به بهانه سالگرد انقلاب ایران در ۱۳۵۱ – نگاهی خالی از ترس به… – قسمت اول

برتراندراسل میگوید: ایمان آوردن راحت تر از فکر کردن است، از این رو تعداد مومنان بسیار بیشتر از متفکرین است.
زیگموند فروید معتقد است که تابوها کهن‌ترین مجموعهٔ قوانین بشری‌اند و اقدامات منع ‌شده در تابوها و قوانین اقداماتی هستند که بسیاری از انسان‌ها تمایل طبیعی به انجام ‌دادن آنها دارند. تابوها در آغاز از ممنوع شدن تمنیات و اعمال غریزی ــ ممنوعیت‌هایی که نسل پیشین انسان‌های اولیه با خشونت تمام بر نسل بعدی تحمیل کرده‌است، پا گرفته‌اند. از این رو جهت خروج از این تحمیلات اجباری فکری، به مقاومت آگاهانه فوق العاده ای نیاز است.
دگماتیزم (جمود): در بین بعضی از ما ایرانیان با عقاید مختلف، بسیار دیده می شود که دگم باشیم و حاضر به شنیدن یا دیدن عقاید مخالف نباشیم. تعصب درعقیده و جمود در فکر چیزی نیست که صرفاً در توده مردم دیده شود، متاسفانه این صفت در آدم هایی با عقاید بالنسبه مدرن هم دیده می شود و آنان هم از نقد شدن اندیشه شان می هراسند که این امر خود باعث کند و میرا شدن اندیشه شان در طول زمان می شود. در پشت دگماتیزم جدا از محافظه کاری، مشکل ایده آل گرایی هم وجود دارد، چرا که وقتی ما باور کنیم که با گرفته شدن چند اشکال از اندیشه مان، تفکرمان باطل است، به شدت از نقد دیگران می هراسیم؛ درحالی که واقعیت این است که همه اندیشه ها بدون استثنا دارای اشکلاتی هستند وبحث سر میزان اشکلات است.
خرافه پرستی به معنای عقیده به چیزی که برهانی بر اثبات آن وجود ندارد، هم یکی از نتایج دگماتیزم می باشد؛ چرا که در صورت وجود نقد سالم و گسترده از عقاید، خرافات در طول زمان در جامعه کاسته می شود. جدا از این تعصب به معنای جانب داری کورکورانه یکی از نتایج این دگم بودن است و جالب این است که گهگاه تعصب در اخلاق ما در مواردی چون خانواده، دین و کشور مجاز شمرده می شود در حالی که تعصب و کورکورانه جانب داری کردن، در هیچ امری جایز نیست.
قبلا به امر تغییر در باورها، روش کار، زندگی و تفکر که همانند پریدن از آبشار نیاگاراست اشاره کرده‏ام که شجاعتی فوق العاده میطلبد. بسیاری هستند علیرغم اینکه میدانند در مرداب فکری بسر میبرند با این وجود از ترس عواقب تغییر جهت و روش (پرش از آبشار) تا ابد در همان مرداب باقی مانده اند.
واقعیت سیاسی جامعه ایرانیان خارج از کشور و بطور خاص آن بخش که با شورای ملی مقاومت آشنایی پیدا کرده اند، بعد از انقلاب ۲۲بهمن ۱۳۵۷ و آنچه بعد از آن رفت یکی از همین مقولاتی است که این ایرانیان بدلایلی که در فوق آمد باعث شده است که علیرغم اینکه ۳۷سال از آن میگذرد و روزانه شواهد چندین بار تکرار شده بسیاری دال بر ضرورت تغییر فکر و اندیشه و برداشت و درک ما از آن بوجود آمده است، نتوانیم آن تفکر خشک و منجمد را ترک کرده و شجاعانه درک و دریافت و واقعیات پیش رو و حقایق گذشته وادعاها و شعارهای طی این سالها را آنگونه که امروزه میتوانیم با عینک آشکار ساز (حوادث بعد از انقلاب ۲۲بهمن تا کنون) ببینیم درک و بیان کنیم.
برای مثال، ۳۷ سال است که تشکلی بنام سازمان مجاهدین تفکری را در جامعه سیاسیون و بطور خاص نیروهای خودش چه اعضا چه هوادار و چه شورایی و … با خشونت کامل سیاسی در بیرون تشکیلات و با خشونت فیزیکی و روانی در درون تشکیلات القاء میکند. و آن اینکه تلاش آقای رجوی برای سرنگونی حاکمیت جاری کشور با خون و خونریزی و قتل و کشتار … بسیار واجب بوده و اگر نشده است باعث بسی تاسف است و باید تمامی جهان بسیج شوند که این تاسف به خوشحالی یعنی سرنگونی حکومت جاری آنهم باز با خون و خونریزی و قتل و کشتار تحت نام مبارزه مسلحانه تبدیل بشود، هر کس نیز غیر از این گفت و خواست باید او رانیز به سرنوشت همان حاکمیت دچارش کرد.
خوشبختانه این خواست مسعود رجوی به واقعیت نپیوسته است ولی درسی از آن بویژه با حوادث این ۳۷ سال گذشته آنگونه که باید گرفته شود گرفته نمیشود. بطور نمونه میبینیم که مسعود رجوی که خود را خدای آزادی مینامید، و فریاد وا اسلامایش و وا آزادیهایش در اینجا و آنجا و در امجدیه و انواع و اقسام میتینگها و پارلمانهای غربی و … گوش فلک را کر میکرد و میکند، خود در پهنه عمل و حتی قبل از به حاکمیت رسیدن چه دیکتاتوری و توتالیتریسمی را به نمایش میگذارد که حکامی مانند فرعون و جین یان سو و پل پوت و هیتلر در مقایسه با رجوی بسیار لیبرال مینمایند.
رجوی که خود را صاحب جان، مال، ناموس و نفس تمامی بشریت در جهان میداند، وبه قول خودش به کسی جز خدا پاسخگو نیست، حتی کسی در تشکیلاتش حق نفس کشیدن بدون اجازه او را ندارد، عواطف انسانی نهفته در اعماق جان و روان افراد را از آنها سلب کرده و میکند … اقدام بن لادن در ۱۱سپتامبر را با آنچه خودش از اینگونه جنایات در نظر دارد کاری بسیار کوچک میشمارد و وانمود میکند که او و دستگاهش بهتر از بن لادن میتواند اینگونه اعمال را انجام دهد. علنا در پیام یازده آبان ۱۳۹۳ بمناسبت عاشورا فرمان قتل مخالفین را صادر میکند. برای شرق و غرب خط و نشان میکشد که روزشان فرا خواهد رسید تا کاری که بن لادن ناتمام گذاشت را او تمام کند…
آنوقت سؤال اساسی اینجاست، اگر به فرض آقای رجوی به آرزویش رسیده بود، امروزمردم ایران و جهان در چه نقطه ای بودند؟ آیا این روزها با داعشی که نه نصف خاک عراق که شاید نصف خاک منطقه را زیر سم ستوران خود دارد و به انواع و اقسام سلاحهای کشتار جمعی نیز مسلح است مواجهه نبودیم؟ آیا اگر به او کمک کرده بودیم به حکومت رسیده و ویرانی بدتراز صد بمب هیدروژنی ببار بیاورد، جرات بیان اینکه اشتباه کرده ایم را داشتیم؟ آنوقت جوابمان به نسلهای بعدی چه بود؟
با وجود اینکه رجوی و رجویسم هنوز به قدرت نرسیده است، مگر با مخالفین خود با کشتن و تهدید به قتل مقابله نمی کند؟ مگر زبان منتقدین را چه در درون چه در بیرون تشکیلاتش نمیبرد؟ مگر زندان و شکنجه و کشتن برای حذف مخالف و منتقد براه نیانداخته است؟. مگر با جانی ترین حکام همانند صدام و حکام عربستان و … همدست نمیشود؟. مگر همین صدام و حکام عربستان و آمریکا را که دیکتاتور و جبار و امپریالیست جهان خوار میخواند را بخدمت نمیگیرد؟. مگر اصل و اصولی که خودش تمامی جهان و بویژه رژیم حاکم را به نقض آن متهم میکند، مانده که زیر پا نگذاشته باشد؟ از دست زدن به کثیفترین کارهای بریدن زبان مجاهدین حتی در قرارگاههایش در عراق با خطاب کردن صحبت دونفره آنها بعنوان شعبه سپاه پاسداران و یا ستون پنجم دشمن، دستگیری و زندان و شکنجه نفرات خودش، احکام قرون وسطی همچون راه اندازی حرمسرا و همخوابی با مجاهدین زن جهت به اسارت در آوردن آنها با بکارگیری جنایتکارانه ترین و شنیعترین ابزار دستگاه تفکر جنسیتی دوران فئودالی تا راه اندازی و رواج خرافه و جهل و دروغ و جعل سیستماتیک اخبار و اطلاعیه های دروغین تا تحمیل اطاعت کورکورانه از خودش بدون چون وچرا و فرمان خدا نامیدن فرامینش بعنوان جانشین خدا بر روی زمین، تا فرمان خودسوزی در خیابانهای اروپا و عملیات انتحاری در اماکن عمومی، تا مقدس و تبرک نامیدن خودش و باقی مانده غذای خودش و رئیس جمهور مادام العمرش … کاری مانده که نکند؟
بله درحال نام بردن از مشتی از خروار اعمال مسعود رجوی هستیم نه حکومت کشیشان در قرون وسطی!!! البته تماما تحت نام “انقلاب نوین مردم ایران و طرحی نو در انداختن”!!!!!!!! اما کو آن نسل شجاعی (بجز معدودی جدا شده و منتقد) که بتواند خروج از مرداب گذشته را به بهای پریدن از آبشار بجان بخرد و نسل جوان را از تجارب خونین و دهشتناکی که دو نسل از مردم ایران را به نابودی برده است آگاه کرده و او را به دانش آن مسلح کند تا دوباره سرنوشتی همچون سوریه و عراق و لیبی و یا کامبوج زمان پل پوت پیدا نکنند.
البته اقدامات رژیم حاکم نیز تماما در جهت حفظ این تابویی که منادیان تروریسم همچون مسعود رجوی آنرا ساخته و پرورده که، «مبارزه ای مسالمت آمیز نه ممکن و نه عملی است ونه باید بدان فکر کرد» کمک فراوانی کرده و میکند.
در سلسله بحثهایی که بدنبال خواهد آمد تلاش میشود که هرچند ناقص تجارب خود را از تاریک خانه یکی از مخوفترین نیروی بالقوه که همواره با راهنمای چپ به منتهای الیه راست می پیچد و علیرغم شعارهای مافوق چپ که گوش فلک را کر میکند اما مستمرا با هارترین جناح های سرمایه داری و مرتجعترین حکام منطقه تا تروریستهای داعش در وحدت عملی و محتوایی قرار میگیرد به سمع و نظر نسل جدید برسانیم تا همچون نسل ما به قربانگاه نروند.
داود ارشد
ادامه دارد…
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا