بیش از سی سال پیش رجوی با تصمیم استراتژی جدید راهی کشور تحت حاکمیت صدام حسین دیکتاتور عراق شد و خون و نفس خود را با این دیکتاتور گره زد و خود را دربست در اختیار این دیکتاتور قرار داد تا بتواند از شکاف جنگ ایران و عراق و از این نمد برای خود کلاهی بدوزد .زد و بند رجوی و صدام حسین سازمان مجاهدین را تبدیل به یک فرقه تمام عیار کرد و فرقه رجوی با کشاندن هواداران ونیروهای سازمان به عراق انجا را تبدیل به زندانی بزرگ تحت حاکمیت صدام حسین کرد و هر راهی را برای خروج از این جهنم را مسدود نمود. رجوی خوب می دانست که نیروهائی که به عراق کشانده بود پس از مدتی خواهند فهمید که به دام افتاده اند و تلاش خواهند کرد از این دام بگریزند اما این شیاد شارلاطان فکر اینجایش را هم کرده بود او با همدستی صدام حسین به دور قرارگاههای فرقه سیم خاردار کشیده بود آن هم از نوعی که دستک های سیم خاردار رو به داخل بود و نه روبیرون معنی ان این است خطر از درون است و نه از بیرون همچنین نشست های تشکیلاتی با عناوین مختلف مثل عملیات جاری غسل هفتگی حوض طعمه و صدها روش ضد انسانی را برپا ساخته بود تا تمام راههای خروج از این جهنم بسته شود و در نهایت اگر کسی جرات میکرد و در مقابل این فرقه می ایستاد وتسلیم این دستگاه نمی شد او را محکوم به دو سال زندان اشرف و بعد هشت سال زندان ابوغریب میکردند.
اما همه اینها گذشت صدام حسین دیکتاتور سرنگون شد سران فرقه رجوی از جمله مریم رجوی پیش از شروع جنگ به اروپا گریختند مسعود رجوی مفقود گشت و قربانیان پس از سیزده سال در عراق باقیماندن با فشار خانواده ها و جداشدگان و منتقدین به البانی منتقل شدند.
این چند خط گذر این فرقه است از ورود تا خروج از عراق اما حاصل این استراتژی چیزی جز مرگ و ویرانی نبوده است بی جهت نیست که مسئول ومصبب این استراتژی مفقود شده یا مرحوم شده به هر ترتیب امروز قربانیان به البانی منتقل شده اند و در تاریک خانه هائی نگهداری میشوند و حتما سر انها را با بحث های سیاسی سرگرم کرده اند تا راه بحث های واقعی راجع به اینکه جمع بندی سی سال استراتژی عراق چه بود؟چرا به عراق رفتیم و چرا در امدیم؟حاصل ان چه بود و دهها مسئله واقعی که باید روی میز قربانیان فرقه باشد را ببنندند. سرگرم کردن افراد با بحث های خیالی و رویا پردازانه و دروغ و فریبکارانه چیزی نیست جز گریز از آوار این قربانیان بر سر این فرقه چرا که این فرقه خوب خوب میداند چه کرده است و صد البته امروز دیگر البانی قرارگاههای تحت پوشش صدام حسین نیست که افراد را بتوانند تهدید به زندان و قتل کنند امروز این قربانیان در کشوری هستند که به قطع ویقین نه صدام حسین است و نه میتواند صدام حسین باشد در نتیجه این قربانیان هستند که باید از حقوق انسانی خویش دفاع کنند.
اما فرقه رجوی سعی میکند دوباره سر این جماعت قربانی شیره بمالد و انها را همچنان در اسارت فرقه در چنگ خود نگهدارد جدیدا هم بنظر گفته اند که استراتژی ما تهاجم سیاسی است گویا یادشان رفته که تا دیروز قربانیان را در اشرف ولیبرتی نگه میداشتند انهم با شعار های چو اشرف نباشد تن من مباد و امروز همه انها را از یاد برده اند. اگر قربانیان این فرقه به اندازه یک درصد از از افکار خودشان استفاده کنند به روشنی روز خواهند فهمید که همه اینها دوز و کلک است و نه هیچ چیز دیگر همه اینها یک بازی است برای سرگرم کردن تعدادی قربانی که گرفتار این جماعت و فرقه شده اند.
و صد البته فرقه رجوی که خوب میداند در این سی و اندی سال چه دسته گلی به اب داده است تئوریسین این دستگاه را گم کرده است یا مفقودش کرده تا بدین وسیله کسی سوال نکند که مسئول اینهمه اسیب و مصیبت کجاست و چرا کسی نیست که پاسخگوی اینهمه سؤال باشد در یک تیم فوتبال وقتی یک تیم در مسابقات شکست میخورد در درجه نخست سراغ مربی و مسئول تیم فوتبال میروند و حداقل کار این است که برکنارش میکنند تازه این یک تیم فوتبال است چه برسد به جائی که بحث اساسا با جان و مال و هستی مردم گره میخورد و این همان نقطه ای است که دلیل نبودن مسعود رجوی است او اگر چه مرده یا زنده اش امروز تفاوتی نمی کند اما باید پرسید چه کسی این همه خطا کرده است و چرا پاسخ نمی دهد بی شک و بدون تردید در تاریک خانه های فرقه در البانی قربانیان را ترسانده اند که کسی از مسبب اصلی نپرسد همو که باعث این همه ویرانی و کشت و کشتار شده است اما این نیز بگذرد.
ولی مگر میتوان تاریخ را هم گمراه کرد وفریب داد این همان جائیست که این فرقه باید پاسخ دهد به چند نسلی که آنها ویرانشان کرده اند و بی شک چنین روزی برای پاسخگوئی فرا خواهد رسید.
منصور نظری