حاج مسعود رجوی با پروژه شهید سازی و شهید بازی چه چیزی را برای ایران و ایرانی آن هم در قرن بیست و یکم به ارمغان آوردی؟
انسان اگر در باطلاق فرو رود هر چه دست و پا بزند بیشتر فرو میرود. حکایت حاج مسعود رجوی فاشیست و شکنجه گر هم همین است که هر چه زمان رو به جلو میرود ابعاد وسیعتر و مخوف تری از جنایات ضدبشری حاج مسعود رجوی خیانتکار افشا میشود که واقعا درک و فهم آن برای کسانی که از نزدیک با این فرقه مخرب آشنایی ندارند دشوار است.
افشاگری جداشدگان و برداشتن نقاب از صورت حاج مسعود رجوی در پروژه شهید سازی و سر به نیست کردن اعضای اسیرش در فرقه اش تلنگری هست به وجدان های آگاه و بیدار جامعه که مسئله و معضلی ضدبشری بنام حاج مسعود رجوی را بهتر درک کنند.
حاج مسعود رجوی در چند دهه گذشته به خوبی نشان داد که برای رسیدن به امیال حیوانی اش کمر به قتل تمام اعضای اسیرش در اسارتگاه اشرف و لیبرتی بسته بود و کشتن اعضا اسیر فرقه اش یک کار روتین و جاری بود. حاج مسعود رجوی در حسرت ریاست و بازگشت به ایران و خشم و کینه عمیق نسبت به خلق قهرمان ایران که او را ساپورت نکردند، انتقام همه ناکامی هایش را از اندک اعضای اسیرش میگیرد و همچون دیو تنوره می کشد و تا آخرین نفر باقیمانده اعضای اسیرش را قربانی می کند.
برای حاج مسعود رجوی مجاهد مرده خاصیت مهمی برای پروژه شهید سازیش داشت. یکی اینکه نیست و وجود خارجی ندارد و نمیتواند بگوید تا کنون چه بلاهایی حاج مسعود رجوی و شکنجه گران فرقه اش بر سرش آورده اند. دوم اینکه جنازه اش برای حاج مسعود رجوی مصرف بهتری دارد و به درد پروژه شهید سازی و شهید بازی حاج مسعود رجوی میخورد.
اگر نگاهی به تاریخچه فرقه رجوی انداخته باشید به راحتی می توانید بفهمید که از آغاز تشکیل این فرقه ارتزاق از خون اعضای اسیر ترفند ثابت حاج مسعود رجوی بوده است. استفاده تبلیغاتی تشکیلات در داخل و خارج از کسانی که قربانیان اصلی عملکردهای حاج مسعود رجوی بوده اند همیشه در صدر دستور بوده و همچنان بعنوان یک خط مشی ادامه دارد. حاج مسعود رجوی و فرقه اش حتی کادرهایی را که در مناسبات تشکیلاتی درموضع مخالف با سیاستها و عملکردهای خائنانه اش بودند را بعد ازاینکه به کشتن میداد بعنوان شهیدان والامقام و یا گوهران بی بدیل دوران، درتبلیغات رسمی و بیرونی خود معرفی می کردند.
در این رابطه افرادی که از ایران به مناسبات فرقه رجوی درعراق می پیوستند بدلیل گمنام بودن در اولویت صف قربانیان در نظر گرفته می شدند و اعضایی که وابستگان آنها در مواضع مسئولیت بالای فرقه رجوی قرار داشتند بدلیل اینکه از جانب وابستگان خود ساپورت می شدند بندرت به صحنه درگیری فرستاده می شدند. حاج مسعود رجوی با قربانی کردن این اعضای گمنام که بلحاظ سیاسی و ایدئولوژیکی درک و آگاهی چندانی نسبت به ماهیت فرقه ای حاج مسعود رجوی نداشتند و در طی دوران قرنطینه شدن در واحد پذیرش کاملا شستشوی مغزی شده بودند به خوردن خون این قربانی ها ادامه میداد و می دهند و بقول خود حاج مسعود رجوی “نان سیاسی آن را میخورد”.
وقتی در پذیرش فرقه بودم سر ظهر یگان ما را صدا کردن گفتن بیاید سالن غذا خوری. رفتیم و مسئولینی از قسمتهای دیگه آمده بودن. عکسهای سیاه سفیدی را به همه نشان میدادن و میگفتن هر کس این نفرات عکس را می شناسد برای ما بنویسد چطور در داخل ایران اعدام شده است. من کسی را نمیشناختم. یکی از نفرات یگانمان که کنارم بود به نام جاسم به من گفت برای هر عکسی یک متن به دروغ بنویس که اعدام یا کشته شده. من این کار را نکردم تا اینکه یک روز موقع نهار جاسم یک کتابی آورد به اسم کتاب شهدای فرقه و به من نشان میداد و میگفت من به دروغ اون روز نوشتم اینها شهید شدن فرقه رجوی همه را چاپ کرده که بعد باعث رسوایی شد برای فرقه رجوی. یکی از نفرات صاحب عکس اعدام شده ها زنده بود و در تلوزیون ایران مصاحبه کرده بود. بعد از مصاحبه اون فرد، جاسم در تشکیلات سر به نسیت شد و هیچ کس دیگر از جاسم خبری نداشت.
وقتی در پذیرش بودم هر روز من را میبردن در اطاقی و فیلم های پروژه شهید سازی برام میگذاشتن که چگونه شهید شدن و تشویق می کردند که شهید شویم و شهید کنیم. مسئولم میگفت این حاج مسعود رجوی رهبر فرقه خیلی خیلی زرنگ است تلفن میزند به خانواده های اعضای اسیر در ایران و میگوید بیاید عراق برای ملاقات فرزندتان. خانواده نفر که می اید برای ملاقات به عراق تمام اموال و پولش را میگیرند و کلی سی دی بهش میدهند ببرد به ایران و در مرز ایران دستگیر میشود و زندانی میشود و اگر شانس بیاوریم و مقاومت کند اعدامش میکنند و حاج مسعود رجوی به نفع فرقه اش برای پروژه شهید سازی و شهید بازی علیه رژیم ایران استفاده میکند و مظلونمای میکند در دنیا.
یک بار هم که در زندان فرقه رجوی بودم من را برای بازجوی بردن. باز جو به من گفت اگر کاغذهایی را که جلوت گذاشتم امضا نکنی و من را پیش حاج مسعود رجوی و مسئولم خراب کنی دستور میدم همینجا به قتل برسانندت و جنازه ات را میبریم میندازیم آنطرف مرز ایران و به خانواده ات میگویم پاسدارها فرزندتان را به قتل رساندن تا خانواده ات هم با پاسدارها درگیر شوند و کشته شوند. بعد حاج مسعود رجوی از کشته شدنت به نفع فرقه اش استفاده میکند و در پروژه شهید سازی و شهید بازی استفاده میکند. من هم چند تا برگه گرفتم و رفتم زندگی نامه ام را نوشتم وقتی بردم پیش بازجو دادم گفتم حداقل زندگی نامه ام را بعد از به قتل رسیدنم درست بگوید یک دفعه بازجوم قلاده پاره کرد و با مشت و لگد به جانم افتاد و گفت نگران نباش از قبل زندگی نامه ات را نوشتیم و آماده است.
خیلی از تیمهای عملیاتی هم بودن که از نفرات جدید و گمنام بودن که به دستور حاج مسعود رجوی میرفتن داخل ایران عملیات میکردن و موقع برگشت خود فرقه رجوی آنها را لو میداد تا با نیروهای دم مرز ایران درگیر شوند و کشته شوند و حاج مسعود رجوی در پروژه شهید سازی و شهید بازی استفاده کند علیه رژیم ایران و مظلوم نمای کند برای اربابانش.
به دستور خود حاج مسعود رجوی علی زرکش توسط مسعود قربانی فرمانده تیم های ویژه عملیاتی در داخل کشور، که مورد اعتماد شخص حاج مسعود رجوی بود، در صحنه عملیات فروغ جاویدان کشته شد و سپس مسعود قربانی نیز توسط فرد دیگری کشته شد تا ردی از دستور به قتل رساندن علی زرکش بر جای نماند تا حاج مسعود رجوی در پروژه شهید سازی و شهید بازی استفاده لازم را بکند برای فرقه اش.
وقتی آمریکا به عراق حمله کرد من در قرارگاه جلولا بودم به همه گفتن حاج مسعود رجوی دستور داده به سمت ایران حرکت کنید. همه حرکت کردن به سمت مرز بعد تعدادی از نفرات سن بالا داشتن و چند تا معلول که پا نداشتن و مچ دست نداشتن و یا کمر درد شدید که نمیتوانستن راه برن و با خود دکتر اکبر که به آنها گفتن شما در قرارگاه بمانید نفرات را میفرستیم دنبالتان بیاورن شما را. ولی حاج مسعود رجوی که مشخصا میخواست از دست نفرات معلول و بقیه راحت بشه به نفرات مختصات اشتباه داد و همه را فرستاد در دل درگیری تا کشته شوند که حاج مسعود به آرزویش رسید و از خون آنها برای پروژه شهید سازی و شهید بازی سو استفاده تبلیغاتی کرد.
و از قرارگاه های دیگر فرقه نفراتی که ناراضی بودن در صحنه درگیری به دستور حاج مسعود رجوی پاک سازی شدن به دست گروه حذف قرارگاه ها.
حاج مسعود رجوی موزه ای از پروژه شهید سازی و شهید بازی درست کرده بود برای مهمانهایی که از بیرون دعوت میشدند. تا بتواند سوار عاطفه آنها شود. تا خط مظلوم نمایی خود رو پیش ببرد. از طرف دیگر این موزه استفاده داخلی هم داشت برای حاج مسعود رجوی که بتواند با احساسات اعضای اسیر در فرقه اش بازی کند. تا اعضای اسیر در فرقه اش را به سمت مرگ سوق دهد.
در نشست عمومی در باقرزاده حاج مسعود رجوی به مژگان پارسائی انتقاد کرد که چرا نفرات قرارگاهت زنده هستن؟ قرار بود همه را به شهادت برسانی و کلی انتقاد دیگه که مژگان پارسائی گفت به حاج مسعود رجوی به تعهدم عمل خواهم کرد و پروژه شهید سازی و شهید بازی را پشتیبانی خواهم کرد؟
وقتی حاج مسعود رجوی در پیامش به اعضای اسیر در فرقه اش میگوید “اگر سربازان عراقی در اشرف یا لیبرتی به شما حمله نکنند ده بار و اگر حمله کنند صدبار برنده اید”، خوب معلوم است دنبال صد بار برنده شدن است و از اعضای اسیر فرقه اش در عراق میخواهد هر طور شده سربازان عراقی را وادار به حمله کنند و اعضای اسیر کشته بشن و صد البته که پروژه شهید سازی و شهید بازی سیاست کثیف و همیشگی حاج مسعود رجوی بوده است و راه حل اصلی حاج مسعود رجوی و فرقه اش برای خروج از بحران همیشه کشته دادن بوده و پروژه شهید سازی و شهید بازی هست. این عمیقا باعث نگرانی است که حاج مسعود رجوی اصولا همه مشکلاتشان را با کشتن اعضای اسیر در فرقه اش و با پروژه شهید سازی و شهید بازی حل میکند.
پروژه شهید سازی و شهید بازی میتواند حاصل مغز علیل و روان پریشی باشد که متاسفانه پسوند انسان را در پس نام خود به یدک میکشد. حاج مسعود رجوی نماینده جریانات پروژه شهید سازی و شهید بازی هست به جای تکیه بر منطق و بکارگیری عقل سلیم همیشه از مرگ و نابودی دم میزند.
حاج مسعود رجوی در چندین دهه گذشته با قرار گرفتن در چهارراه حوادث از تجزیه و تحلیل اوضاع عاجز مانده و عاملی برای در خطر قرار دادن اعضای اسیر در فرقه اش شده و سوق دادن به سوی مرگ. و پروژه شهید سازی و شهید بازی آخرین حربه حاج مسعود رجوی کج اندیش و راه گم کرده است.
حاج مسعود رجوی اگر منطقی و صادق بود با خودش، هرگز به خودش اجازه نمیداد که بصورت افراطی و بیمارگونه سرنوشت تعدادی انسان را به بازی بگیرد برای پروژه شهید سازی و شهید بازی خودش و آنها را شکنجه بدهد و بکشد و یا مجبور به خودسوزی و خودکشی نماید. حاج مسعود رجوی بلکه با گرویدن به علم و آگاهی و رو نمودن به گفتمان سازنده راه حلی انسانی برای معضل های موجود جستجو و پیدا میکرد.
جالب اینجاست که حاج مسعود رجوی به محض اینکه نفری در فرقه اش می میمرد فورا او را شهید و مجاهد صدیق و … می خواند و برایش اشک تمساح میریخت اما تا زمانی که زنده است وی را مدام تحت شدیدترین بی حرمتی ها و حتاکی ها و فشارهای روحی و جسمی قرار میداد.
همه پروژه شهید سازی و شهید بازی برای اینست که حاج مسعود رجوی نمیخواهد بپذیرد که به آخر خط رسیده است. اگر حاج مسعود رجوی صادق باشد و ذره ای انسانیت داشته باشد همان خزعبلاتی که در نشست های عمومی فرقه اش می گفت را در اطلاعیه های رسمی و علنی اش در انواع و اقسام سایت های رنگارنگشان منعکس میکرد. این مطالب را حتی در همان سایت مدار بسته و مهندسی شده سیمای سازش هم نمیگذارد و اگر جان انسانها برای تشکیلات حاج مسعود رجوی ذره ای ارزش داشت در آخرین نشستش نمی گفت “کاری می کنم که لیبرتی را هر روز با موشک و خمپاره بزنند چون به لحاظ استراتژیک به نفع ماست و شکست دشمن محسوب میشود” و اگر جان انسانها برای حاج مسعود رجوی ارزش داشت در نشست های تشکیلاتی و شکنجه گاههای روحی به نفرات نمی گفت “همه شما به ویروس کشور ثالث دچار شده اید و باید این ویروس را از بدنتان مانند غده سرطانی جراحی کنید و دور بیندازید و فکر خروج از عراق را از سرتان بیرون کنید و هرکس چنین فکری کند خائن است، بله خائن”.
اشک تمساح ریختن حاج مسعود رجوی برای در گذشتگان و پروژه شهید سازی و شهید بازی حقه ای بیش نیست که البته این شیادی های حاج مسعود رجوی دیگر کسی را نمی فریبد و دیگر با روشنگریهایی که شده حاج مسعود رجوی نمیتواند اذهان را بیش از این فریب بدهد.
باید حقایق را گفت و افشا کرد تا زمانیکه یک اسیر در این تشکیلات فرقه رجوی گرفتار باشد و نباید نظاره گر بود. دیگر دوران عوام فریبی و فرقه گرایی تمام شده است.
آن زمانی که حاج مسعود رجوی بد مستی می کرد و عربده می کشید و خطاب به زندانیان سال ۷۲ می گفت که “همه تان فدای یک تار موی مریم قجر عضدانلو” دیگر تمام شده و گذشته است الان کسی تف هم به روی مریم قجر عضدانلو و انقلابش نمی اندازد چه برسد به این که فدای یک تار مویش بشود.