رجوی بعد از اینکه به یمن انقلاب اسلامی و مبارزه مردم ایران علیه رژیم پهلوی از زندان آزاد شد، تمام سعی و تلاش خود را به کار برد تا فضای باز سیاسی بعد از سرنگونی حکومت شاه را به سمت خشونت و بسته شدن پیش ببرد. به همین دلیل از همان روز اول سقوط رژیم شاه تا می توانست از سلاح های پادگان های ارتش برداشته و مخفی نمود. تا این که در سی خرداد سال شصت به بهانه حمایت از بنی صدر، و در حالی که بخش هائی از کشور تحت اشغال قوای متجاوز خارجی بود و تمامی نیروهای نظامی و انتظامی و نهادها و ارگان ها سرگرم دفاع از خاک میهن بودند، نیروهای خود را به خیابان ها کشاند و با اعلام مبارزه مسلحانه عملا آن ها را به قربانگاه فرستاد.
بدین ترتیب رجوی استراتژی ترور و خشونت را در 30 خرداد 1360 آغاز نمود و البته خودش به پاریس گریخت. او فرارش به خارج از ایران را این طور توجیه می کرد که لازم است از بیرون مقاومت را رهبری کرده و نقش یک رهبر سیاسی در تبعید را ایفا نماید. او با وعده دروغین سرنگونی شش ماهه جمهوری اسلامی، عدهای را تحت عنوان شورای ملی مقاومت جمع نمود. بعد از آن که سال ها گذشت و خبری از سرنگونی نشد و تازه مسعود رجوی عزم کرده بود تا برای ادامه به اصطلاح مبارزه اش به "جوار دشمن متجاوز به خاک میهن" برود، همه افراد اصلی این شورای ملی مقاومت نظیر حزب دموکرات کردستان و بنی صدر و دیگران به تدریج کنار کشیدند.
واقعه 30 خرداد و تظاهرات و درگیریهای خیابانی که توسط سازمان مجاهدین خلق برنامه ریزی شده بود، همزمان با ارائه طرح عدم کفایت سیاسی ابوالحسن بنیصدر رئیسجمهور وقت در مجلس شورای اسلامی بود. در همان روز این سازمان با انتشار بیانیهای ورود به فاز مبارزه مسلحانه با جمهوری اسلامی ایران را اعلام کرد. این تظاهرات در دیگر شهرهای کشور نظیر اصفهان، ارومیه، شیراز، اراک، اهواز، بندرعباس و… به راه افتاد. درگیریهای تهران اغلب در نقاط مرکزی شهر از جمله خیابان انقلاب، میدان فردوسی، میدان منیریه، خیابان طالقانی، خیابان ولیعصر و… روی داد. حاکمیت نیز عکسالعمل نشان داد، چنان که طی درگیریها تنها در اطراف دانشگاه تهران حدود ۵۰ نفر کشته، ۲۰۰ نفر مجروح و ۱۰۰۰ نفر دستگیر شدند.
علی اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس شورای اسلامی، در خاطرات خود آشوبهای روز ۳۰ خرداد را این گونه بازگو میکند:
"گروهکهای مجاهدین خلق و پیکار و رنجبران و اقلیت فدایی و… تدارک وسیعی برای ایجاد آشوب و جلوگیری از کار مجلس دیده و به نحوی اعلان مبارزه مسلحانه کرده بودند. از ساعت چهار بعد از ظهر به خیابانها ریختند و تخریب و قتل و غارت و آشوب را در تهران و بسیاری از شهرستانها آغاز کردند. کم کم نیروهای سپاه و کمیتهها و حزب اللهیها به مقابله برخاستند. من در مجلس بودم. صدای تیراندازی از چندین نقطه شهر به گوش میرسید. خبر از جراحت و شهادت عدهای نیز میرسید… نزدیک غروب آقای زوارهای، مسئول ستاد امنیت آمد و نوار ضبط شده از ارتباطات تلفنی مرکز فرماندهی مجاهدین خلق با رابط های آشوب خیابانی را آورد که برنامه وسیع تخریب و آشوب آنها را مشخص میکرد. اوایل شب آشوبگران شکست خوردند و متفرق شدند، بدون این که کار مهمی از پیش ببرند، به جز تخریب چند ماشین و مرگ و جرح چند نفر از طرفین."
مسعود رجوی ماجراجو و البته متوهم، در تب کسب قدرت سیاسی سر از پا نمی شناخت. او با نشان دادن سراب و تکیه بر هواداران خویش که در مقایسه با سایر گروه های معاند و معارض از تعداد بیشتری برخوردار بودند، وارد فاز نظامی شد. با صدور اولین اطلاعیه سیاسی – نظامی و اعلامیه برگزاری تظاهرات 30 خرداد، دستور اکید صادر شد که همه اعضا و هواداران سازمان با سلاح سرد و گرم مانند تیغ موکت بری، چاقو، قمه، کاتر، پیچ گوشتی و غیره حضور یابند. این ها سلاح هایی بودند که قصد داشتند به وسیله آن ها به قول خودشان حال حزب اللهی ها را حسابی جا بیاورند.
مسعود رجوی با محاسباتی که از درون نظام جمهوری اسلامی کرده بود تصور می کرد با قیام مسلحانه 30 خرداد، تکلیف نظام هم یک سره خواهد شد، اما به محض روبرو شدن با مقاومت مردم، علت اصلی تظاهرات خونین 30 خرداد را واکنشی در قبال پایان آزادی ها و ورود به مرحله دیکتاتوری و اختناق معرفی نمود. او وانمود کرد که قصد او فقط یک اعتراض ساده بوده است.
رجوی در سخنان سال 59 خویش در ورزشگاه شهید شیرودی (امجدیه) که تحت عنوان "چه باید کرد؟" ایراد کرد؛ در شیفتگی تمام جوانان و نوجوانان هیجان زده فریاد زد و گفت: "وای به آن روزی که مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ دهیم". و در همان جا گفت که ایران شبیه لبنان است یعنی آمادگی جنگ داخلی را دارد.
نفرات سازمان مجاهدین خلق ساعت 4 بعد از ظهر با سلاح سرد و گرم به جان مردم افتادند. خیابان های طالقانی، ولیعصر، انقلاب، سهروردی ومیدان فردوسی در حالی شاهد وحشی گری مجاهدین دروغین بود که مجاهدین راستین در بازی دراز، دارخوین، سوسنگرد و آبادان در مقابل دشمن متجاوز حماسه می آفریدند. رجوی فکر می کرد شهر خالی از سنگربان است و قبل از سقوط بنی صدر، شهر را به سقوط خواهد کشاند و مانع سقوط بنی صدر خواهد شد. آنان شهر را در آتش و دود سیاه کردند و 14 مرد و 2 زن را شهید و صدها نفر را مجروح نمودند تا ثابت کنند که آمده اند تا به هر قیمتی بمانند و مخالفان را حذف کنند.
بر خلاف تصور مسعود رجوی، شهر از رزمنده خالی نبود، مردم آمدند تا ایران و انقلاب اسلامی پابرجا بماند. بعد مشخص شد که مسعود رجوی در محاسباتش دچار اشتباه شده و خام خیالانه به دنبال کسب قدرت فوری بوده است. مانور مسلحانه از ساعت 4 بعد از ظهر شروع شد و اوایل شب شکست خورد. این روند به سمتی رفت که 30 خرداد برای سازمان مجاهدین خلق به یک فاجعه و یک شکست استراتژیک تبدیل شد. خروج رجوی از ایران به فاصله کمتر از یک ماه و به دنبال آن خروج کل تشکیلات از ایران سرآغاز پایان سازمانی بود که مدعی بود نزدیک به 40% ارتش و بیش از 50 % مردم پشتیبان او هستند.
از فردای 30 خرداد عده زیادی مسئله دار شدند و با سازمان قطع رابطه کردند. اگر رجوی قدری صداقت داشت به جای آن که در مصاحبه با نشریه ایرانشهر وانمود کند که عملیات 30 خرداد در مناسب ترین زمان انجام گرفته و حیات سازمان را تضمین نمود است، باید اظهار می داشت که در 30 خرداد ما "خودزنی" کردیم.
میرزایی