بحران گروگان گیری، تغییر ظاهر یا باطن مجاهدین خلق
همین چند هفته پیش در سی و هشتمین سالگرد تسخیر سفارت امریکا در تهران، فعال تبلیغاتی مجاهدین خلق گامی دیگر در راه تطهیر گذشته ی تاریک و پرخشونت فرقه اش برداشت و کل تاریخ پرخشونت خود را بر حکومت جمهوری اسلامی فرافکنی کرد.
علی صفوی عضو شورای کذایی مقاومت در مقاله ی تازه ای که در نشریه ی هیل- تریبون غربی دروغ پراکنی های فرقه ی رجوی – منتشر کرده است، از هر گونه موضع مخالف فرقه ی رجوی نسبت به ایالات متحده اعلام برائت می کند تا دشمن دشمن را دوست و محترم بدارد.
صفوی ادعا می کند که شعارهای”مرگ بر امریکا” و”سرپیچی از نرم های بین المللی” را مختص جمهوری اسلامی است ومجاهدین خلق همواره با آمریکا دوستانه و در راستای نرم های بین المللی عمل کرده اند. بی اعتباری ادعاهای علی صفوی را می توان با یک جستجوی ساده در مقالات و اسناد قابل دسترسی خود گروه و اسناد نهادهای بین المللی و رسانه های جمعی، اثبات کرد.
برای نمونه، در سال 2012، درست همان سالی که این گروه از فهرست گروه های تروریستی وزارت امور خارجه حذف شد، کریس مگ گریل در نشریه ی گاردین در یک گزارش تحلیلی و تحقیقی،” کیستی مجاهدین خلق” را تبیین و تحلیل کرد. او نوشت:” در دهه ی هفتاد میلادی مجاهدین خلق یک رشته بمب گذاری در ایران انجام داد که اهداف شماری از آن ها امریکایی بودند، از جمله دردفتر اطلاعات امریکا، شرکت های پپسی کولا، پن ام و جنرال موتورز. این گروه اساساً صهیونیسم و” اسرائیل نژاد پرست” را محکوم می کردو خواهان” مرگ برای امریکا” بود… بعد از انقلاب مجاهدین خلق حامی پرشور تسخیر سفارت امریکا در تهران بود. این سازمان آزادی گروگان های امریکایی را،” تسلیم” خواند.
در تاریخ مجاهدین خلق امری بدیهی ست که این گروه دست کم در سه دهه ی اول موجودیتشان شعار” مرگ بر امریکا” را رسماً به کار می برد. علاوه بر قتل شهروندان امریکایی در دهه ی هفتاد، مجاهدین تا لحظه سقوط صاحب خانه ی سابقش صدام حسین به نحو رادیکالی ضد امریکایی بود. آن ها کشته شدن صدها شهروند امریکایی در حمله ی یازده سپتامبر را جشن گرفتند. رضا صادقی جبلی، عضو سابق این فرقه در خاطراتش می نویسد:” صحنه جنایات و خوردن هواپیما به برج های دوقلو مرتب و پشت سر هم از واید اسکرین سالن نشست نشان داده می شد که هر بار با کف و سوت و هورای مسئولین درجه یک فرقه و بعد هم نوچه هایشان و بعد تمام افراد سالن همراهی می شد و رجوی هم در وسط سن کف می زد و راه می رفت و مریم قجر هم مرتب می خندید و به شادمانی بیشتر تشویق می کرد. وقتی برای لحظه ای کف و سوت ها با اشاره ی مسعود قطع شد رجوی گفت (عین جمله اش)” بنازم به اسلام که در برداشت ارتجاعی اش چنین می کند وای به روزی که اسلام انقلابی وارد میدان شود!”
همچنین، در اسناد وزارت امور خارجه ی امریکا، به رویکرد ضد امریکایی مجاهدین خلق اشاره ی دقیق شده است. در گزارشی که وزارت امور خارجه ی امریکا در سال 2011 با عنوان” گزارش هایی درباره ی تروریسم” منتشر کرد، به حملات مجاهدین خلق علیه مواضع امریکا در تهران، شامل شش مورد بمب گذاری در مکان های مختلف، که منجر به قتل شش شهروند امریکایی شد، می پردازد. یک مورد بمب گذاری دقیقاً در محل سفارت امریکا در تهران انجام شد. در این گزارش آمده است:” در سال 1972 مجاهدین خلق یک رشته بمب گذاری در تهران دردفتر خدمات اطلاعاتی امریکا (بخشی از سفارت خانه) انجام دادند.”
بنابراین گزارش،”هر چند که مجاهدین خلق انکار می کند اما تحلیل های مبتنی بر شواهد عینی و اسناد مجاهدین خلق نشان می دهد که اعضای مجاهدین خلق در تسخیر سفارت امریکا در تهران در سال 1979 شرکت داشته اند و از این اقدام حمایت کردند و بعدها با آزادی گروگان های امریکایی مخالفت کردند. همچنین در پی تسخیر سفارت، مجاهدین برای حفاظت از منطقه نیروهایشان را در اختیار انقلابیون قرار دادند.”
بنابراین، هیچ بعید نیست که اگر در آن برهه ی زمانی مجاهدین خلق قدرت و اختیارات حکومتی یا نظامی داشتند گروگان های امریکایی را می کشتند.
تغییر مجاهدین؟
در حالی که علی صفوی، گرفتن سفارت امریکا را عملی” قرون وسطایی” می نامد و ادعا می کند که اکنون ایرانیان تغییر کرده اند و به دنبال روابط عادی با امریکا هستند، باید از وی پرسید مجاهدین خلق چطور؟
او به عنوان نماینده ی فرقه ی مجاهدین خلق ادعا می کند که استقرار فرقه در آلبانی قدرت و انرژی و انسجام را به آن ها برگردانده است تا مردم ایران را یاری کنند که به اهدافشان برای صلح و دوستی با غرب دست یابند. فرض محال بر اینکه مردم ایران به مجاهدین خلق اعتماد کنند و در راه این هدف کذایی با آن همراه شوند آیا خود مجاهدین خلق تغییر کرده اند؟
کریس مک گریل پاسخ روشنی می دهد:” مجاهدین خود را برای امریکا از نو ساخته اند.” گزارش وزارت امور خارجه از یک روزنامه نگار امریکایی نقل قول میکند که” مجاهدین خلق امیدوار هستند که در امریکا چهره ی خود را از تروریست به مبارز آزادی خواه تبدیل کنند.”
اما واقعیت آن است که مجاهدین خلق تنها زمانی خشونت را کنار گذاشت که ارتش امریکا آن ها را در عراق خلع سلاح کرد. با این وجود، خشونت سیستماتیک علیه اعضای درون گروه تا به امروز ادامه دارد. گزارش اولیه وزارت امور خارجه در سال 1992 – پیش از آنکه مجاهدین بتوانند حامیانی در امریکا برای خوددست و پا کنند – درباره ی رهبریت مجاهدین خلق نوشت:” سران مجاهدین خلق هرگز در سازمانشان دمکراسی را پیاده نمی کنند.”
در ادامه ی این گزارش آمده است:”بسیاری از ایرانی هایی که با اعضای مجاهدین خلق سر و کار داشته اند معتقدند که این گروه مخالفان را، غالباً به زورتهدید، سرکوب می کند و عقاید مخالف را بر نمی تابد. اعتبار مجاهدین خلق همچنین با این واقعیت زیر سوال می رود که آن ها بخش هایی از تاریخ خود را انکار یا تحریف می کنند، برای نمونه خشونت ورزی و مخالفت با صهیونیسم را. وقتی که یک تشکیلات گذشته ی خود را به رسمیت نمی شناسد، پذیرفتن قول هایش برای رفتارهایش در آینده دشوار است.”
اکنون زمان آن رسیده که جهان چهره ی واقعی فرقه ی رجوی را ببیند؛ فرقه ای که کماکان افراد را در پایگاه هایش گروگان می گیرد؛ آن ها را از بنیادی ترین حقوقشان محروم می کند ،خروج از تشکیلاتش را برای آن ها ممنوع می کند و به آن ها اجازه نمی دهد که خود برای آینده شان آزادانه تصمیم بگیرند.”
احترام به حقوق بشر، برابری جنسیتی، اقتصاد آزاد – چنانچه علی صفوی داعیه دار آن است – برای مجاهدین خلق کوچکترین ارزشی ندارد. جامعه ی کوچک درون این فرقه نمونه ی بارزی از تبعیض و نابرابری جنسیتی است که در آن اعمال زور و اعمال شاقه بدون دستمزد امری رایج است. مراجعه شود به خاطرات و مصاحبه های جداشده ها از فرقه.
مزدا پارسی