سال 55، محمد یقینی، کادر قدیمی و برجسته سازمان در خارج از کشور، در وحشت از جدایی او از سازمان و ایجاد جریان انشعابی به داخل کشور فراخوانده شده و در خانه تیمی از پشت سر هدف گلوله قرار گرفت.
در سال 57 پس از ازادی زندانیان سیاسی و همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی مسعود رجوی و یارانش نیز از زندان ازاد شده و به فعالیت میپردازند درسال1358با فرمان امام خمینی مبنی براینکه کسانی که به قانون اساسی رای مثبت نداده اند نباید رییس جمهور شوند مسعود رجوی انصراف میدهد.
اما از همان اول مجاهدین نسبت به جمهوری اسلامی و شخص امام موضع گرفته و در ظاهر شاید اقدامی نمیکردند اما در درون تشکیلات به دنبال اماده سازی برای یک تهاجم به انقلاب اسلامی بودند و در این راه نیز توانستند بنی صدر رییس جمهور وقت را نیز هم جبهه خود سازند.
پس از تظاهرات 30 خرداد 1360 سازمان بطور علنی اعلام مبارزه بر علیه جمهوری اسلامی نمود بود اما نتیجه این تظاهرات مسلحانه و ایجاد خشونت در جامعه برای سازمان از بین رفتن تشکیلات شاخه ای و نیروی میلیشیا و پراکنده شدن نفرات پایین و قطع ارتباط آنها بود بعلاوه اینکه امکان فعالیت قانونی وسیاسی را از دست داد درگام بعدسازمان اندیشید که با عملیات تروریستی بزرگ و زدن مسئولین جمهوری اسلامی میتواند درچند هفته قدرت راکسب کند اسم این استراتژی را سازمان بی آینده کردن جمهوری اسلامی و زدن سر گذاشت و طی آن اقدام به انفجار حزب جمهوری ودفتر نخست وزیری و ترور ائمه جمعه کردو همه توان نظامی و عقیدتی و تشکیلاتی خودرا بکار گرفت و البته نتیجه ای نگرفت.
به نقل از سعید شاهسوندی (از اعضای مرکزیت سازمان). من در جریان بودم. شب قبل از آن، ما منتظر این حادثه بودیم. در خانهی سازمانی ما، من بودم احمد شادبختی بود، که بعدها کشته شد، علی زرکش، محمد علی جابرزاده که هنوزم هست و تعدادی دیگر بودیم. علی زرکش آن موقع، عضو مرکزیت سازمان مجاهدین بود. ما منتظر حادثهی آن شب بودیم. دستگاههایی داشتیم که بیسیمهای کمیتهها را شنود میکرد. ما خبر داشتیم که امشب قرار است عملیاتی صورت بگیرد. یعنی انفجار 7تیر، ما از پیش منتظرش بودیم هدف اصلی و شماره یک آقای بهشتی بودمعیار این بود که اگر اقای بهشتی در این عملیات کشته شود، عملیات موفق است. شب از طریق بیسیمهای کمیته فهمیدیم که این اتفاق افتاده. صبح هم یک نفر را از خانه بیرون فرستادیم، روزنامهها را گرفت و معلوم شد که قطعی است و دیگر این عمل پایان یافتهبود.
سازمان که دیگر توان این نوع از ترور و انفجار را نداشت بالاجبار خط عوض کرد و مدعی شد که با استراتژی پیش گرفته جدید حداکثر تا 6 ماه دیگر میتواند قدرت را در ایران بدست آورد این استراتژی که آن را زدن سر انگشتان اختناق آفرین نام گذاری کرده بود عبارت بود از ترورهای ساده، هرکس که از جمهوری اسلامی دفاع میکند باید کشته شود اعم از کارگر ساده، بقال، کفاش و هر کس دیگر حتی اشتباه چون اینکار قرار بود باعث ایجاد هراس در حامیان رده پایین جمهوری اسلامی شود و بعد جمهوری اسلامی با از دست دادن هوادارانش منزوی و ساقط شود و با همین توجیه هزاران نفر را ترور نمود…
ادامه دارد…