با سلام خدمت خوانندگان گرامی و خانواده های عزیز و ارجمند و با تشکر از انجمن نجات خراسان رضوی که فرصتی داده شد تا دوباره (به روشنگری شخصیت و زوایای پیدا و پنهان فرقه رجوی بپردازیم)
اینجانب علی محمدخاتمی سال ۱۳۴۶ در شهرستان تربت جام (استان خراسان رضوی) بدنیا آمدم و در تاریخ 1/9/1366 در جریان جنگ عراق علیه ایران اسیر فرقه رجوی گردیده و بعد از مدتی با دروغ و نیرنگ به درون تشکیلات کشانده شدم. بعد از اینکه در مناسبات فرقه دچار تناقضات زیادی شدم تصمیم به جدایی در ذهن من جرقه زد. در ابتدا این تصمیم بسیار سخت بود برای کسی که 25 سال تحت مغزشویی سازمان مجاهدین قرار گرفته بود اما با یک یاعلی گفتن به فکر جدایی افتادم. تصویری که سران فرقه از دنیای بیرون برای ما ترسیم کرده بودند به معنای واقعی کلمه جهنم بود و اینکه می گفتند شما دیگر جایی در بیرون از پادگان اشرف ندارید به همین دلیل ترس و وحشت از دنیای بیرون تمام وجودمان را فرا گرفته بود طوری که مجبور بودیم هر چه سران فرقه دیکته می کنند با جان و دل قبول کنیم.
گذشت و گذشت تا اینکه به لیبرتی آمدیم و فرصتی پیش آمد تا نزد کمیساریا بروم و قصد جدایی شدنم را عملی کنم. در واقع همان کلمه یاعلی به من کمک کرد تا بتوانم بر ترس خود که داشت کم کم به سکته تبدیل می شد غلبه کنم چون سران فرقه گفته بودند که اینها هم برای اطلاعات ایران کار می کنند (فکر می کنید چطور اعضای خودشان را تا امروز نگاه داشته اند؟ از همین اهرم ترس استفاده می کنند) با خود گفتم مُردن بهتر از زجرکشیدن در این جهنم است، به سیم آخر زدم و نزد کارمندان کمیساریا رفتم، شکرخدا این بار فریب رجوی را نخوردم و با قاطعیت به نماینده ملل متحد گفتم که مطلقا تمایلی به ماندن در لیبرتی ندارم و می خواهم از سازمان جدا شوم. آنها هم با خونسردی تمام پروسه جدایی را برایم توضیح دادند تا به خودم آمدم دیدم به هتل بغداد رسیدم. باورم نمی شد وقتی دیدم تمام حرفهای رجوی کشکه و من از بند فرقه آزاد شدم و با دنیای بیرون ارتباط برقرار کرده ام و کسی هم نیست که من را بازخواست کند.
با تعریف سرگذشت جدایی ام از فرقه رجوی خواستم تلنگری به دیگر دوستانم که هنوز اسیر در چنگال فرقه رجوی هستند زده باشم و به آنها بگویم که شما هم می توانید با یک کلمه یاعلی تصمیم جدایی تان را عملی کنید، می دانم که سران فرقه رجوی همچنان با مغزشویی و ترساندن شما از دنیای آزاد اجازه فکر کردن را از شما گرفته اند اما این را بدانید زمانیکه به برادرم زنگ زدم و باهاش صحبت کردم با وجود اینکه من دشمن جمهوری اسلامی بودم متوجه شدم دولت ایران حتی یک تو هم به خانواده ام نگفته اند. حتی با دوستانی که جدا شده بودند تماس گرفتم دیدم رفتن به دنبال زندگی خودشان، زن دارند و چند تا هم بچه، پرسیدم ایران چطوریه؟ خیلی راحت و ساده گفتن هر کشوری قوانین خاص خودش را دارد ایران هم کشوری اسلامی با سنت های اسلامی و دارای قانون. قوانین را رعایت کنی بهت احترام می گذارند و اگر تخطی کنی جرم محسوب می شود؛ ما داریم زندگی خودمان را می کنیم هر کشور دیگری هم بروی قوانین آن کشور را نقض کنی که برات حلوا نمی دهند بخصوص که قبلاً عضو یک گروه تروریستی بوده باشید در ایران کسی نیست که سنگ فرقه رجوی را به سینه بزنه، همه از این وطن فروش ها متنفرند.