سفرهای مکرر مریم رجوی به سرای سالمندان در تیرانا دیگر کارساز نخواهد بود، از کجا تا به کجای فرقه رجوی بررسی کنید متوجه می شوید که تلاش مریم خانم آب در هاون کوبیدن است.
خاموشی صدای رادیو مجاهد، یعنی پایانی بر پایان فرقه رجوی، روزی صدای مجاهد جوانان ایران زمین را برای به قول خودشان سرنگونی فرخوان می داد و با صدایی فریبنده احساسات جوانان خام را بر می انگیخت و آنان را به حبس ابد در داخل سیاج های سر به فلک کشیده بیابان های برهوت عراق دعوت می کرد، روزی رئیس جمهور پوشالی فرقه (مریم قجر عضدانلو) پشت بیسیم قرار می گرفت و با تکبر و خود بینی تمام جیغ می کشید " به پیش، آتش "… "به پیش، آتش " فرمان کشتن هم وطنان مرز نشینش را اعلام می کرد، روزی وقتی اسم قرارگاه اشرف بر زبان می آورد، هزار اشرف از دهانش بیرون می آمد، روزی از ارتش به اصطلاح آزادی بخش چنان تعریف می کرد انگار امپراطور و حاکم مطلق کل جهان بود.
حال مریم خانم در اوج سراسیمگی و آشفتگی، شتابان هرچند وقت یک بار فاصله فرانسه تا آلبانی را گز می کند تا بتواند آن زندانیان محکوم به حبس ابد را تا آخرین ساعات عمرشان نگه دارد و از فروپاشی و خروج حتمی اسرا جلوگیری کند، زهی خیال باطل، این سیل خروشان ریزش بنیان کن فرقه به راه افتاده و تا خروج آخرین نفر توقف نخواهد نمود، شاید بتواند از سرعتش بکاهد اما قادر به توقفش نیست، اینجا عراق نیست، اینجا آلبانی است، چشم ها بینا و گوش ها شنوا شده و پاها راه رفتن در فضای آزاد را آموخته اند، چشم و گوش مزه و لذت آزادی، عشق و امید را به مغز منتقل کرده اند پس دیگر دیر شده و کسی جلودارشان نیست.
افراد اسیر در فرقه آن تار عنکبوتی که سالیان برای خود بافته و تنیده اند پاره کرده و جرقه ی عشق و امید چون آذرخش در وجودشان زده شده و حتی اگر مسعود رجوی زنده شود جلودارشان نخواهد بود.
حال ببینید چقدر اوضاع فرقه خراب و بهم ریخته است که مریم خانم نمی تواند خودش را کنترل و سراسیمگی و دستپاچگی اش را پنهان کند.