سلام
تقدیم به خواهر عزیزتر از جانم کلثوم اشهد
من علی اشهد فرزند اسدالله همیشه از خودم میپرسم چرا ابتدا و انتهای زندگی ما جدائی و فراقه. تقدیر این چنین برای من رقم خورد که ۲۷ سال از خواهرم دور باشم چرا تا می خواهم باهات حرف بزنم اشکهایم می ریزد نمیدونم چرا تا اسمت رو میارم دلم می گیرد تو این سالهایی که همه شاد بودند وخانواده دور هم بودند شاهد بودیم بدون تو چه اتفاقی برای پدر و مادرمان افتاد. خواهرم در خانواده فقط با عکست حرف می زدیم هیچکس مثل تو مهربان و دلسوز نبود پدر و مادرمان را از دست دادیم نگذار بیش از این داغ ما بیشتر شود. خواهرم مبادا با خواندن نامه ام گریه کنی. میخوام فقط بهت بگم چشم به راهتیم. تو باید به آغوش پر مهر خانواده و ایران برگردی و یا حداقل یک زندگی به دور از هیاهوی سیاسی داشته باشی و پس از رفتنت تا حالا فقط عمر و زندگی خودت را هدر دادی، خبر انتقالت از لیبرتی به آلبانی را شنیدم برای من بهترین هدیه بود. سرانجام از شکنجه گاه مسعود رجوی خائن رها شدی. این گامی به جلوست چون یکی از گامهای رهایی و نجات همیشگی ات فرار از حصارهای فکری و ذهنی فرقه رجوی است. من عمرم را کرده ام و پیر و فرتوت شدم و در حال حاضر با بیماری سرطان می جنگم، سالهاست در تلاش برای رهایی تو از اسارت فرقه سر از پا نشناختم. همه سختی ها، مشکلات را با همه ی وجودم تحمل کردم تا تو خواهر گلم را بار دیگر بعد از سالیان دوری و فراق در آغوش پر مهرمان بگیریم. هر چند تاکنون موفق نشدیم. ولی هرگز امیدمان را از دست ندادیم.
من برای رهایی تو از فرقه مریم قجر جانم را می دهم. امیدوارم این نامه به دست تو برسد و همه را از چشم انتظاری در بیاری.آنچه که از تو سراغ داشتم مهر و محبت به خانواده و وطن خود بود. فقط کافیست اراده کنی و عزم خودت را جزم و به آغوش گرم خانواده ات برگردی.حال که در آلبانی هستی فکر می کنم شرایطش با عراق و اشرف متفاوت باشه و می توانی خود را نجات دهی. همینطور که سایر دوستانت چنین کردند. آینده در انتظار توست. ما همه بی صبرانه چشم انتظار تو هستیم، از هیچ چیز نترس و برگرد. خواهرم از دور دست هایت را می بوسم و منتظرم تا دوباره همه دور هم جمع بشیم.
"هما ته منتظرین هما دیمی سری جا دار. "
برادر چشم انتظار تو…