مقدمه:
در چند مقاله گذشته به ضرورت نقد تروریسم و خشونت سیاسی پرداختم، و نتیجه گیری کردم که خوشبختانه در سال های اخیر باز خوانی و نقد استراتژی ترور و خشونت در جامعه گسترش بیشتری پیدا کرده است و دلایل این امر را نیز در محور های زیر برشمردم.
۱ـ این دوره به دلیل شکل گیری زمزمه های فرهنگ مدارا و راه حل های مبارزات مسالمت آمیز بویژه بعد از دوم خرداد ۱۳۷۶ ضرورت نقد فرهنگ خشونت در حوزه سیاسی و اجتماعی بیشتر احساس شده است.
۲ـ دلیل دیگر را می توان به بن بست رسیدن کامل مبارزات خشونت آمیز و مسلحانه در صحنه سیاسی اجتماعی ایران جستجو کرد.
۳ـ دلیل سوم را نیز شاید فاصله گرفتن فعالان سیاسی از “آرمان گرایی” و گام برداشتن در مسیر” واقع گرایی” ارزیابی کرد.
۴ ـ دلیل چهارم را نیز باید فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی دانست، که عقبه پشتیبانی مادی ومعنوی شورش های مسلحانه و خشونت آمیز بوده است.(تحت عناوین اردوگاه سوسیالیزم و مادر انقلاب ها)
۵ ـ آخرین دلیل را نیز باید وقوع عملیات تروریستی یازدهم سپتامبرارزیابی کرد.
در ادامه، خشونت و تروریسم را در یک تقسیم بندی کلی به دو بخش ترور سرد و وترور گرم تقسیم کردم. و نتیجه گیری شد که میتوان ترور سرد را زاییده ” فرهنگ خشونت” تلقی کرد، و ترور سرد گام اول برای گام برداشتن به سوی ترورگرم و استراتژی مبارزه مسلحانه میباشد.
طبعاً در این سلسله مقالات نگارنده تلاش دارد به جای استراتژی خشونت و ترور و عملیات مسلحانه، ضرورت استراتژی مبارزات عقلانی و سیاسی واصلاح طلبانه را مورد توجه قرار دهد. بنابراین بطور آگاهانه به “خشونت در نزد نیروهای اپوزسیون” بیش از “خشونت در نزد حاکمان” پرداخته میشود. چرا که اتخاذ راه حل های خشونت آمیز برای تغییرات سیاسی، مانعی بر سر دمکراسی در ایران میباشد. و اگر صف اپوزیسیون از خشونت پاک شود، حاکمان آینده نیز از خشونت پاک خواهند بود.
حال بعد از این مقدمه به موضوع این نوشته میپردازم.
ترور و خشونت یا پرهیز از خشونت
مردم ایران در بخش اعظم زندگی سیاسی خود در یک قرن اخیر تجربیات گرانبهایی را بدست آورده اند که اگر بتوان ارزیابی منصفانه ای از آنها داشت، می تواند راهگشای آینده مردم ما باشد.
در یک قرن اخیر حاکمانی وجود داشتند که بر خلاف رضایت مردم بر حکومت ماندند، و از طرف دیگر شورش گرانی هم وجود داشتند که برای کسب قدرت و حاکمیت سیاسی به مبارزه برخاستند وبرای رسیدن به قدرت از روش های رادیکال و خشونت آمیز و ترور و عملیات مسلحانه استفاده کرده اند. و چنانچه در سلسله مقالات گذشته در مورد” نقد تروریسم و خشونت سیاسی” اشاره کرده ام، برای مردم ایران تجربه های تاریخی خشونت آمیز و استفاده از زور در سیاست (چه در موضع حاکمیت و چه در موضع اپوزسیون) آن چنان نهادینه شده است که سیاست را با زور وخشونت و حذف رقیب عجین شده می بینند.
و از طرف دیگربرای شورش گران وحتی بخشی از روشنفکران نیز، تغییرات سیاسی با روش هایی غیر از “راه حل های خشونت آمیز”، تقریبا نا ممکن فرض شده است. بنابر این تنها راه باقی مانده برای تغییرات سیاسی، خشونت و ترور و عملیات مسلحانه فرض می شود.
ضمن اینکه تجربه تاریخی چند قرن جابجایی قدرت سیاسی، از شاه و حاکم وقت، به شاهان و حاکمان جدید، که تمامی با عملیات نظامی و قهر صورت گرفته است به فرضیه و باور بالا کمک می کند، که تنها راه مبارزه با حاکمان، خشونت و ترور و عملیات نظامی ومسلحانه می باشد.
نکته جالب اینجا است که در دیدگاه خشونت طلب یک شورشی، راه حل های دیگر مبارزه، از طریق سیاسی و مسالمت آمیز واصلاح طلبانه، سازش سیاسی و وابستگی به حاکمیت وقت تبلیغ و تبیین میشود.
بطــور مثال یادم است وقتی که هنوز در بند ایدئولوژیکی سازمان مجاهدین اسیر بودم، رهبری سازمان از شخصیت سیاسی بازرگان و داریوش فروهر که به روش های مبارزاتی مسالمت آمیز و سیاسی و غیر خشونت طلبانه اقدام می کردند، چهره هایی سازشکار و خیانت پیشه در ذهن اعضا و مسئولین ســـــازمان می ساخت. و یا هنگامیکه بعضی از اعضای سازمان متوجه می شدند که فرضا مهندس بازرگان استاد دانشگاه در زمان رژیم شاه بوده، و یا بعضا مقام های اداری نیز داشته، ولی در عین حال به مبارزه سیاسی با رژیم شاه نیز مشغول، و سالها در زندان های شاه بسر برده بود، دچار تناقض و شگفتی می شدند.
یا هنگامیکه اعضا و مسئولین منتقد سازمان، به استراتژی مبارزه مسلحانه انتقاد میکردند، رهبر سازمان مجاهدین آنها را بریده از مبارزه قلمداد میکرد. در صورتیکه ترک خشونت به معنای ترک مبارزه نیست بلکه ارتقا سطح مبارزه به شیوه های عقلانی و واقع گرایانه است.
آیا استبداد از مقاومت و استراتژی پرهیز از خشونت و مشی های مسالمت آمیز ترس بیشتری دارد یا از استراتژی ترور و خشونت؟
برای حاکمان خشونت طلب هیچ چیز بهتر از این نیست که طرف مقابل نیز لباس خشونت بر تن، و ابزار ترور بر دست داشته باشد.
گاندی در مورد مقاومت در مقابل استعمارانگلیس میگوید:
« انگلیسی ها چون مسلح به مسلسل هستند، بسیار علاقمند هستند که ما هم مبارزات خود را بر محور مسلسل استوار کنیم.»
یا رژیم شاه مخالفین مسلح خود مانند سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریک های فدایی خلق را به راحتی در درون و بیرون زندان سرکوب میکرد، اما آیا در مقابل موج ” پرهیز از خشونتِ” مردمی که جلوی تانک ها دراز میکشیدند، و یا به سربازان و افسران ارتش شاه شاخه گل هدیه میکردند، نیز میتوانست فرمان آتش بدهد؟
سازمان مجاهدین برای تثبیت استراتژی خشونت و ترور حتی از چهره دکتر شریعتی به دلیل اینکه خود دست به اقدام خشونت آمیز و مسلحانه نزده بود و یا اینکه به صراحت و روشنی از مبارزات خشونت آمیز و مسلحانه سازمان مجاهدین حمایت نکرده بود با نگاه تحقیر و سازش و عدم کشش مبارزاتی به دکتر علی شریعتی نگاه میکرد، و به همین دلـــــــــــــیل خط “شریعتی زدایی” را در سازمان مجاهدین در سال ۱۳۶۵ به اجرا درآورد. که در فرصت مناسب بطور مشروح به آن خواهم پرداخت.
با اینکه بعضی از کارشناسان مسائل سیاسی ایران اعتقاد دارند شریعتی نیز مانند صمد بهرنگی چاقوی خشونت و مبارزه مسلحانه را تیز میکرده اند، ولی میتوان به دلیل نوع کار تخصصی و فرهنگی و شیوه مبارزاتی که دنبال میکرده اند، حتی شریعتی و بهرنگی را تهدیدی علیه جریان های پیرو عملیات مسلحانه و تروریستی ارزیابی کرد. و به همین دلیل نیز سازمان مجاهدین در سال ۱۳۶۵ یک دوره یک ماهه را به آموزش شریعتی زدایی در پایگاه هایش در عراق اختصاص داد.
به لحاظ تاریخی نیز یکی از بارزترین جلوه های این بحث نظری بین لنین انقلابی از یک سو و کائوتسکی اصلاح طلب در جنبش کمونیستی وجود داشته است.
لنین و انقلابیون نه تنها به لحاظ نظری” رفرم و اصلاح” را محکوم به شکست میدانستند، بلکه بطور عملی نیز با آن مبارزه میکردند. چرا که پیروزی رفرم و اصلاح طلبی را، تسکین موقت درد ها و موجب عقب افتادن جراحی خونین از طریق انقلاب میدانستند. بعد ها نیز انقلابیون شورشگر، رفرمیست ها را جریان رنگ باخته و بریده از انقلاب نامیدند که بعد ها حتی به حذف فیزیکی و تبعید و ترور تروتسکی توسط استالین منجر شد.
آیا آن پزشک و اندیشه ای که “جراحی خونین” را رهبری میکند، درآینده و در موضع حاکمیت چاقوی جراحی را برزمین خواهد گذاشت؟
آیا سازمان مجاهدین که قبل از رسیدن به حاکمیت در تشکیلات خود زندان انفرادی راه میاندازد. بعد از رسیدن به حاکمیت دسته کلید سلول های انفرادی زندان خیابان ۴۰۰ قرارگاه اشرف، و چاقوی جراحی و سلاح آتشین خود را بر زمین خواهد گذاشت؟
آیا همان دلایل و ضرورت هایی که زندان سازی و زندان بانی را در لباس اپوزیسیون توجیه میکند، در آینده نیزدر لباس حاکمیت دیکتاتوری و حذف فیزیکی و سیاسی رقیب را در دستور کار نخواهد داشت؟
گاندی یکی از پیش شرط های استراتژی ” پرهیز از خشونت” را نفی هرگونه نفرت و کینه از مخالف یا دشمن میداند. و این را شرط استمرار مقاومت و پیروزی قلمداد میکند.
در صورتیکه تئوریسین های استراتژی خشونت و مبارزه مسلحانه و تروریستی تلاش در تولید و خَلق کینه و قهربه اصطلاح انقلابی دارند. حتماً فروش نشریه مجاهد بر سر چهارراه ها(در صورتیکه این کار در دکه ها و کیوسک های مطبوعاتی قابل عرضه بود) و ایجاد درگیری و برانگیختن و تولید کینه در حمله گروه های فشار و خشونت طلب وابسته به حاکمیت، به دختران نوجوان و جوان در فاصله ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ را به خاطر دارید. و به لحاظ روانشناسی برای اقدام به جراحی خونین در سی خرداد ۱۳۶۰ و شروع ترور و خشونت به چنین پیش شرط های روانی نیاز بوده است.
در استراتژی خشونت، اصل و مبنا تزریق کینه و قهر به فرد شورشگر است، تا قهر و کینه نباشد، گلوله از لوله سلاح شلیک نخواهد شد. بعد ها نیز یادم است در سال ۱۳۶۶ هنگامیکه من در بیمارستان طباطبایی در بغداد، در سازمان مجاهدین مسئولیت داشتم، برنامه تلویزیونی مجاهدین در عراق، شروع به تولید فیلم های نمایشی از شکنجه های زندانیان سیاسی توسط رژیم جمهوری اسلامی کرده بود.
این فیلم های نمایشی با انگیزه استفاده روانی و تبلیغاتی و تولید کینه، آنچنان تحریک کننده بود، که بچه های نوجوان دچار کابوس و بی خوابی های شبانه شده بودند. ولی همچنان تشکیلات بر حضور نوجوانان برای دیدن این فیلم ها تاکید داشت، و آن را آغاز مناسبی برای انتقال آنان از مدرسه سازمان به درون تشکیلات میدانست. ولی سرانجام به دلیل اعتراض پدر و مادر ها نمایش آنها بعد از مدتی اجباراً برای نوجوانان ممنوع شد.
فیلم های نمایشی پخش شده در برنلمه تلویزیونی سازمان در عراق، حتی مورد اعتراض نیروهای سیاسی چپ نیز قرار گرفت، و آن را عامل ترس و عقب نشینی مردم برای پیوستن به مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی ارزیابی کردند.
نیروهای درون سازمان نیز با دیدن فیلم های بزرگ نمایی شده مربوط به شکنجه های رژیم جمهوری اسلامی دچار خود کم بینی میشدند و این سوال در ذهن آنان شکل میگرفت، که اساساً آیا میتوان جلوی شکنجه های رژیم مقاومت کرد!؟
این مقاله را با یک تفاوت برجسته میان استراتژی خشونت و ترور از یک سو و استراتژی پرهیز از خشونت به پایان میبرم.
در استراتژی پرهیز از خشونت، رهبران همیشه در صف مقدم مبارزه قرار دارند و در این راه زندان و آسیب های زیادی را به جان میخرند. سمبل چنین رهبرانی مصدق، و امیر کبیر در تاریخ معاصر ایران هستند. ولی از سوی دیگر در استراتژی خشونت و ترور همیشه رهبران در منطقه ای امن قرار گرفته و اعضای عادی قربانی استراتژی ترور و خشونت میشوند. سمبل چنین رهبرانی نیز رجوی ها و بن لادن ها و یا دیگر رهبران مجاهدین که خود را به اروپا رسانده، یا در لانه امنی بسر میبرند، ولی توده های سازمانی در انتظارو صف قربانی شدن در گرداب عراق ایستاده اند.
در یک کلام در مبارزه مسالمت آمیز و پرهیز از خشونت، رهبران اولین قربانیان هستند و فدای هزاران میشوند، اما در استراتژی “خشونت و ترور”، رهبران هزاران نفر را قربانی میکنند، و خود را به اروپا وخانه های امن میرسانند.