مشارکت تئوریسین های ترور فرقه رجوی در عملیات تروریستی 17 خرداد تهران نمونه ای دیگر از فعالیت های خائنانه و منفور این فرقه بر علیه ملت ایران است و این بار نه بطور مستقیم که برای پشتیبانی و جاسوسی وارد گود شده اند.
نشست مریم رجوی با سرکردگان گروهک های تروریستی، مقامات سعودی و برنامه ریزی این عملیات نشان از دگردیسی این فرقه در شرایط فعلی را دارد.
به طبع فرقه رجوی دیگر قادر به تجدید قوا و بازگشت به دوران ترور نخواهد بود اما کینه های ناشی از سرشکستگی همچنان درونشان را می سوزاند و طمع قدرت درونشان مشتعل است که با این همه سرخوردگی هنوز این در و آن در می زنند.
این بار هم، چون دهه های گذشته عده ای بی گناه که عموماً هموطنان عادی بودند قربانی طمع و ترور فرقه رجوی و اربابانشان شدند.
سناریوی تروریستی با خط و مشی ایجاد رعب و وحشت همچون دهه شصت.
گماشته های مجاهدین و دیگر بدخواهان ملت ایران با نقشه ای احمقانه و از پیش باخته، تنها با هدف قربانی گرفتن وارد عمل شدند و به هرکس جلوی راهشان رسید شلیک کردند و جالب اینجاست که آن ها ایران را بنگاه تروریسم در منطقه می نامند.
این حادثه نمونه ای از ترورها و خباثت های فرقه رجوی در دهه 60 بود، براستی اگر این حادثه در کشوری دیگر رخ می داد سزای عاملین چه بود؟
سزای کسانی که به سمت مردم بی گناه شلیک می کنند و بی حساب قتل عام می کنند چیست؟
در کدامیک از کشور های حامی فرقه رجوی این چنین جانیانی را دستگیر می کنند و سپس آزاد در جامعه رها می کنند که ایران بخواهد از آن الگو بگیرد؟
آن چه در 17 خرداد اتفاق افتاد دقیقاً مشابه وقایع دهه شصت است، عامل و آمر همان مجاهدین و بدخواهان ملت ایران و قربانی همان مردم بی گناه ایران.
کسانی که مدعی ناعدالتی دستگاه قضایی در دهه شصت هستند، امروز و برای عاملین این حادثه تصمیم بگیرند؟
آیا اگر تروریست های حادثه 17 خرداد زنده می ماندند، باید به جامعه بر می گشتند؟
غیر از سرکردگان این حوادث چه کسی می تواند جواب مثبت دهد؟
من قتل نفسا بغیر نفس أو فساد فی الأرض فکأنما قتل الناس جمیعا» (مائده/ 32)
آن کس که انسانى را بدون اینکه قاتل باشد و یا در زمین فساد کند بکشد، گویا همه مردم را کشته است.
آیا از این دستور محکم تر و صریح تر داریم؟
کدامیک از معدومین 67 به جرمی غیر از ترور و حمایت از تروریست هایی همچون فرقه رجوی به درک واصل شدند که برخی امروز به تطهیر آن ها پرداخته اند.
نمونه جانیانی که دوران حبسش را گذراند و روانه جامعه شد، زهره قائمی ملعون بود که پس از مدتی از اردوگاه اشرف سر درآورد و طراح ترور شهید صیادشیرازی شد.
حالا حساب کنیم اگر همه ی آن حدود هزار معدوم به جامعه بر می گشتند چه فاجعه ای به بار می آوردند و قطعاً خانواده های بیشتری امروز دستخوش طمع و توحش آن ها می شدند.
کمی اگر جانب انصاف را بگیریم حتی به زبان آوردن لفظ مظلوم برای آن معدومین شرم آور خواهد بود چه رسد به زیر سوال بردن هلاکتشان.
این قصه تنها به همین جا ختم نمی شود، بسیاری مقاطع نظام انعطاف نشان داده و متاسفانه ذات پلید تروریست ها این را درک نکرد و در اولین فرصت درصدد اخلالگری و آشوب برآمدند که نمونه های آن در فتنه 88 بروز کرد. کم نبودند عوامل دستگیر شده ی رجوی که سرکردگی اغتشاشات و درگیری با مردم و نیروهای انتظامی را برعهده داشتند، آیا باید آن ها دوباره به میان مردم بر می گشتند؟
کسانی که می خواهند معدومین نفاق و مجاهدین را تطهیر کنند لابد در فکر کلمه ای جایگزین منافق هم می شوند، در حالیکه این لقب عین تعریف قران است و حکم اجرایی هم برابر آیه صریح قرانی.
کسانی که این حکم را زیر سوال می بردند قطعاً در خط فکری همان غرب زده های خامی هستند که معتقد بودند اسلام ظرفیت مبارزه ندارد و باید مارکسیست را جایگزین کنند والا تفکر مبتنی بر اسلام چنین ادعا و انتقادی نخواهد داشت.
مارکسیست های امروزی قصد وارونه پردازی و مظلوم نمایی دارند و سندشان هم شده نواری صوتی از آیت الله منتظری که امام خمینی (ره) صراحتاً به ایشان هشدار داده بودند، ساده لوحیشان سبب قرار گرفتن در خط لیبرال ها و نهایتاً مجاهدین می گردد و امام صراحتاً متذکر شده بودند که در بیت ایشان مجاهدین در رفت و آمدند، فلذا وی را از رهبری آینده نظام خلع کردند.
پیام های رد و بدل شده بین امام خمینی و آیت الله منتظری و اینکه آیت الله منتظری در تمامی موارد ارشادات و ایرادات امام را تائید کرده اند تائیدی بر جلاد بودن مجاهدین در مسیر انقلاب است پس بهتر است کسانی که نوار صوتی را سند می دانند مروری بر این نامه نگاری ها نیز داشته باشند تا هویت ساده لوحانه آیت الله منتظری نیز رونمایی شود.
سالاری