وقتی که خبر جدایی آقای محمود روح الله زاده به خواهرش پروین روح الله زاده داده شد، حال این خواهر هجران کشیده بسیار دگرگون شد. اصرار ایشان بر اینکه آیا می تواند برای دیدار به عراق برود یا خیر؟ که در نهایت خانم روح الله زاده به عراق نزد برادرش محمود رفت. ضمن این که این دیدار در حضور تعدادی از خانواده ها صورت پذیرفته است و چنان فضایی ایجاد کرده بود که حتی خودش تعریف می کرد تا ساعتها فقط گریه می کرد. همچنین مادرش که بعد از سالها شاهد جدایی فرزند دلبندش از فرقه رجوی بود، بسیار خوشحال بود و در پوست خود نمی گنجید.
بعد از بازگشت خانم روح الله زاده از عراق و پس از دیدار چند روزه با برادرش، به دفتر انجمن نجات استان مازندران مراجعه کرد. در انجمن ایشان با چند خانواده ای که آنان هم اعضاء و فرزندانشان در اسارت فرقه رجوی به سر می برند به گفتگو و تبایل تجربه پرداختند.
ابتدا مسئول دفتر انجمن نجات نفرات حاضر در جلسه را معرفی نمودند و سپس خانم روح الله زاده در رابطه با ملاقاتی که با برادرش محمود روح الله زاده در بغداد داشت گفت: وقتی با برادرم حرف می زدم انگار وی در دنیای دیگری سیر می کند. او می گفت که سختی زیادی کشیده است و اکنون احساس می کند تازه متولد شده است و از جنبه دیگر نیز نشان داد که ماهیت رجوی جنایت کار چیست و اوست که مانع انتقال افراد به کشور ثالث می شود.
وی در ادامه می گوید: وقتی برادرم محمود بعد از 29 سال با من تماس تلفنی گرفت باور نداشتم و بلافاصله قطع نمودم و فکر می کردم اعضای فرقه رجوی هستند. روز بعد دوباره با من تماس گرفت ولی همچنان باور نداشتم بالاخره برادرم محمود با مادر تماس گرفته و گفت: قطع نکن من محمود هستم نترسید از فرقه رجوی جدا شدم و فعلا در بغداد هستم. جایم امن می باشد و نگران نباشید.
خانم خزایی یکی از مادران فعال انجمن نجات در مورد فرزندش محمد رضا خزایی حرف زد و گفت که موارد همانند شما یعنی تلفن از طرف فرقه رجوی من هم داشتم البته تفاوت در این تماس ها در این بود که برادرت با شما تماس گرفت ولی با من نفرات فرقه رجوی جنایت کار بودند که سعی داشتند از ما اطلاعاتی در بیاورند و از آنجایی که به ماهیت رجوی جنایت کار واقف بودم به آنها جواب ندادم. وقتی نفرات فرقه رجوی متوجه شدند نمی توانند از من اطلاعاتی در بیاورند دیگر تماس نگرفتند. هدف این تماس نفرات فرقه فقط گرفتن اطلاعات و اینکه ما را درگیر کنند و بعد خودشان اطلاعیه بدهند تا اینکه روی مخ فرزندم کار کنند و اگر واقعاً مشکل رجوی تماس و ارتباط با خانواده می باشد چرا به فرزندم اجازه تماس نمی دهد؟
خانم روح الله زاده در تایید حرفهای خانم خزایی گفته است: نفرات فرقه رجوی در ناآگاهی کامل بسر می برند. وقتی با برادرم حرف می زدم تلفن همراه نداشت و اصلا بلد نبود کار کند و نفراتی که قبلا از فرقه جدا شده بودند، شیوه استفاده از تلفن همراه را به او یاد دادند!!!.
حرفهایی که برادرم محمود می زد دقیقا مربوط به سی سال گذشته بود. مادرم و من تعجب کرده بودیم که وی بعد از سی سال اینگونه صحبت می کند و به واقع با افراد داخل کشور ماههای نوری فاصله دارد.
در تایید حرفهای خانم روح الله زاده آقای وکیل زند از فعالین انجمن نجات عنوان نمودکه چگونه فرقه رجوی در ابتدا افراد را از همه چیز جدا می کند و در این زمینه گفت: من زندانی سیاسی بودم. خانواده ما نسبت به فرقه رجوی هواداری داشتند برادر خانمم معدوم شد ولی وقتی با جدا شده ها از فرقه رجوی حرف زدم مقداری از ذهنیت هایی که داشتم کنار گذاشته شد ولی نقطه اوج این آگاهی زمانی بود که وقتی به اشرف برای دیدار با خواهر خانمم رفتم و به خوبی به ماهیت ضد انسانی و حیوانی رجوی جنایت کار پی بردم که چطور من که به اصطلاح هوادار آنان بودم اینگونه من و همسرم را مورد هتاکی و فحش هایی که البته شایسته خودشان می باشد می دهند اصلا حاضر نبودند با من بحث کنند.
در آنجا بود که به ماهیت ضد انسانی و حیوانی او پی بردم و برایم کاملا روشن شد و مهم هم نیست که در درون تشکیلات فرقه باشی یا در جای دیگر، لذا من که در داخل کشور بودم به لحاظ روانی رجوی جنایت کار ذهن مرا نیز قفل نموده بود و حاضر نبودم واقعیت های بیرون از خودم را باور کنم.
از ابتدا رجوی جنایت کار بعد از سرنگونی شاه به دنبال قدرت طلبی و جاه طلبی و زن بارگی اش بوده و در این مسیر هم برایش مهم نبود که چه تعداد افراد کشته می شوند چرا که وی فقط به دنبال استفاده از خون نفرات کشته شده بود.
حالا که خانم روح الله زاده از وضعیت برادرش محمود در فرقه می گوید طبیعی است چرا که سی سال در چمبره تشکیلات رجوی خائن به سر برده است به این سادگی قادر نبوده که به حالت طبیعی خود برگردد و برای همین مشکل است که باید با نفرات جدا شده کار شود تا متوجه شوند که دنیا چیزهایی که رجوی پلید می گوید نیست بلکه زندگی جریان و ادامه دارد.
در ادامه جلسه خانم روح الله زاده گفته است: برای این حرف هم دلیل و سند دارم. وقتی با برادرم در بغداد ملاقات نمودم طی این چند روز به خوبی دریافتم که برادرم ضمن این که اصلاً بلد نبوده حتی تلفن همراه را دست بگیرد با دنیای بیرون نیز بیگانه بوده و خیلی پیر شده بود.
آقای وکیل زند اشاره نمود که آزاد شدن افراد از جهنم رجوی محصول زحمات خانواده ها می باشد که به اشرف و لیبرتی برای دیدار با افراد خود رفتند و در این مسیر زحمات زیادی کشیدند.
در این خصوص خانم روح الله زاده سئوال نمود که آیا خانواده ها وقتی برای ملاقات به اشرف و لیبرتی می رفتند تاثیری داشته است یا خیر؟
در این رابطه یکی از جدا شده ها از فرقه رجوی به نام محمد رضا گلی اسکاردی پاسخ داد: آمدن خانواده ها برای ملاقات تاثیری زیادی بر تشکیلات فرقه رجوی داشته است و فرقه از ابتدا هم سعی نموده این گونه نشان دهد که با این کار یعنی ملاقات باخانواده به ملاء اجتماعی خود وصل شده ولی بعد از رفتن خانواده ها از اشرف متوجه شدند که تعداد زیادی از افراد خواهان جدایی از فرقه می باشند به همین خاطر دیگر اجازه ملاقات ندادند و حتی مسئولین فرقه رجوی به دنبال این بودند که کسی متوجه نشود که خانواده اش برای ملاقات آمده و در این رابطه افراد را جابجا می کردند بطور مثال در مورد خودم بگویم وقتی برادرم برای ملاقات به اشرف آمد ابتدا اجازه ملاقات ندادند و برای اینکه من متوجه حضور برادرم نشوم سازماندهی مرا عوض کردند بعد از مدتی حضور برادرم را متوجه شدم و از این جا بود که تصمیم گرفتم به هر قیمت شده از آن فرقه جهنمی رجوی جدا شوم و در نهایت هم در این کار موفق شدم.
ادامه دارد