مقدمه
دراین مجموعه سعی شده است که نحوه ارتباطات مسعود رجوی با اعضاء و هواداران و پیروان او را مورد بررسی قراردهیم که طی سالیان درازی با ترفند های مختلف در جهت جذب و حفظ و نهایتا استثمار آنها با روش های متعدد و با استفاده از برنامه های هماهنگ شده ذهن همه آنها را مجاب ساخته و به آنها القا نموده که او دارای استعداد نبوغ یا دانش ویژه ای است.
همچنین در این مجموعه سعی شده که توصیف شود چگونه رهبر یک فرقه برای جذب، حفظ و اداره افرادش توانسته است تا خانواده، شغل، سابقه کاری و دوستان خود را برای پیروی از رهبر خود رها کنند و چگونگی تکریم و ستایش افراد را روی خود متمرکز نماید.
از آنجا که پیروان و هواداران این فرقه به تدریج نسبت به عملکرد و تئوری های ذهنی و عقاید رجوی و مسائل اخلاقی و بحران های عقیدتی و ایدئولوژیکی وی تضاد پیدا می کنند که این عوامل باعث بحران روحی و روانی آنها گردیده وطبیعتا به تدریج تمایل به جدا شدن از این فرقه نموده اند.
در این مجموعه جمع کثیری از جدا شدگا ن فرقه رجوی هر کدام جدا گانه با توجه به شناختی که طی سالیان حضورشان در آن فرقه داشته اند مطالبی را بیان می نمایند
***
یکی دیگر از خصلت های رجوی روحیه نظامی گری و بی رحمی است البته بی رحمی او در داخل تشکیلات نسبت به حق افراد وزنان وکودکان ثابت شده است.
یادم می آید اپراتورداشت منظره هایی از ایران و جاده هراز را نشان می داد که رجوی گفت اگر گفتید اینجا به درد چه کاری می خورد بعضی فکر می کردند الان می گوید به درد پارک جنگلی و تفریگاه می خورد اما رجوی گفت: می شود زاغه مهمات درست کرد و هزاران تن مهمات در آنجا جا سازی کرد چه زاغه مهمات های جالبی می شود.
در یکی دیگر از نشست ها گفت رژیم در عملیات مروارید اشتباه کرد اگر من به جای او بودم از فرصت استفاده کرده و سازمان مجاهدین را از بیخ درو می کردم حتی تأسف اینکه چرا رژیم کشتار نکرده می خورد.
در داخل تشکیلات هیچ کس جرات انتقاد کردن به رجوی را نداشت و اگر رجوی می گفت ماست سیاه است باید همه می گفتند تو درست می گویی درواقع هرکسی تسلیم بی قید و شرط رجوی نمی شد رجوی با بی رحمانه ترین شکل با او برخورد می کرد که نمونه بارز آن طالب جلیلیان و خیلی از نفراتی که در داخل زندان های او گرفتار شده اند می باشد.
مریم رجوی در حالیکه مسعود هم حاضر بود می گفت در این جهان هر چیزی که خوب است مال کسی نیست و متعلق به رهبری است و مسعود رجوی از صحبت های مریم رجوی احساس خوشحالی می کرد و او نیز متقابلا از مریم رجوی تعریف می کرد.
مریم رجوی می گفت هرکسی در مقابل مسعود زانو بزند رستگار خواهد شد و دنیا و آخرت خود را تضمین کرده است. هیچ کس در هر مقام و رتبه حق نداشت در باره استراتژی وایدئولوژی سازمان اظهارنظر کند واین قلم در سیطره ی مسعود رجوی بود و اظهارنظر در باره آنها در واقع گناه کبیره و نا بخشودنی محسوب می شد یعنی اهانت به رجوی و حد و حدود خود را رعایت نکردن.
یکی دیگر از خصلت های رجوی متوهم بودن او بود رجوی فکرمی کرد همه دنیا به غیر ازخودش اشتباه می کنند چون هر کسی هر حرفی می زد برعلیه او موضع گیری می کرد و هر اشتباهی هم مرتکب می شد به جای اینکه صادقانه از خودش انتقاد کند آنرا به گردن دیگران می انداخت به عنوان نمونه وقتی در عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) شکست خوردیم گفت مشکل از نیروها بوده که تاکتیک های مرا خوب اجرانکرده اند ضعف ایدئولوژیک آنهم حل نکردن مسئله زن بوده. در واقع رجوی دوست داشت همه شرایط به کام او باشد و هر وقت خلاف آن ثابت می شد به هم میریخت.
مسعود رجوی فکر می کنم از خانواده ای تحصیل کرده و نسبتا مرفه در مشهد می باشد که برادرکاظم رجوی نماینده سابق ایران در سوئیس در سالهای 57 و 58 بوده است.
مسعود رجوی در دهه چهل توسط سازمان مجاهدین عضو گیری میشود در حالیکه دانشجوی رشته حقوق بوده است به دلیل استعداد بالایش خیلی زود به چهره ای مطرح در سازمان تبدیل می شود و بعد از اعدام بنیانگذاران و اعضای رده بالای سازمان رفته رفته به چهره اول سازمان و در کنار او موسی خیابانی هم در رده دوم قرار می گیرند.
بعد از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی کاندید ریاست جمهوری می شود ولی به دلیل رای ندادن به قانون اساسی جمهوری اسلامی موفق نمی شود.
رفته رفته تضادها و عناد هایش با جمهوری اسلامی زیاد شده و به مبارزه قهر آمیز منجرمی شود وسازمان مجاهدین در کانال ومسیر بغرنج و پیچیده ای از کشت و کشتار و حق و ناحق می افتد که سردمدار و فرد تعیین کننده آن مسعود رجوی است.
حال به بررسی و ذکر نقاط مختلف شخصیتی مسعود رجوی اشاره می کنیم.
نقاط قوی شخصیتی
اگر تاریخچه و سابقه سی ساله سازمان را مطالعه کرده وموشکافی کنیم می بینیم که در مقاطع مختلف ایدئولوژیک و اجتماعی عبورکرده که گاها به لحاظ شکل و محتوی با هم کاملا تضاد داشته اند ولی سازمان مجاهدین و شخص مسعود رجوی خیلی سریع با آن شرایط محیطی واجتماعی خود را وفق داده و به اصطلاح خیلی سریع رنگ عوض کرده است به عنوان مثال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی برای جوانان آن روزگار و برهه از تاریخ از طرفی مذهب،دین اسلام وقران و تشیع جاذبه داشته و از طرفی هم به دلیل اوج گیری انقلاب های ضد کمونیستی و سوسیالیستی در کشورهای مختلف بحث ها و ایدئولوژی های از این قبیل جاذبه زیادی برای جوانان داشته است و لذا سازمان با تلفیقی از این دو،خود را در کانون توجهات جوانان آن روزگار قرار می دهد گرچه ضربات و صدماتی ازاین ترکیب ایدئولوژیک دریافت می کند و بعد ها لقب التقاطی می خوردبطوریکه از دیدگاه مفسرین اسلامی بیشتر دیدگاه هایشان کمونیستی است و از نظر برخی کمونیست ها هم حزب الهی هستند و لقب می خورند ولی در عین حال موفق می شود خود را به عنوان یک سازمان قوی در اذهان اجتماعی مردم ایران و خارج ایران جای دهد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به دلیل اینکه جو غالب اسلام و جاذبه مذهبی است بیشتر سخنرانی های مسعود رجوی دارای توجه به این ابعاد هستند.
رجوی بعد از رفتن به فرانسه به دلیل فرهنگ غربی به تدریج رنگ عوض می کند و یک سری فرهنگ های غربی را پذیرا می شود و شعار های اسلامی را کنار می گذارد.
سازمان وقتی که از فرانسه اخراج می شوند وبه عراق می روند سریعا مسعود رجوی و صدام حسین با هم دوست میشوند در حالیکه درسال 59 در صحنه های جنگ شرکت می کردند و یک سری محورهای مرزی را برای جلوگیری از ورود اشغالگران عراق تحویل گرفته بودند، با 180 در جه تغییر ارتش ایران تبدیل به دشمن می شود و صدام و عراق تبدیل به صاحبخانه و شریک سازمان می شوند.
بعد از جنگ خلیج امریکا که به قول مسعود رجوی دشمن توده ها و امپریالیزم جهانخوار لقب دارد رفته رفته خوب می شود و در امریکا دفتر دایر می کنند و با سناتورهای امریکایی هم پیمان می شوند.
بعد از شکست مرموز عراق (که شاید با درز اطلاعات توسط مسعود رجوی به امریکا وسیاصورت گرفته باشد) صدام حسین توسط سازمان جنایتکار جنگی لقب خورده و از او بیزاری می جویند و در دامن پر مهر امریکا ناجی خلق ها که البته قبلا امپریالیزم جهانخوار بود قرار می گیرند!!!
تذکرمهم
چرا من در این بررسی خصوصیات به تغییر رفتار سازمان در برخی موارد اشاره کردم در حالیکه بحث ما در رابطه با شخص رجوی بود؟ جواب اینست که رفتار سازمان بدلیل جو کاملا بسته تشکیلاتی صرفا پیاده شده خصوصیات و رفتار های مسعود رجوی بوده است.
جاذبه کلام در سخنرانی وتاثیر گذاری روی مخاطب:
مسعود رجوی طی سالها رهبری سازمان توانسته است (یا توانسته بود) که خود را مانند یک قدیس معرفی کند (حداقل در اذهان هوادارانش)
رجوی به مدت 30 سال توانست عده ای را به دولت رویایی ووعده بهشتی ساختگی سرکار بگذارد بطوریکه هر سال را سال سرنگونی و پیروزی نامگذاری می کرد و وعده پیروزی خیالی داده می شد در حالیکه بهشتی در کار نبود و همه اش خیال پردازی و توهمات بود که توسط مسعود رجوی طراحی می شد و به خورد اعضا می داد.
رجوی تعدادی را که به او اعتمادکرده بودند مثل اسرای جنگی و سایر افرادرا بدون هیچ پشتوانه ای وبعد از آزارو اذیت های فراوان به داخل کشور واردکرد در حالیکه می توانست این افراد را با حد اقل حقوق که جوابگوی بخش کوچکی از زحماتشان باشد یعنی مقداری پول که سرمایه شان برای امرارمعاش باشد به ایران بفرستد تا این افراد ازاین گودال به گودال دیگری نیفتند.
1-به لحاظ اعتقادات مذهبی
تا آنجا که من در جریان هستم اعتقاد به دین اسلام (شیعه) دارد و در تئوری مرام خود وسازمان را اسلام انقلابی معرفی می کند به خاطر تفکیک نمودن انقلاب اسلامی شعائرو آئین های مذهبی را تا آنجا که در مراسم های عمومی دیدم به جا می آورد از کل تشکیلات نیز می خواهد خود را وفلسفه راهی را که درپیش می برد اینطور معرفی کند که ادامه دهنده را ه امام حسین و عاشورا می داند
آنچه که من خودم می دیدم این بود که خود رجوی زیاد از اعتقادات حرف می زد ولی چون از نزدیک با او برخورد نداشتم نمی توانم چیزی بگویم ولی می توانم از یک بابت نظرم را بیان کنم و آن هم این بود که مسئولین رده بالای سازمان که دست پرورده شخص رجوی بودند به این امر توجه نداشتند و فقط حرف می زدند.
رجوی مارکسیست اسلامی بود یعنی اینکه مخلوطی از عقاید مارکسیستی که شامل عقاید او در اجتماع و اقتصاد که معتقد به برابری در اجتماع بود یعنی همان جامعه بی طبقه توحیدی حال اینکه این جامعه بی طبقه توحیدی را با خدا می خواست در حالیکه سازمان های مارکسیستی به خدا اعتقادی ندارند و همیشه می گفت اسلام ما چپ مارکسیست است در حالیکه اسلام جمهوری اسلامی متعلق به همان پیدایش اسلام است و راست است به همین دلیل اسلام خود ساخته خودش را چپ تر از مارکسیست یعنی مترقی تر از آن می دانست و نیز مارکسیست را پیشرفته تر از اسلام جمهوری اسلامی می دانست در یک کلام او یک اسلام خود ساخته داشت.
2- به لحاظ منطق فکری
اگر سئوال شما را درست متوجه شده باشم اسلام رابه عنوان دینی در چپ مارکسیسم معرفی می کند و درجه ترقی خواهی اسلام را فرا تر از سایرادیان معرفی می کند
رجوی به ندرت می توان گفت یکی از نادر شخصیت ها و چهره های مطرح تاریخ معاصر در بکارگیری به موقع و مؤثر احساسات محیط پیرامون است و در کنترل گرفتن غرایض و طغیانهای درون آدمها مهارت زیادی دارد.
به نظرمن هیچ منطق فکری نداشت به جز غیر منطق بودن
3- نزاکت وادب
تا جائیکه شنیدم در جمع نزدیکان خود بسیار جدی وسخت گیرنسبت به مسئولیت های هرکسی است درحضور جمع وعام برای افراد، چه جدید وچه قدیم احترام می گذارد طرف صحبت میشد در فیلم هایی که بخشی از نشست های درونی شورا بود می دیدم در مورد اشخاص و چهره های عضو شورا تحویل می گرفت و تا عموم راضی نمی شدند رأی صادر نمی شد (شورای ملی مقاومت) نمی دانم چقدر درسته!
فکرمی کنم چیزی که این فرد نداشت نزاکت و ادب بود و اکثرا افراد این سازمان از این موضوع اطلاع داشتند مثلا در تجمعات و گردهمایی ها هر جمله و یا کلماتی که ادب یک شخص را زیر سئوال می برد بیان می کرد از فواحش نوامیس تا حرفهای زشت…..
4-غرور و تکبر
رجوی شاخص غرور و خود گرایی بود اگر هزاران نفربه رجوی میگفتند این کارغلط و نادرست است می گفت نه، درست است و حتی آشکارا میگفت که کسی حق حرف زدن روی حرف من ندارد این یعنی رهبری زیر سئوال بردن و حتی بعضی اوقات خودش می گفت که در عملیات ها با کسی مشورت نمی کردم و اگرهم می کردم عمل نمی کردم خودم تصمیم نهایی را می گرفتم و حتی اینقدرغرور فردی داشت که در مقابل امریکا در عراق تا آخرین نفر خواهیم ایستاد و خیلی از افراد این سازمان به خاطر غرور رجوی کشته شدند.
در اماکن عمومی زیاد چیزی نمی دیدم در محافل خصوصی بی خبرم.
5-خود بزرگ بینی
درمورد این محور تا جائیکه از سایر مخالفین و اپوزیسیون خارج کشور در اخبار و مطبوعات شنیدم و خواندم جایی به دیگران نمی دهد و فقط سیستم و تشکیلات خود را یک قرار می دهد در اماکن عمومی چیزی از آن ندیدم
دیگر برای سران این سازمان هم مثل روز روشن بودکه رجوی خود بزرگ بین است و کسی جز خودش را قبول ندارد به عنوان یک انسان و حتی شخص خودش را و تصمیمات خودش را و طرز تفکر خودش را با امام حسین (ع) مقایسه می کرد و زمانی که در جمع می آمد هیچ کشور و رهبری را قبول نداشت و همه را زیر علامت سئوال می برد.
6-بی رحمی وخشونت
رجوی در کنترل اعصاب و تحمل محیط پیرامون و نظر انسانهای مقابلش شدیدا ضعیف است و در مواجه شدن با فشار زیاد دچار بهم ریختگی و غش می شود و سکوت در چنین مواردی تنها سلاح کنترل غش او بوده.یکی از اهرم هایی که رجوی در خلال عمر تشکیلاتی اش توانسته با آن خود را حفظ و قدرت را در اختیار داشته باشد همین بی رحمی است.
آنچه شنیدم از جنگ هایی که دوران جنگ کرده بودند به خاطر هدفی که داشت مهم نبود حتی چه میزان تلفات از نیروی خودی میداد.
شاخص بی رحمی وخشونت شخص رجوی بود حا لا چه مستقیم و چه غیر مستقیم چه در رابطه با افراد خودی و چه در رابطه با افراد غیر خودی:
به صورت مستقیم به این شکل بود که در نشست های سازمان از قبل مسئولین رده بالا را توجیه می کرد که اگر کسی در مقرهایتان نا فرمانی می کند،کارنمی کند یا اذیت می کند و یا با تشکیلات سازمان همگام و همراه نیست در نشست او را معرفی کنید و همین کار را هم مسئولین می کردند آن موقع دیگر با رجوی طرف بود و علامت هایی رجوی از خودش نشان می داد که حاضرین در آن نشست با آن شخص برخورد فیزیکی می کردند او را زیر مشت و لگد می بردند و هرچه از دهانشان می آمد به او می گفتند با یک اشاره طرف را تا دم مرگ می بردند و با اشاره دیگر او را رها می کردند. واما غیر مستقیم این طوربود که در آن جلسه چیزی نمی گفت ولی به مسئولین می گفت که خارج از جلسه و اون نشست با فرد مورد نظر برخورد کنید و همین طور هم می شد و موارد زیادی من خودم در این رابطه دیدم و حتی می دانست که افراد رده پایین برخورد فیزیکی با اون شخص نمی کنند مسئولین رده بالای خودش را مامور این کار می کرد و هر دو یا سه ماه یک بار این کار را می کرد و شخصیت فرد را خرد می کردند و حتی اینقدربه آن فرد مارک می زدند مثلا این فرد وضع اخلاقی خوبی نداردو یا این فرد دزد است که دیگر تامدتی شکسته و خمیده می شد.
7- تواضع وفروتنی
رجوی در مواجهه با افراد و شخصیت ها و احزاب و در نهایت محیط پیرامونش چهره ای بی نهایت منطقی، دلسوز، اشل دارو ضعیف از خود ارائه می دهد و خود را پاک و منزه و تنها چهره حافظ منافع مظلومین و فقرا معرفی می کند در این راستا آنچنان تخصصی دارد که هیچوقت در برخورد اول نمی توان به واقعیت امر پی برد
در ظاهر که من دیدم در اماکن عمومی خود را خاکی و افتاده نشان میداد در پشت صحنه نمی دانم
در دو جمله اگر بگویم همه اش سوری و شکلی بود به افراد رده پایین می گفت ولی خودش و مسئولین رده بالا این را قبول نداشتند و اجرا نمی کردند.
8-آسایش و رفاه
گفته می شد به خودش زیاد سخت می گیرد. در زمانبندی های کار و….. ولی خبر دقیقی از زندگی شخصی او ندارم
خودش و مسئولین سازمان آسایش و رفاه در اولویت یک برایشان بود ولی به افراد پایین که می رسید وجود نداشت و حتی به مریض های خودشان که در آسایشگاه استراحت می کردند رحم نمی کرد و آنها را اذیت و آزار می دادند و بیشتر و اکثر افراد به خاطر همین می بریدند تا کسی اسم آسایش و رفاه می برد به او حمله می کردند و طوری می شد که از کرده خودش پشیمان می شد.
9-برخورد با زیردستان
فرد یا افراد وقتی به فیلتر ورودی این باند خطرناک می رسند در هر سطحی که باشند چه سمپات و هوادار و چه کاندید عضویت در تجمع نمایشی شورا ابتدا باید اسناد متعددی با جزئیات بسیارپیچیده در خصوص پایبندی خود و سرسپردگی به سران باند امضا کند که هر بند آن در خلال همراه شدن فرد با مناسبات باند بصورت حائل ها و دست بند های فوق العاده خطر ناک راه های مقاومت خود را در قبال هر نوع تنظیم وحشیانه کادر تشکیلات می بندد.
-فرد بایستی منکر هر نوع رابطه خانوادگی،ناسیونالیستی دینی واخلاقی بصورت مستقل شد و در تعهد قید نمود که من تکه چوبی هستم در دست نجار که هر طور بخواهد و به هر شکلی بخواهد مرانجاری کند
-حقوق شخصی و فردی من در حیطه صلاحیت سرکرده باند است و هیچوقت حق دفاع از آنرا ندارم و این رئیس باند است که چپ و راست حق فرد را تعیین می کند
-اگر در طول عمر تشکیلاتی حتی یک بار در مقابل تشکیلات نسبت به سرکوب نزدیکترین بستگان تقابل داشته باشم بعنوان آلت فعل دشمن شناخته شده و محاکمه شوم
-فرد اگر بخواهد حتی درمجلس ختم پدر ومادر در خارج از مناسبات شرکت کند ابتدا طبق بخشنامه و آئین نامه بایستی متنی در خصوص ضیافت امضا و ارائه دهد و سپس مدت مرخصی که مشخص شد به همان اندازه حکم اخراجش نوشته می شود و پس از اتمام مهلت مجددأ طی مراحلی بدرون تشکیلات راه داده می شود بدین صورت فرد خود را هفت میخ کرده و انسان تبدیل به حیوان می شود
-در هیچ شرایطی فرد حق تصمیم گیری و موضع گیری مستقل نخواهد داشت و لذا اصول اخلاقی،سیاسی،فرهنگی و….. را هم بایستی بر خلاف میل طبق فتوای سران باند تحمیل می شود
اساسا فرد بعد از مدتی تحمل چنین شرایطی در چهارچوب باند به هیچ وجه حقوقی برای خود متصور نمی باشد و این است که واقعأ شعار حقوق بشر و آزادی که اینها به قول خود برای خلق به ارمغان بیاورند
در منظر عام و نشست های عمومی تحویل می گرفت و انرژی میگذاشت ولی در مورد افراد نزدیک و همکاران خودصحبتی که پشت سرش می شد بسیار سخت گیر و جدی بود چه مرد چه زن.در صحبت ها انگار برای زن ارزش ویژه ای برخوردار بود و جایگاه خاصی فراتر از افکار جامعه به این عنصر میدادو با تئوری هایی که بعضی از قران و مرام پیامبر می آورداستفاده می کرد که زن قبل از زن بودن انسان است و مباحث برابری و….. نمی دانم چقدر به خاطر اهدافش بود به دلیل اینکه این قشرخوب درد کشیده بود ند و می توانستند مدافع معتبری برایش باشند یا نه اعتقاد داشت
رجوی زرنگی خاص خود را دارد.