سلام قلبم
به برادر عزیزم حسین
دومین نامه ام را نمی دانم از کجا و چگونه آغاز کنم، از اینجا بگویم یا از آنجا، اینجا همه منتظر حتی یک تماس تو هستند. بخصوص مادر که خیلی بی تاب تو شده همیشه این طور بوده که طفل بهانه مادر را می گیرد ولی اینجا مادر بهانه تو را می گیرد اینجا مادر با اینکه قند دارد در مردادماه امسال در حالیکه دمای عراق 50درجه بود آمد برای دیدن تو، ولی آنجا (لیبرتی) در حسرت حتی دیداری در حد نگاه تو! رجوی آنرا دریغ داشت. من رجوی را نمی شناسم ولی از همین یک کارش می توانم بفهمم باید خیلی خودخواه و جاه طلب باشد. آخر این چه مبارزه ای است که رجوی می کند که به شما اجازه حتی یک تماس را نمی دهد. خیلی حرف برای گفتن دارم رجوی چه فکر می کند مردم ایران به عملکردش نگاه می کنند اینجا(ایران) دیگر به شعر و شعار کسی ارزشی نمی دهند بلکه به عمل طرف نگاه می کنند. برادرجان تو نگاه کن رجوی چکار کرده و می کند. خانمش هم در فرانسه نشسته و برای خودش خوش می گذارند. این هم شد مبارزه؟! برادر عزیزم من خیلی دوست دارم تو از آلبانی حداقل تماسی بگیری تا مادر صدایت را بشنود شاید آرام شود.
به امید آنروز خواهرت فاطمه