مادران،‌ قربانیان فراموش شده فرقه رجوی – قسمت بیست و دو

حمایل غنی زاده – تبریز
حمایل غنی زاده مادر مهری، ناهید و محمود سعادت می گوید:
ای خدای من، ای خدای نجات دهنده درماندگان، بیچارگان و گرفتاران، تو شاهدی که من مادری رنجدیده، ستم کشیده و مصیبت دیده با چه درآمد کمی؛ شاید باورنکنید با حقوق ماهی ۸۰۰ تومان یعنی سی و سه سال پیش با سن سی سالگی و اجاره نشینی؛ برای بزرگ کردن بچه ها که اولی چهارده ساله و آخری شش ساله بودند، چه ها کشیدم تا آن ها را با خون دل بزرگ کردم، حالا بچه هایم در بند و اسیر مسعود و مریم هستند. بعد از چند سال رنج و درد، نگرانی و اضطراب حالا  مصیبت دیگری گریبان گیر بچه های من شده است. اول از خدای رحمان و رحیم، بعد از سازمان های حقوق بشری، صلیب سرخ جهانی، سازمان ملل متحد و هر سازمان دیگری که می توانند کاری برای بچه ها بکنند می خواهم از کمک دریغ ننمایند. خودشان را لحظه ای جای ما خانواده ها بگذارند و ما  را از نگرانی، درد و رنج چندین ساله برهانند.
اینک سخنم با مسعود و مریم است که با این همه بی رحمی، سنگدلی و دیکتاتوری چگونه می توانند ملت هفتاد میلیونی را اداره کنند؟ در حالی که نمی توانند از پس چهار هزار نفر بربیانید. کدام گوری رفته اید؟ و کدام سوراخی خزیده اید؟
به قدری ترسو هستند که نمی توانند خودشان را ظاهر کنند. اینقدر جانشان را دوست داشتند، چرا این کار بزرگ را به دوش گرفتند و حالا بچه ها را به امان عراقی ها رها کردند و رفتند. چرا نمی برند پیش خودشان؟
blankآیا این بود اسلام ناب محمدی شما؟ خودتان سه بار ازدواج کردید، بچه دار شدید و بچه ها را از نعمت مادر شدن و پدر شدن محروم کردید. کجای اسلام، طلاق اجباری و مصلحتی نوشته شده حتماٌ این تنها در اسلام خود درآوردی شما هست. تو که رهبر هستی و پیشرو بودی اول باید خودت زنت را طلاق می دادی و… دلم پر است و گفتنی زیاد. خودتان رفتید در یک مملکت آزاد. راحت برای خودتان زندگی دارید و بچه ها را اینجا دم تیغ گذاشتید و هر روز دستوری می دهید: امروز اعتصاب کنید.
بچه های ما چندین سال است در اعتصاب هستند. چند سال محروم از دیدار خانواده، حتی نمی گذارید حداقل ماهی، نه، سالی یک بار با خانواده تماس بگیرند. مگر آن ها مادر و پدر ندارند؟ مگر ما خانواده ها نگران نیستیم؟ من از شما می خواهم هر چه زودتر بچه های ما را نجات دهید و گرنه اول در دادگاه الهی و بعد در پیشگاه مردم پاسخ خواهید داد که برای به قدرت رسیدن چه بلایی سر بچه ها آوردید.
به امید آزادی هر چه زودتر از زندان بزرگ اشرف
       
در سایت سازمان مجاهدین خلق مطلبی از خانم مهری سعادت درج شده است؛ بخشی از نقد آقای سیروس غضنفری همشهری خانم سعادت و عضو جدا شده از فرقه رجوی، بدین شرح می باشد:
خانم سعادت چطور به سران فرقه اجازه دادید ومی دهید که به خانواده شما مزدور بگویند. مگر رجوی زمانی نمی گفت خانواده شما هر کدام یک ستاد و یا یک خانه تیمی برای سازمان است. چطور شد که همان خانواده وقتی برای دیدار با فرزند خود به اشرف آمد، یک شبه مزدور شد آیا این قابل فهم است؟!
 چنان که می دانید مادر شما شیر زنی است واقعی، نه از آن شیر زن هائی که مسعود خطاب می کند. چطور جرات توهین و مارک زنی به ایشان می کنید؟
آیا توهین به این مادر و یا مادرهای دیگر و یا پدرانی که فقط حسرت یک دیدار یا تماس و دریافت نامه دارند روا است؟
مهری سعادت اسیر فرقه رجوی
 خانم مهری شما در آن زمان که مادرتان در اشرف بود با خانواده خود در تبریز تماس برقرار کردید و مجدداٌ به خانواده خود توهین کردید! آیا مادرت واقعاٌ مزدور است یا دلش برای شماها می سوزد؟  چون دسترسی ندارد ناچار است به تمام ارگان ها برود تا از شماها خبری بگیرد تا بداند آیا سالم هستید یا نه؟ که این ابتدایی ترین حق هر مادر است!
ایشان را می شناسم، مانند مادرها صاحب عاطفه ی قوی است چرا که با عاطفه بزرگ شده و ایشان مثل من و شما در آن فرقه بزرگ نشده است. عاطفه را از ما ربودند و نثار مریم و مسعود کردند!
همه چیز را از شما دو خواهر و یک برادر در آن محیط سلب کردند و تنها آن چیزی را که سران فرقه دیکته می کنند، شما بیان می کنید.blank
خانم مهری مگر یادت رفته است مادر شما زمانی که در زندان بودید، می دانست ملاقات ندارید ولی ساعت ها به جلو زندان می آمد و می نشست تا شاید راهی برای ملاقات با شما پیدا کند. چرا آن موقع ایشان مزدور نبود؟ حالا که خودتان می گویید در عراق زندانی هستیم، برای ملاقات خودش را به دردسر می اندازد، می آید و این را می داند که در عراق امنیت وجود ندارد و شاید موقع آمدن جانشان هم به خطر بیافتد، الان مزدور شدند؟ آیا شما به این نوع حرکت توجه ای دارید یا اینکه فقط رهبری از شما خواسته که نباید به ملاقات بروید و تلقین کرده که آن ها خانواده شما نیستند؟
این مادر گرامی قریب سه سال است که بیمار می باشد و جراحی شده است. این مادر غیرتمند بیش از ۴۵ روز در جلوی درب اشرف با متانت به دو نفر مرد و زن مسئول روابط سازمان برای ملاقات با فرزندانش حتی با فاصله بیست متری، التماس می نمود. این مادر فهیم و اندیشمند در جمع بندی ماحصل سفرش به عراق، ساعت ها برای خانواده های تبریزی از بی عرضگی رهبران سنگدل فرقه رجوی سخن گفت و بیان کرد که فرزندانش در دست چنین دیو صفتانی به کج راهه رفته اند.

میرزایی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا