یکی ازنمونه های بسیار جنایتکارانه از موارد قتل و سربه نیست کردن در فرقۀ رجوی قتل جعفر کهزادمنش نوجوان ۱۷ ساله ای است که به دلیل یک انتقاد و مخالفت با آمدن رجوی به عراق توسط سردمداران فرقۀ رجوی به قتل رسید.
جعفر از جملۀ نوجوانان ایرانی بود که در سودای آزادی برای میهن و مردمش به سازمان مجاهدین خلق با هویت و هدفی که از قبل از انقلاب معروف بود پیوسته بود ولی سرانجام خود قربانی رهبری رجوی بر این سازمان شد.
در روزهای گرم تابستان سال ۷۱ بود که در مقر ما در قسمت مجموعه های معروف به اسکان یا همان مجموعه آ و ب بود که در هر یک سی تا چهل نفر بودیم و دائما از طرف مسئولین سازمان برایمان از صبح تا غروب بطور یک سره نوار مسعود رجوی می گذاشتند بعد از اتمام نوار تازه نشست های خسته کننده و طولانی توسط مسئولین زن بالای فرقه رجوی برگزار می شد و می بایست بطور اجباری در هر موردی از نوار ها موضع می گرفتی یعنی از ان تعریف و تمجید می کردی.
در یکی از این روزها نوار آمدن مسعود و مریم به عراق را برایمان گذاشتند و بعد از آن هم نشست در همین رابطه توسط فرشته یگانه برگزار شد تا هر کس بگوید که چه از نوار گرفته است.
قبل از شروع نشست تعدادی کلاه بردار و کبوتر باز سیاسی شروع به تعریف و تمجید از مسعود کردند که در همین میان جعفر کهزاد منش بلند شد و با همان لهجه شیرین کردی رو به فرشته یگانه گفت: به نظر من کل سازمان و مسعود رجوی در رابط با آمدن به عراق باید از مردم ایران عذر خواهی کنند!.
فرشته یگانه که کاملا سرخ و پوزه اش بد جوری به خاک مالیده شده بود و اصلا انتظار چنین حرفی را آن هم با این قاطعیت نداشت برای تغییر فضا و رفع و رجوع آن گفت که شما تازه از ایران آمده اید و زنگارها و ناخالصی های زیادی دارید که باید چندین بار این نوارها را ببینید تا آن زنگارها زدوده شود و بتوانید واقعیت را ببینید و بفهمید.
ولی جعفر در هیچ موردی کوتاه نیامد و همان موضع خودش را در رابطه با فرقه رجوی داشت.
بعداز چند ماه به قرارگاه کوت رفتیم و بعد از مدتی خبر دادند که جعفر در مرز توسط شلیک ناخواسته کشته شده است.
بعدا یک مراسم کوچک و ساده برای او گرفتند و قضیه تمام شد!. اما یک سال بعد قبر او را که در گورستان اشرف بود می خواستند بردارند چون گفتند او مزدور وزارت اطلاعات بود!!!
از این نوع موارد سر به نیست کردن و سرپوش گذاشتن با انواع پوشها و بهانه ها بر آن در فرقه رجوی کم نبود که از جمله مورد جلیل بزرگمهر بود که دوست صمیمی من بود و در تمام نشستها علیه مسئولین فرقه موضع مخالف گرفته و عقیدۀ مخالف خودش را علنا ابراز می کرد بخصوص در رابطه با ازدواج مسعود با مریم قجر که از آن به عنوان یک لکه ننگ بر دامان سازمان مجاهدین یاد می کرد.
در یکی از نشست ها مسئول نشست مریم اکبری به جلیل بزرگمهر که موضعی مخالف مسعود رجوی گرفته بود گفت اگر دست من در سازمان باز گذاشته شده بود همین الآن چشمهایت را از حدقه در می آوردم.
تا اینکه جلیل در سالهای رعب و وحشت و خفقان در داخل سازمان یعنی سالهای ۷۳ و ۷۴ دستگیر و به همراه عدۀ زیادی دیگر از زندانیان سربه نیست شد.
آره رجوی ضد بشر حتی تحمل یک انتقاد سادۀ اعضای خودش را هم نداشته و ندارد ولی با اینهمه مریم رجوی در همین نزدیکی پاریس درحالیکه دستش به خون این بیگناهان آلوده است شعار دموکرسی و آزادی سر داده و دم از دفاع از حقوق بشر می زند.
ولی بر همگان روشن است که در آیندۀ نه چندان دور و در دادگاه مردم ایران رجوی و رجوی چیان حساب این همه خون به ناحق ریخته را پس خواهند داد.
غفور فتاحیان