گفتگو با خانم راحله ایرانپور، ساکن شیراز ـ خواهر (محمدرضا و احمدرضا ایرانپور تحت اسارت فرقه ستیزه جوی مجاهدین در لیبرتی، عراق)
آیا می توان در دنیای مدرن و عصر تحولات دموکراتیک، انسانها را با زور و شستشوی مغزی در محیطی چون قرارگاه اشرف یا کمپ لیبرتی برای همیشه به دام انداخت؟
آیا به مصلحت نیست تا برای سازگار کردن خود و تشکیلاتی که به منظور تحقق آرمان های متعالی به وسیله ی بنیانگذارانش تاسیس شده بود، با سیر منطقی و تاریخی تحولات سیاسی و اجتماعی، از تعامل منطقی با دنیای مدرن باز نمانیم و با تاکید بر بکارگیری روش های سکتاریستی و ترفند های غیراخلاقی و فاشیستی در مردابی متعفن فرو نرویم؟ و این چنین ایزوله نشویم؟
تا کی بایستی به تنیدن حصارهای عنکبوتی و مشمئز کننده به دور انسانها ادامه داد؟
آیا پافشاری بر روش های فاشیستی در تضییع حقوق اولیه انسانها و خانواده هایی که فرزندان و عزیزانشان در دنیای تاریک و سیاه مجاهدین تحت کنترل همه جانبه قرار دارند منافاتی با شعارها و ادعاهای حقوق بشری رهبران مجاهدین ندارد؟
سکوت، حاشیه پردازی و یا عدم پاسخگویی به خواسته ی خانواده ها که سالهاست از تماس و ملاقات با عزیزانشان به علت اعمال محدودیت های تشکیلاتی از سوی سران فرقه مجاهدین محروم مانده اند، نه تنها راه گریزی برای رهبران مجاهدین نیست که ماهیت فاشیستی آنها را برای همگان و خانواده ها بیش از پیش آشکار و نمایان خواهد ساخت.
بی شبهه، ذهن ستیزه جو، مشی تروریستی، بی خبری از تحولات دنیای پیرامونی، سرکوب مستمر نیازهای جنسی، غریزی و عاطفی با محمل انقلاب ایدئولوژیک، کنترل نیرو، شستشوی سیستماتیک مغزی، زندگی در حصارهای ذهنی و فیزیکی، سرکوب عواطف و احساسات خانوادگی افراد، رفتار پرخاشگرانه، وادار کردن نیروهای تشکیلاتی به خودسوزی و یا سپرانسانی کردن آنان، درگیری، غوغاسالاری و پروپاگاندا و … حکایت تلخ و درخوری ست که دنیای تاریک و سیاه مجاهدین را بوضوح به تصویر می کشد.
نکته ی تامل انگیز و دردناکی که می بایست به آن اشاره کرد اینکه رهبران بیرحم مجاهدین سعی دارند با پروپاگاندا، غوغاسالاری و با قربانی نمودن کادرهای میانی در اسارتگاه لیبرتی به اشکال و طرق گوناگون به خصوص از طریق سپرانسانی قرار دادن نیروها در فضای پرآشوب و ناامن عراق و سرانجام قربانی کردن آنان، سوژه ی تبلیغاتی برای دارودسته ی رجوی تدارک ببینند. بدرستی رهبرعقیدتی و سران فاشیست و بی احساس مجاهدین برای بقای ننگین خویش به خون و خونریزی نیاز دارند و اجساد بیروح و سرد.
در این میان اعضای خانواده های افراد مستقر در اسارتگاه لیبرتی با بیزاری از شیوه های ماکیاولیستی رهبرعقیدتی مجاهدین که با قربانی کردن فرزندان و بستگان آنان سعی دارد تا به نوعی از بن بست و زوال رهایی یابد، با چشمانی گریان و دلی غمگین در جستجوی راهی برای نجات عزیزان دلبندشان از سیطره ی مخوف فرقه رجوی هستند.
گفتگوی صمیمانه و صریح با خانم راحله ایرانپور ساکن شیراز بیانگر واقعیت های گزنده، تلخ و دردناکی ست. اینکه سران فرقه تبهکار مجاهدین به هیچیک از مولفه ها و انگاره های دنیای مدرن پایبند نیستند و یا آن را به سخره می گیرند.
آرش رضایی ـ عضو تیم مدیریت سایت نیم نگاه
***
آرش رضایی:
خانم ایرانپور تشکر که دعوت سایت نیم نگاه را برای مصاحبه پذیرفتید. دو برادر شما سالهاست که در حصارهای فیزیکی و ذهنی فرقه مجاهدین بسر می برند لطفا از کم و کیف پیوستن و دلایل و چرایی ملحق شدن برادرانتان محمد رضا و احمد رضا به فرقه توضیح دهید؟
خانم راحله ایرانپور:
سلام و سپاس از دعوتتون به این مصاحبه.
برادران من در سال هزار و سیصد و هشتاد و یک به قصد مهاجرت و کار در یکی از کشورهای اروپایی از ایران خارج شدند.
در هنگام رفتن به دلیل این که حساسیت اعضای خانواده را نسبت به مساله ی دوری و مهاجرت می دانستند به بهانه ی سفر به یکی از شهرهای جنوبی با دوستانشان از منزل خارج شدند و سرنوشتشان در هاله ای از ابهام فرو رفت. مدت چند ماه از آنها بی خبر بودیم ولی پس از آن دوستان انجمن نجات استان فارس به ما از سرنوشت غم انگیز برادرانمان اطلاع دادند و متوجه شدیم یکی از دوستان ایشان که مدت یک سال بود با برادرهایم طرح دوستی ریخته بود و از راه برگزاری کلاسهای تفسیر قرآن و نواختن سازهای سنتی که مورد علاقه برادرانم بود توجه آنها را جلب کرده بود در ربوده شدن ایشان نقش داشته است. بعدها فهمیدیم که دایی این شخص به همراه عمه اش که در ضمن همسر دایی ایشان نیز بود از سران سازمان مجاهدین بوده اند و این فرد هم در سفر در ظاهر به قصد مهاجرت به اروپا با برادرانم همراه بوده است، ولی متاسفانه برادرانم هرگز به اروپا نرسیدند و در ترکیه به دام صیادان فرقه افتادند.
آرش رضایی:
هنگامی که آقایان احمد رضا و محمد رضا به خارج از ایران رفتند چند سال داشتند؟
خانم راحله ایرانپور:
برادر بزرگم محمد رضا متولد پنجاه و نه و در آن زمان سرباز و بیست و دوساله و برادرم احمد رضا متولد شصت و چهار، محصل و هفده ساله بودند.
آرش رضایی:
در طی سالهای طولانی به دلیل حضور برادرانتان در مقر مجاهدین در عراق چه شناختی و دیدگاهی نسبت به مجاهدین و تشکیلات رجوی پیدا کرده اید؟
خانم راحله ایرانپور:
در طی مدت سیزده سال حضور برادرانم در شهر اشرف و پس از آن لیبرتی همواره خواهان دیدار با آنها و یا حتا داشتن تماس تلفنی با ایشان بوده ایم.
مادر و خواهرانم بارها به عراق سفر کردند ولی اعضای سازمان مانع دیدار آنها با برادرانم شدند. برخوردهای ناجوانمردانه اعضای سازمان با خانواده ام که خواسته ای جز ملاقات با عزیزانشان و فرو نشاندن آتش دلتنگیشان نداشتند، هتاکی ها و فحاشی های آنها و مزدور خواندن پدران و مادران پیر و ناتوان!!، پرتاب سنگ و مفتول به سوی اعضای خانواده ام در هنگام حضور در پشت درهای شهر اشرف و آسیب دیدن مادرم، محروم کردن اعضا و خانواده هایشان از طبیعی ترین حق که دیدار با نزدیکان است مرا نسبت به سازمان مجاهدین خلق بسیار بدبین کرده است.
سازمانی که از سوی رسانه های متعدد خود به ملت ایران وعده آزادی و دموکراسی و رعایت حقوق انسانی می دهد چگونه اعضای خود را از ابتدایی ترین حقوق که دیدار با مادرانی است که آنها را به دنیا آورده اند محروم می کند؟
چگونه این گروه به انحراف رفته، قصد دادن آزادی رابه من، به عنوان نمونه ای از مردم ایران، دارد در حالی که آزادی و اختیار دیدار با عزیزترین کسانم را برای سالها از من سلب کرده است. در سخنان و شعارهای این سازمان با رفتار و عملکردشان تناقضی آشکار است. من در طی این سالیان چیزی جز دروغ و فریب و بی انصافی و ستم از این سازمان دریافت نکرده ام.
آیا نباید مشت نشانه ی خروار باشد، آیا نباید رفتار سازمان با خانواده های اعضای جان برکفش، که سالیان دراز است در عراق با تحمل مرارت ها و رنج های بیشمار خود را به اصطلاح وقف اهداف رهبریشان کرده اند، نمونه ای از رفتاری باشد که می خواهد با خلق ایران داشته باشد. متاسفانه رفتار ناپسند مجاهدین با ما خانواده های دلتنگ در طول سالیان متمادی چهره ای غیرانسانی و کریه از سازمان و سردمدارانش در ذهن من نگاشته است.
آرش رضایی:
خانم ایرانپور احتمالا شما با افراد جدا شده از مجاهدین که به ایران بازگشته اند جهت اطلاع از وضعیت برادرانتان ملاقات کردید اگر ملاقاتی با جداشدگان داشته اید آنها در باره آخرین وضعیت احمد رضا و محمد رضا چه توضیحاتی دادند؟
خانم راحله ایرانپور:
تاکنون با بسیاری از عزیزان جدا شده از سازمان به صورت حضوری و یا تلفنی صحبت کرده ام و از وضعیت برادرانم جویا شده ام.
به دلیل اینکه هر دوی آنها نوازنده سازهای سنتی هستند و برنامه های زیادی به مناسبت های مختلف در شهر اشرف اجرا کرده اند تقریبا همه ی جداشدگان آنها را می شناسند. متاسفانه برادران من هم چون دیگر اسیران فرقه حق داشتن ارتباط با جهان بیرون و افرادی غیر از مجاهدین را ندارند و بنا به گفته جداشدگان در تارهای عنکبوتی مناسبات تشکیلاتی اسیر هستند.
البته چند تن از جداشدگان هم که یکی از برادرانم را از نزدیک می شناسند، می گویند چندین بار مخالفت خود را با فرقه و نظام تشکیلاتی آن ابراز کرده است ولی متاسفانه هنوز موفق به نجات خود به طور کامل و پیدا کردن راهی برای رهایی نشده است.
امید است با پیوستن ما خانواده های اسیران دربند سازمان به انحراف رفته مجاهدین خلق در کمپین رهایی که به تازگی در شبکه های مجازی شکل گرفته است و با هم فکری و همدلی همه ی خانواده های چشم انتظار روزنه ای برای تابیدن نور دانایی و حقیقت بر ذهن و روح دلبندان دربندمان گشوده شود و این درد و رنج کهنه و طاقت فرسا به زودی پایان یابد.
آرش رضایی:
امیدوارم، شما برای رهایی افراد اسیر در حصارهای ذهنی و فیزیکی فرقه رجوی به نکته ی مهمی اشاره کردید به هم فکری و همدلی همه ی خانواده های چشم انتظار، اما پرسشی که به ذهن میاد اینکه چه راهها، روش ها و ایده هایی برای نجات و رهایی افراد دربند به نظر شما وجود دارد که تاکنون بدان توجهی نشده؟ با توجه به اینکه شما به همراه سایر خانواده ها و فعالین انجمن نجات در طی دوازده سال اخیر تلاش ها و کوشش هایی انجام داده اید؟
خانم راحله ایرانپور:
ما خانواده ها با عشق عمیقی که به عزیزانمان داریم تاکنون راه های گوناگونی را در پیش گرفته ایم. اکنون هدف ما در کمپین رهایی بر ارسال درخواست های بیشمار به مجامع بین المللی و اشخاص صاحب مقام سیاسی از طریق ارسال نامه، دیدارهای حضوری و حتا برگزاری تحصن در مقابل مقر مجاهدین در لیبرتی و مکان های اثر گذار دیگر است.
بدون تردید ما تا نجات تمام عزیزان دربندانمان از پای نخواهیم نشست و عزیزان مظلوم و به غارت رفته مان را باز پس خواهیم گرفت. سازمان مجاهدین باید در برابر حق طبیعی و انسانی خانواده ها و پدر ها و مادرها برای دیدار رو در رو و گفت و گوی حضوری با فرزندانشان و نیز انتقال سریع تر آنان به کشوری امن سر تسلیم فرود آورد. سازمان مجاهدین اگر راه و سلوک خود در مبارزه را باور دارد و به صداقت خود ایمان دارد باید به اعضای خود اجازه دهد در فضای باز و با امکان دسترسی به اطلاعات روز، راه خودشان در ماندن با سازمان و یا جدا شدن از آن را برگزینند و ما به یاری خداوند بزرگ و توانا با جدیت و پی گیری مداوم، آنها را به تسلیم در برابر این خواست به حق وادار خواهیم کرد.
بدون تردید هر چه سازمان مجاهدین بیشتر بر مواضع خود پافشاری کند و دیدار ما با عزیزانمان را به تاخیر اندازد، ما نیز بیشتر بر طبل رسوایی آنها در بکارگیری شیوه های شستشوی ذهنی و اسیر نگه داشتن اعضایش در حصارهای جسمی و ذهنی خواهیم کوبید و این گروه و فرقه را به روش های گوناگون به تمام جهانیان خواهیم شناساند.
آرش رضایی:
شما در توضیحاتی که دادید به نکته ی مهمی اشاره کردید شما فرمودید: ” مادر و خواهرانم بارها به عراق سفر کردند ولی اعضای سازمان مانع دیدار آنها با برادرانم شدند. برخوردهای ناجوانمردانه اعضای سازمان با خانواده ام که خواسته ای جز ملاقات با عزیزانشان و فرو نشاندن آتش دلتنگیشان نداشتند، هتاکی ها و فحاشی های آنها و مزدور خواندن پدران و مادران پیر و ناتوان!!، پرتاب سنگ و مفتول به سوی اعضای خانواده ام در هنگام حضور در پشت درهای شهر اشرف و آسیب دیدن مادرم، محروم کردن اعضا و خانواده هایشان از طبیعی ترین حق که دیدار با نزدیکان است مرا نسبت به سازمان مجاهدین خلق بسیار بدبین کرده است.“
اینکه رهبری و سران مجاهدین پدران و مادران پیر و ناتوان را مزدور خطاب می کنند در حالی که به خوبی می دانند آنها شهروندان عادی هستند و والدینی با احساسات عمیق و پاک و بدور از هر گونه شائبه سیاسی، به نظر شما چرا رهبری و سران مجاهدین چنین واقعیت مشهودی را درک و هضم نمی کنند؟ چرا اصرار دارند مادران، پدران،و خواهران و برادرانی که خواهان ملاقات با عزیزانشان هستند را مزدور خطاب کنند و عوامل حکومت جا بزنند؟ واقعا چرا؟
خانم راحله ایرانپور:
آشکارترین دلیل این مساله، عدم صداقت و راستگویی سازمان با اعضای خویش است. سازمان ذهن آنها را از دروغ پر کرده است و برای برملا نشدن این دروغ مجبور است آنها را از واقعیت های جهان بیرون و از خانواده های بی تاب و عاشقشان دور نگه دارد در طی ده سال گذشته، بسیاری از جدا شدگان به وطن بازگشته اند و در کنار خانواده و دوستان خود به سر می برند و بر خلاف ادعاهای سازمان که همواره به أنها می گفتند در صورت بازگشت ابتدا شکنجه و سپس اعدام می شوید، چنین اتفاقی هرگز نیفتاد. پس سازمان از بر ملا شدن دروغ و ماهیت آلوده خود می ترسد.
سازمان مترسک ها و ربات های ایزوله شده ای می خواهد که با فشار دکمه ای در ذهنشان به نام عشق رهبری بدون اندیشه و تردید، جان برکفانه در عملیات های تروریستی و انتحاری شرکت کنند، در حالی که دیدار با خانواده و نیروی عشق و امید، ذهن منجمد اعضای سازمان را گرم می کند و چشم حقیقت بین آنها را بینا.
سران سازمان هر روز با این واقعیت دست به گریبانند که جداشدگان به تلافی ظلمی که با دروغ پردازی ها ی آنها در حقشان شده و سالهایی که از عمرشان به یغما رفته است، به محض جدا شدن از تشکیلات، شروع به رسواگری و بیان فجایع درون فرقه ای می کنند. پس نمی خواهد عزیزان ما خانواده هایشان را ببینند و این یخ ذهنی باز شود. پس خانواده ها را مزدور و دست نشانده معرفی می کند و دیدار با آنها را خیانت.
رهبری سازمان همواره خود را هوشمند و با ذکاوت معرفی کرده است، غافل از این که هر عضو سازمان دست کم پنج وابسته خانوادگی دارد و رنجاندن هر خانواده یعنی رنجاندن افرادی پنج برابر اعضای در زنجیر سازمان.
مادری که با تحمل رنج بارداری فرزندی را متولد کرده است و با تحمل سختی ها پرورانده است، پدری که با هزینه کردن جوانیش فرزند خود را بالانده است و خواهر و برادری که در کانون خانواده خاطرات خوش کودکیش با عزیز دربندش رقم خورده است و دوستی که از دیدار رفیق محبوبش سالها محروم بوده، هرگز او را فراموش نخواهند کرد و به تلافی تمام سالهای اسارت عزیزش، هر روز بیش از پیش بر طبل رسوایی سازمان به انحراف رفته مجاهدین خلق می کوبد.
آرش رضایی:
خانم ایرانپور شما مدرس دانشگاه هستید دوست دارم ساختار و مناسبات تشکیلاتی حاکم بر مجاهدین و خط مشی و مواضع تشکیلات رجوی از دید و نگاه شما که یک خانم تحصیلکرده ی ایرانی هستید مورد ارزیابی و بررسی قرار گیرد؟ با لحاظ اینکه شما مدت ۱۲ سال یعنی از زمانی که برادرانتان به مجاهدین پیوستند با این گروه یا فرقه به نوعی درگیر بودید و قطعا دیدگاه شما مورد تامل مخاطبان سایت نیم نگاه و کاربران دنیای مجازی قرار خواهد گرفت.
خانم راحله ایرانپور:
ساختار تشکیلاتی مجاهدین بیمار و نخ نماست. هرگاه روایت های تلخ جداشدگان از سازمان را مبنی بر شگردهای غیرانسانی سازمان برای کنترل ذهن اعضایش می خوانم، به یاد داستان اسطوره ای ضحاک مار دوش می افتم. ضحاک فریب اهریمن را خورد و اجازه داد او بر شانه هایش بوسه بزند. از شانه های او مارهایی رویید که خوراک روزانه شان مغز سر جوانان ایرانی بود.
در زمانه ی ما نیز مسعود (رجوی) مار دوش خود را تسلیم ابلیس کرده است و سالهاست مغز و عقل و خرد تعدادی از عزیزان ما را می بلعد و با قطع ارتباط آنها با جهان بیرون، سعی در به زنجیر کشیدن آنها برای تسکین درد جاه طلبی و عقده های فروخورده ی خود در دست یابی به قدرت دارد.
جنایت های سازمان در به بند کشیدن، شکنجه دادن و به قتل رساندن مخالفان درون تشکیلاتی خود بر هیچ کس پوشیده نیست. معرفی مسعود رجوی به عنوان امام ظهور کرده، ازدواج آنی با عده ی زیادی از زنان عضو، تشکیل حرمسرا، تجاوز به زنان توسط رهبری سازمان و استفاده ابزاری از آنها، محروم کردن اعضا و خانواده هایشان از طبیعی ترین حق خود که همان دیدار و گفت و گوست، در هیچ قاموس و آیینی نمی گنجد و با هیچ یک از موازین بین المللی و انسانی و اخلاقی سازگار نیست.
بارها در سیمای منسوب به مجاهدین و تلوزیون ملی مقاومت شاهد بوده ام که خبر از تجمع های هر روزه ی مردم در منطقه ای از کشور همراه با در دست داشتن عکسهایی از رهبران سازمان بوده اند، اما من به عنوان یک شهروند ایرانی هرگز تاکنون با چنین صحنه ای روبرو نشده ام و هیچ یک از منابع آگاه خبری بی طرف نیز هیچ گاه چنین خبری را منتشر نکرده است. از نظر من مترادف نام سازمان مجاهدین خلق چیزی جز دروغ و جعل نیست.
این چگونه منطقی است که سازمان به اعضایش اعلام می کند که شما یا با منید یا علیه من، و به محض این که کسی، اندکی به مواضع سران سازمان شک و یا انتقاد می کند مزدور خطاب می شود و طرد و لعن می شود.
چرا باب گفت و گو در سازمان باز نیست؟ چرا سازمان شخصیت افرادش را با نشست های مختلف توهین و تحقیر درهم می شکند و با تفتیش عقایدشان بدیهی ترین حقوق انسانی را زیر پا می گذارد. این چه تشکیلاتی است که افرادش را حتا در کشورهای آزاد جهان با شگردهای فرقه ای اداره میکند؟ چرا افراد منتقل شده به آلبانی در ساختمان هایی زندگی می کنند که در و پنجره های آن ها از درون با گونی پوشیده شده است تا کوچکترین روزنه ای به بیرون نباشد. اگر سازمانی دنیای بیرون را غیر از آنچه هست نشان نداده باشد و شالوده های تشکیلاتیش بر دروغ و فریب استوار نباشد چه لزومی دارد افراد را تا بدین حد کنترل کند.
آرش رضایی:
شما یک خواهر چشم انتظار و درد کشیده هستید و بیش از ده سال است که در انتظار رهایی برادرانتان احمد رضا و محمد رضا از حصارهای فیزیکی و ذهنی فرقه رجوی بسر می برید امیدوارم با سعی و تلاش خستگی ناپذیر شما و سایر خانواده ها، افراد تحت اسارت فرقه بزودی از دنیای تاریک و سیاه مجاهدین نجات پیدا کنند و به آغوش پر مهر خانواده هایشان بازگردند در پایان این گفتگو اگر پیامی برای برادرانتان دارید، بفرمائید.
خانم راحله ایرانپور:
از لطف شما سپاسگزارم که چنین فرصتی را در اختیار من قراردادید. به عزیزان غریب دور از وطنم می گویم: برادران بهتر از جانم، شرح دلتنگی و چشم انتظاریم در بیان نمی گنجد.
با یادکرد شما همواره اشک های شور و گرم از دیدگانم جاری می شود و در حسرتم که دیو سیاه خودپرستی و خودخواهی مسعود رجوی سالهای بیست تا سی زندگی شما را از ما ربود، چرا قد کشیدن و بالیدن و مرد شدنتان را ندیدم و چرا سالهاست یک چشم مادرم آه است و یکی خون. چرا پدرم زیر بار غم دوری شما خم شد و شادی از حوالی زندگی ما پر کشید و غم و دلتنگی در قلب و روحمان لانه کرد.عشق و امیدم که بزرگترین سرمایه ی زندگانیم است را بر شانه های باد صبا به سویتان روانه می کنم و برای آزادی دوباریتان تا پای جان می کوشم و پیروز می شوم.
آرش رضایی:
سپاس که در این گفتگو شرکت کرده و صبورانه و صمیمانه به سوالات پاسخ دادید.