امروز در حال مشاهده مطالب در فضای مجازی بودم. ناگهان برای اولین بار عکس رحیم (مرتضی بهشتی) همراه فرزند یک ساله اش که در آغوشش بود را دیدم که ناخودآگاه یاد خاطرات با او افتادم و بغض گلویم را گرفت.
… سال 1380 بعد از چندین ماه گذراندن در فرقه بدلیل عدم همکاری و تابعیت تشکیلاتی، توسط سران فرقه به قسمتی منتقل شدم که شامل تعداد زیادی خانه و سوئیت های مسکونی بود و در یکی از آن خانه ها حبس شدم و فقط برای صرف نهار و شام به سالن غذاخوری هدایت می شدم که بازجوهایم نیز در آنجا غذا میخوردند و در این پروسه دو ماهه که در آنجا (قسمت ضد اطلاعات) بودم چندین بار فردی را میدیدم که از قسمتی به آنجا منتقل شده بود و معلوم بود، مسئله دار است و همیشه حالتی ناراحت داشت و چون اجازه نداشتم با کسی رابطه بزنم کنجکاو نشدم که او کیست و چرا به اینجا آورده شده. بعد از مدتی برای خلاص شدن از بازجویی های مستمر روزانه، وقتی برای تنبیه، تجدید دوره شدم یعنی مجدد به پذیرش تحت فرماندهی سعید نقاش و عباسعلی (علیرضا عرب) بازگشتم با گروهی تازه وارد که معلوم بود مانند من و دیگر اعضا فریب خورده بودند آشنا شدم و وقتی همان نفر را که در قسمت ضداطلاعات دیده بودم به سراغش رفتم اسمش را رحیم(مرتضی بهشتی) معرفی کرد. رحیم،همان اسم مستعاری بود که فرقه برایش انتخاب کرده بود و از بیان اسم واقعی اش خودداری کرد تا زمانیکه با یکدیگر قسمت پذیرش را سپری میکردیم همواره نگران و مضطرب بود و از ترس حرفی نمیزد تا اینکه به ارتش وارد شدیم. من و رحیم و 6 نفر دیگر در یگان توپخانه قرارگاه 15 به فرماندهی قرارگاه،سادات و فرماندهی یگان غلام وکیلی و فرمانده دسته مجتبی اخوان سازماندهی شدیم.
به مدت 3 سال من و رحیم همواره و مستمر در یک قرارگاه و یک آسایشگاه همدوره بودیم که مدتی بعد برادرش را که حدود 16 سال سن داشت از ترکیه به قرارگاه 15 آوردند و آنجا بود که متوجه شدم تمام نگرانی های رحیم به خاطر جذب برادرش بوده که فرقه با حیله و نیرنگ وی را به آنجا کشانده بودند.
برادرش با نام میلاد (مصطفی بهشتی) به ما معرفی گردید و از نزدیک وی را می شناختم.
با دیدن میلاد من و همه نیروها شوکه شده بودیم چون خیلی کم سن و سال و بچه بود اما فرقه به صغیر و کبیر رحم نمیکرد او هم مانند دیگر افراد تحت فشارهای تشکیلاتی و عقیدتی قرار گرفته بود و ملاحظه سن او را نمیکردند، به یاد دارم در برابر فشارها مستمر گریه و قهر و گوشه گیری مینمود.
همچنین به خاطر دارم حتی رحیم برای مخالفتش با فرقه بدلیل جذب میلاد، مورد شکنجه قرار گرفت و پای او را شکاندند و مدتها در گچ بود و با عصا راه میرفت و همین عدم توان حرکت و قطع رابطه اش با میلاد برادرش نتوانست در سال 83 از فرقه جدا و به کمپ تیف (جدا شده ها)بیاید.
انجمن نجات استان البرز و دیگر خانواده های اسیر فرقه سالگرد مرگ رحیم (مرتضی بهشتی) را به خانواده محترم و داغدار بهشتی تسلیت عرض نموده و از ایزدمنان، آزادی هر چه زودتر میلاد(مصطفی بهشتی) را ارزو مینماید.