به دیدار مادر پیری رفتم که سالیان درازی است چشم انتظار تماس فرزندش محمد رضا خزایی می باشد این مادر پیر مادر نیز چند بار به همراه فرزند دیگرش به اشرف سفر کرده ولی ماموران سرکوبگر رجوی تروریست به وی توهین نموده و او را با سنگ مورد استقبال قرار دادند فرقه ای که تحمل دیدار یک مادر پیر با فرزندش را ندارند چگونه می تواند ادعا کند برای این مردم کار کند این گفتاری است که مادر خزایی بیان نمود.
مادر خزایی اظهار داشت من بیمار هستم ولی امیدوارم که روزی فرزندم محمد رضا از فرقه تروریستی رجوی رها شده و زندگی جدیدی را آغاز نماید.
وی می گوید سالیان درازی است که همیشه گوشم به تلفن می باشد هر بار تلفن به صدا در می آید فکر می کنم این بار محمد رضا زنگ می زند ولی هر بار این امیدواری به یاس تبدیل می شود و به رجوی تروریست لعن و نفرین می فرستم که چرا اجازه یک تماس را به فرزندم نمی دهد؟
خانم خزایی عنوان می کرد بعضی از اوقات برای دعا کردن فرزندم و لعن و نفرین کردن به رجوی تروریست به امامزاده عباس نزدیک خانه ام می روم که بعد از زیارت، قدری از فشارهایی که بخاطر نبود فرزندم روی من است کم شود ولی این دردی است که تمامی ندارد و تا رهایی فرزندم از فرقه تروریستی رجوی ادامه دارد.
در موقع دیدار با این مادر مهربان وی عکس فرزندش محمد رضا خزایی را آورده و با او حرف می زد که این چه بلایی بود که رجوی تروریست و خونخوار بر سر خانواده آورده است با شناختی که از فرزندم دارم او خیلی مهربان بود چرا اکنون به روزی افتاده که حتی یک تماس هم نمی گیرد؟ وقتی به او توضیح دادم که رجوی تروریست از تماس با خانواده ترس دارد و می داند که اگر این کار را انجام دهد دیگر نیرویی برای او باقی نخواهد ماند به همین خاطر است که خانواده را قاتل تشکیلات خود می داند.
آیا فرقه تروریستی رجوی با این مادرها که جز لعن و نفرین چیز دیگری برایش ندارند می تواند کاری انجام دهد؟ آیا استقامت و پایداری خانواده ها نبود که رجوی تروریست از عراق اخراج و اکنون در کشور آلبانی در حالت فروپاشی بسر می برد؟
با مادر خزایی کلی در مورد خاطرات گذشته حرف زدیم تا قدری از ناراحتی دوری فرزندش بکاهد و این مادر که حرفهایش خیلی شیرین بود و این قول را به او دادیم که خیلی زود به او سر بزنیم و خبرهای خوبی هم برایش داشته باشیم.
هادی شبانی