فرقه ای برای ارضاء غرایز حیوانی

بطور کلی فرقه ها رفتارهایی دارند برخلاف عرف جامعه، برخی فرقه ها خطرش تنها برای اعضای آن ها ست و بس و سایر افراد  جامعه را تحت الشعاع قرار نمی دهند اما برخی دیگر اپیدمی می شوند و افراد زیادی در بیرون از فرقه نیز دچار صدمات آن ها می شوند و سرآمد این نوع از فرقه ها، فرقه تروریستی مجاهدین است.
این فرقه بسیار متحجر است و لذا پیامدهایی بس خطرناک دارد.

مسعود رجوی
در فرقه ی مجاهدین و بخصوص برای افراد رده بالای آن مفاهیم و ضرورت هایی مانند خدا، وطن، غیرت، تعصب، عاطفه، همسر، فرزند و… که قاعدتاً عموم افراد جامعه درک کاملی از آن دارند، کاملاً بی معناست چرا که دوره ها و جلسات متعددی برای سرکوب این ضرورت های انسانی برایشان تدارک دیده شده و آنان که خوی توحش و حیوانی مستعد تری داشتند امروز در سطوح بالاتری نسبت به سایرین قرار دارند. نمونه اش حیوان هار و درنده ای بنام مسعود رجویست که با وجود سالها  پنهان شدنش هنوز کسی نتوانسته منصب رهبری را از او سلب کند چرا که چشم زهره ای از زیر دستانش گرفته که تا زمان زنده بودنش هیچکس جرات ادعای تصاحب جایگاه وی را ندارد.
رجوی در مقاطع مختلف از جمله، نگه داشتن موسی خیابانی در ایران با دانش به  حذف فیزیکی اش توسط جمهوری اسلامی ایران، سیاستش در حذف مخالفین شورای به اصطلاح ملی مقاوت، به خوبی نشان داد هیچ کس را در حد خود نمی بیند و جایگاه رهبری مختص وی است و هر کس غیر از این فکر کند با دست خودش گورش را کنده.
تثبیت جایگاه رهبری سرآغاز سوء استفاده های کثافت بار رجوی است، و البته حرص و سهم خواهی اطرافیانش هم بزرگترین عامل سواری دادنشان به رجوی بود.
انصافاً رجوی تنها از رسیدن به هدف نهایی یعنی سرنگونی نظام ایران بازمانده و الا در سایر اهداف فرقه ای اش پیشرفت های چشم گیری داشته و این پیشرفت ها وی را اسطوره بی رقیب خیانت، جنایت، کثافت، رذالت، وطن فروشی و… کرده است و البته که هیچ شکی در بی همتا بودن وی در فرقه مجاهدین و چه بسا سایر فرقه های معاند با نظام ایران در دارا بودن این صفات نیست. خیلی ها تا پای کار سرنگونی آمدند اما غیرتشان اجازه نداد اسلحه شان را بسوی هموطنانشان بگیرند، تعصبشان نگذاشت همگام و هم سنگر با دشمن متجاوز به خاک ایران به سرنگونی نظام برسند اما رجوی همچنان خائنانه و پست با تمام قوا درکنار دشمن بعثی ایستاد و نشان داد بسیار تهی تر از آن است که تصورش را بتوان کرد.
رجوی که بارها و بارها تلاشش برای دسترسی به خاک ایران و تصاحب حکومت برجمعیت بیش از 40میلیونی ایران آن زمان به بن بست رسیده بود، سرخورده اما بی شرم، شروع به وضع قوانین فرقه ای کرد تا لااقل بتواند از طریق حکومت بر همان چند هزار نفر اعضایش، نیاز های شیطانی خود را ارضاء کند.

مریم قجرعضدانلو
نفر بعد از رجوی، مریم قجر است، حرص و طمع قدرت در او به اندازه ایست که حتی همسر و فرزندانش را هم نادیده گرفت و به دنبال موقعیت بالاتر در فرقه مجاهدین آن ها را ترک کرد و بدون طی مدت معین شرعی با مسعود رجوی ازدواج کرد تا از آن پس وی را همسر سرکرده مجاهدین بخوانند، او بعد ها اعتراف کرد از زمانی که ملیشیایی ساده بود مهر مسعود را در دل داشت و همیشه حسرت همسری او را می خورد. این زن با وعده های مسعود رجوی مبنی بر ارتقاء به درجات بالا و بالاتر، در کمال وقاحت و بی شرمی اقدام به مغزشویی زنان فرقه برای همبسترشدن با مسعود رجوی می کرد و این نشان از بی عاطفه گی و حرص بی حد او برای رسیدن به قدرت است و نه وفاداریش به مسعود چرا که هیچ زنی راضی به انجام این عمل نخواهد شد.

مهدی ابریشم چی
خود فروخته ای که هیچ اراده ای از خود ندارد و در واقع موم در دست رجویست و به هر حالتی که رجوی بخواهد در می آید اما رفیق گرمابه و گلستان مسعود هم هست و شاید هیچ کس به اندازه او از اسرار رجوی نداند.
مهدی ابریشم چی آن قدر ناچیز و حقیر است که حتی اختیار نه گفتن به دستور طلاق همسرش را هم ندارد. ابریشم چی را می توان با وعده های سرخرمن رام و دل خوش کرد تا آنجا که لیدر و ساقدوش جشن ازدواج مسعود رجوی با همسرش مریم شود و داوطلبانه پشت تریبون برود و این وصلت غیر شرعی را با آب و تاب تمام تبریک بگوید.
مهدی ابریشم چی بزرگترین آسیب خورده مطامع مسعود رجویست اما چون ذاتاً تو سری خور هست، هیچ وقت با مسعود مشکلی پیدا نکرد.
از جمله مزدوری های ابریشم چی برای مسعود رجوی، لو دادن محل اختفای اشرف ربیعی و موسی خیابانی در ایران بود که منجر به کشته شدن و حذف آنان از گردونه فرقه شد، همچنین او پادوی  زن بارگی های مسعود رجوی هم هست چرا که هرزمان مسعود رجوی در رسیدن به زنی که مد نظر داشت به مشکل بر می خورد ابریشم چی را واسطه ی حل مشکل می کرد.

عباس داوری
یکی دیگر از افراد فرومایه و خودفروخته به مسعود رجویست. داوری هم برای تصاحب سمت در بازار مکاره ی مجاهدین از هیچ اقدامی فروگذار نبود و آن قدر متنفذ شده بود که به راحتی اعضاء مشکل دار و  دارای موضع با فرقه را روانه زندان ابوغریب می کرد.
او مسئول برپایی جلسات مغزشویی و شرم آور غسل هفتگی و سایر نشست های مسخره مجاهدین است و البته سرکوب و شکنجه گری نیز از سمت های جانبی وی بود.
اما خائنانه ترین اقدامات عباس داوری در زمان جنگ هشت ساله ایران و عراق بود، وی فرد شماره یک ارتباط مجاهدین و رژیم صدام به شمار می آمد. چانه زنی های مالی با دولت صدام برای تامین هزینه های مزدوری مجاهدین و ارسال اخبار و جاسوسی ها از طریق او برای بعثی ها انجام می گرفت.
و در آخر آن چه را بدست آورده مسئولیت وزرات پوشالی کار در فرقه مجاهدین است.
امثال این افراد در فرقه مجاهدین فراوانند و همه دلخوش به هدفی غیر قابل دسترس، خود را به آب و آتش می زنند تا بتوانند در سرابی که مسعود رجوی از ایران فردا ترسیم کرده جایگاهی داشته باشند و چه خوش خیالند و احمق که پس از گذشت چند دهه هنوز هم کورکورانه همان راه رذالت بار را ادامه می دهند و به همین دلیل است که فرقه مجاهدین درواقع فرقه ای شده برای جنگ کفتارها در تصاحب قدرت. کفتارهایی که حتی به نزدیکترین افرادشان هم رحم ندارند و اگر میسر باشند آنها را طعمه مقاصدشان می کنند.
سالاری

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا