معلم معرفی کردن خود و به دنبال آن انبیاء با تمسک به جمله” معلمی شغل انبیاست”، سالیان سال از شیوه های دجالانه آقای مسعود رجوی بوده است!
اولین بار در تشکیلات در کتابی به اسم افشاگری های پاسدار سرمست! – آنموقع که کتابخانه ها در اشرف تعطیل نشده بود – عبارتی خواندم با عنوان”مسعود رجوی، شعبده باز مقیم عراق”!!!
آن روزها زیاد این کلمه برایم بار سیاسی و ایدئولوژیک نداشت. اما بسیار برایم مهم بود که چه کسی و چرا از این جمله استفاده کرده است و رهبر مظلوم؟! ما را هدف قرار داده است؟
اما درخلوت خود وقتی افکار گوناگون به سراغم می آمد، همیشه این جمله را در صدر تناقضات ذهنی ام مرور می کردم و علامت سئوالی فراموش نشدنی درذهنم کاشت!
واقعیت آن زمانم این بود که آقای مسعود رجوی به جز داخل نشینان ایران، هیچ دشمنی در هیچ کجای جهان ندارد!
اما سالها بعد که از فرقه آزاد شدم و فرصت مطالعه آزاد وفکرکردن را پیدا کردم، به حقانیت و راست بودن آن جمله پی بردم.
همه ما در عراق و در درون مناسبات رجوی، دچار یک سحر و جادو و علمی تر بگویم در دام یک هیپنوتیزم گر حرفه ای و شیاد گرفتار شده بودیم! جالب تر اینکه، چون همه ما در داخل این دریای فرقه ای بودیم، نمی فهمیدیم که خیس هستیم!
از خیس بودن هیچ احساس واقعی وملموس نداشتیم! چرا که خشک بودن را در نقطه مقابل خیس بودن نمی توانستیم درک کنیم!
هر چه از بیرون می گفتند در دستگاه ذهنی ما، معنی و بازخورد منطقی نداشت! مسعود رجوی که دیکتاتور و حاکم بلامنازع در پادگان فرقه ای و مخوف اشرف بود، اینطور خواسته بود که هیچ داده ای از بیرون فرقه به داخل راه نداشته باشد!!!
از همان ابتدا ودوران انقلاب ضد سلطنتی، مسعود رجوی دارای توهم رهبری و داشتن توانمندی های ویژه ای در خود بود! همه رقبا راهم با شیادی و گرد و خاک کردن از میدان به در می برد!
سالیان سال است که منتقدان مختلفی انتقادهای مختلفی را به رهبر خود شیفته فرقه داشته اند و از رهبر این فرقه می خواهند که جوابگو باشد ولی در این سالیانی که مسعود رجوی رهبری این فرقه را بر عهده دارد حتی یکبار هم به این انتقادها نه تنها جواب نداده است بلکه تمامی آنها را با شلوغکاری و خاک به پا کردن و تهدید و تهمت رد کرده و منتقدین را مزدوران جمهوری اسلامی خوانده است تا اینگونه آنها را وادار به سکوت بکند!
مسعود رجوی که خود را رهبر عقیدتی می خواند معتقد است که او جانشین خداست و کسی حق انتقاد را به او ندارد و برای همین نسبت به کسانی که اعمال او را زیر علامت سوال می برند به شدت کینه می گیرد و تا جایی که حتی مراعات سیاسی را کنار گذاشته و حکم مرگ آنها را رسما صادر می کند!
ولی سوال اینجاست که آقای رجوی مگر منتقدین شما، مگر آنها به سمت شما سلاح گرفته اند که بارها گفتید: مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ می دهید؟ مگر ما به جز انتقاد و استفاده از قلم علیه شما چکار کرده ایم؟ این شما بودید که به افرادتان درکشورهای خارجی فرمان می دادید که به جدا شده ها حمله کنند و آنها را زیر مشت و لگد بگیرند ولی آیا ندید که جدا شده ها حتی برای دفاع از خودشان هم حتی یکی سیلی به افراد مزدور شما نزدند؟ پس کدام گلوله و کدام مشت؟ مگر نه این است که زبان قلم , زبان افشاگری , زبان حقیقت، بیشتر از هر زبان دیگری به شما فشار می آورد؟
مگر نه این است که با شلوغ کردن و با حسین حسین گفتن می خواهید با احساسات افراد نگون بخت بازی کنید و آنها را مجبور به ماندن در فرقه بنمائید و بعد هم آنها را به سربزنگاهها به کشتن بدهید؟ مگر نه این است که با تهدید جدا شده هایی که فقط حقایق درون فرقه شما را افشا کرده اند می خواهید به آن افراد داخل فرقه بگویید که هر کسی که جدا بشود حکمش مرگ است , پس چگونه اول حکم مرگ را صادر می کنی و بعد چراغ خاموش می دهی تا اگر کسی خواست برود!!!
جداشده ها را در آلبانی، تحت فشار می گذارید که چه بشود؟
چرا حقوق پناهندگی و قانونی آنها را نمی دهید و نمی گذارید که کمیساریا بدهد!
جداشده ها اگر هم گرسنه و بی خانمان و در ظاهر بی کس بمانند، مطمئن باشید در برابر فرقه سر خم نخواهند کرد!
شیرمردان و شیر زنانی که اراده کردند و از مناسبات جهنمی شما فرار کردند، هرگز با دیدن واقعیات و دنیای آزاد به دهان اژدها باز نخواهند گشت!
دست از سر فرزندان این مرز و بوم بردارید!
شما معلمان تاریکی و گمراهی و جهالت هستید!
اما ما دیگر نمی خواهیم، شاگردان مکتب شیطان و پلیدی ها باشیم…
یکی از رها یافتگان از مکتب رجوی شیطان و شیاد…