سرنوشت بسیاری از افراد تا دم درب ورودی فرقه رجوی معلوم است اما هیچ خبری دال بر حضور در فرقه یا مرگ یا زندانی شدن در درون فرقه نیست!
تنها زمانی خبر بیرونی می شودکه یا فرد موردنظر فرار می کند یا به مرگ طبیعی یا… از این جهان رخت بر می بندد!
چرا رهبر سازمان برای خودش هر حقی قائل است اما دیگران باید از آن محروم باشند؟
اگر چیزی بد است برای همه بد است، اگر چیزی یا عملی از نظر سازمان و از لحاظ قانونی مشروعیت دارد، پس باید این مشروعیت شامل همه گردد!
چرا باید سازمان هر صدای مخالفی را در درون تشکیلات خفه کند وفرد مورد نظر را سربه نیست کند و اجازه هیچ تحقیقی را به هیچ کس ندهد!
سازمان یکبار هم بیاید به دعاوی موجود بین خانواده ها و خودش پایان دهد! هر ارگان حقیقت یاب بین المللی بی طرف را که قبول دارد معرفی کند، ماهم از طرف جداشده ها و خانواده ها حاضر به قبول این امر هستیم!
ما دوست داریم به این دعوا خاتمه دهیم، اما یکبار هم که شده فرد اسیر درفرقه را با خانواده درجه یک خود مثل پدر، مادر، خواهر، برادر، همسرو فرزندان روبروکند، اگر در این نشست خانوادگی که آن ارگان حقیقت یاب هم ناظر بوده و عادلانه بودن جلسه را اعلام کند، ما هر تصمیمی که فرد اسیرمان در فرقه بگیرد، به عنوان نقطه پایان پی گیری هایمان اعلام خواهیم کرد!
اینطوری هم فرقه از دست ما راحت می شود و هم خیال خانواده ها راحت می شود که همه دعاوی مطروح جداشده ها دروغ و یا راست بوده است و اینطوری سازمان هم با خیال راحت به مسیر خود ادامه می دهد!!!
اگر واقعا چیز اجباری و پنهان و پوشیده ای وجود ندارد! پس این گوی و این هم میدان!
اما سازمان هم به خوبی می داند که تمام کارهایش بر نیرنگ و فریب و دروغ سوار است!
اساسا ایدئولوژی رجوی بر دروغ و خدعه سوار است!
رجوی باید سالیان سال فهمیده باشد که این راهی که می رود به سرانجام نخواهد رسید!
مگر می شود در بیراهه حرکت کرد و به مقصد هم رسید؟؟؟
کدام عقل سلیمی به این کارها حکم می دهد؟
مالیخولیا و سادیسم بیماری رایج سران همه فرقه هاست!سازمان هم از این امر مستثنی نیست!
اگر کسی فاقد چارچوبهای خانوادگی و انسانی باشد نمی فهمد که پدرها و مادرها چه رنجهایی می کشند تا یک فرزند را به منصه ظهور برسانند، آنوقت یک شیاد بی همه چیز به معنای واقعی کلمه، از راه می رسد و با یک آدم ربایی فرقه ای، فرزند آنها را می دزد، جالبتر هم اینکه سالیان اجازه نمی دهد والدین و خانواده، عزیزشان را در یک ملاقات ساده فقط ببینند!
درد بزرگ اینجاست که، وقتی کسی راهم به دلیل مخالفت هایش، سربه نیست می کند، خود را به نفهمی زده و انکار می کند که چنین کسی سالها آنجابوده است!
چرا جهان امروزی چنین پدیده ای را میپذیرد؟
چرا همه دم از حقوق بشر می زنند، اما کسی به این معضل قرن حاضر نمی پردازد؟
جواب در پیچیده عمل کردن فرقه هاست از یک طرف ومنافع جهانخواران ازطرف دیگر!
نیازی به تاکید و تکرار نیست که هیچ وقت خورشید پشت ایر نمی ماند وایمان دارم، عاقبت جامعه جهانی به این واقعیت خواهد رسید که فرقه ضد مردمی رجوی، ازنمونه های بارز ناقض حقوق بشر و پایمال کننده حقوق اولیه انسان هاست!
مبارزه با چنین فرقه ای از اولویت های ارزشهای انسانی است و کوشش و تلاش در این راه بر هر چیزی اولویت دارد…
درود بر روان های پاک همه عزیزانی که در برابراجبارات فرقه رجوی سر خم نکردند و پاکبازانه بر سرنوشت خود بوسه زدند به امید اینکه آیندگان راه آنها را ادامه خواهند داد…
فرید