23 مهر ماه سال ۶۱ مصادف با سالروز شهادت آیت الله اشرفی اصفهانی، چهارمین امام جمعه شهید در محراب عبادت توسط فرقه مجاهدین خلق است که بزدلانه و کوردلانه در ۳۵ سال پیش در چنین روزی هنگام شروع خطبه اول نماز جمعه بر اثر انفجار یک نارنجک توسط عامل تروریستی مجاهدین خلق به شهادت رسید. وبدینسان پیرمردی ۸۰ ساله مورد هجوم انتحاری سازمانی با آرمان رهایی خلق قرار می گیرد!!!!؟؟؟
مرد با تقوایی که خود می گوید« زمانی در حجرهای با سه نفر دیگر در مدرسه نوریه اصفهان زندگی میکرده. بسیاری از روزها نه چای داشتند و نه نفت و نه قند. برای مطالعه شبها از نور فانوس های نفتی محوطه مدرسه استفاده میکردند. در روزهای جمعه به یکی از مساجد دور افتاده اصفهان میرفتند و از صبح تا عصر در آن مسجد درسهای یک هفته را دوره میکرده. در مدت دوازده ساعتی که آنجا مطالعه داشته تنها غذایش مقداری دانه ذرت برشته بوده است.
این مرد وارسته که منشاء خیرات و برکات بود هدف کینه قهرآمیز سازمان تراز نوین خلق قرار می گیرد، تا انقلاب تخیلی مسعود رجوی تحقق یابد.
سازمان که در پریشانی داخلی حساب گفته های قبلی خود را در آموزش های تئوریک به کل از یاد برده بود، ترورهای انتحاری به بخش بزرگی از فعالیت های نظامی اش تبدیل می شود.
در این شیوه افراد شستشوی مغزی شده همانند داعشی های کنونی با کمر بند انفجاری خود را به سوژه مورد نظر رسانده و با منفجر نمودن خود به هدف انقلابی سازمات نائل و موانع بزرگ ضد انقلاب را به زعم روانپریش رهبران جنایت پیشه از سر راه برمی چیدند؛ در اکثر قریب به اتفاق این اعمال، افراد بی گناه زیادی نیز به همراه شخص مورد نظر مجروح و یا شهید می شدند، در تحلیل های بعد از عملیات آنها را عمله ارتجاع معرفی و تشویق هم می شدند، از آمار و ارقام این جنایات و حواشی آن عبور کرده و بیشتر روی مبانی خوفناک ترور و تئوریزه کردن جنایت پیشگی سازمان با” نام شهامت و قهر حداکثری” در مقابل دشمن خلق که بر افکار یخ زده اعضا حکاکی شده بود می پردازم.
تروریست این پیر فرزانه جوان خامی به نام محمدحسین خداکرمی بود او با ۱۹ سال سن مجری این جنایت می شود تفکر مالیخولیایی حاکم بر مرکزیت سازمان جسم و روح این جوانان را به سلطه خود درآورده وآنها را به کوران و کران واقعی وتهی از تعقل و اندیشه تبدیل نموده بودند. همانهایی که در زندانها نیز بر دور باطل اصرار و موجبات تباهی خود را فراهم آوردند.
سازمانی که بر آن قوانین استالینی و دژ آهنین حاکم بود وبا نمای ظاهری و پوسته مذهبی خود را بر باورهای جوانان و تحصیل کردگان تحمیل نموده بود با قساوت و سبوعیت محض آینده و هویت جوانان این سرزمین را به تاراج داد و با توسل به شیوه های ددمنشانه آسیبی جبران ناپذیر به ذخایر ارزشمند این ملک زد.
با وجود گذشت این همه سال رهبران رسوای این فرقه هنوز هم بر سیاق باطل بر طبل یزید می کوبند و نوحه حسین می خوانند با همان مختصات و همان خصوصیت ها و نیتهای درونی و سیطره تام بر اعضا،خود را تنها آلترناتیو موجود مقابل نظام جمهوری اسلامی معرفی میکنند با این تفاوت ظاهری که ادعای چنگ اندازی به مفاهیمی چون دموکراسی، آزادی، و حقوق بشر و سکولاریسم را سرلوحه برنامه های فریبکاری خود نموده اند!
اینها که امروزه دست از آرمانهای چپگرایانه دیروز خود به جهت تحلیل رفتن گرایشهای چپ و آرمان های سوسیالیستی برداشته اند، برای کسب حمایت های مالی و چند صباح عمر ننگین بیشتر به آغوش آمریکای خونخوارخزیده اند. ولی قطعا یک چیز درباره اینها هیچ تغییر نکرده است و آن خواست و هدف برای سیطره مطلق بر ایران است.
چگونه اینان با وجود اینکه خود را تنها آلترناتیو مقابل جمهوری اسلامی میدانند و در عین حال دم از دموکراسی میزنند سوالی است که باید وجدان بیدار جامعه بدانها پاسخ دهد.
اینان دم از سکولاریسم میزنند و در عین حال مسعود رجوی را به بالای ابرها برده و به این فرد مقامی مقدس و دست نیافتنی و نادیدنی داده اند تا زمانی مانند یک پیامبر و منجی ظاهرش کنند سوال دیگری است که تعمل و تعمق جامعه ایرانی را طلب میکند.
و نهایتا اینان دم از تفاهم و تحمل میزنند در حالی که تاکنون دیده نشده اینان از حصار محصور و کوچک اطراف خود خارج شوند و به گفتگو با دیگران بپردازند. تاریخ و گذر زمان پاسخ محتوم خود را به اینان خواهد داد