اشرف ربیعی در سال 1331 در تهران متولد شد. برادرش جواد ربیعی پس از ضربه شهریور 1350 مخفی و در زمستان 1352 به علت تصادف با اتومبیل در اصفهان کشته شد. اشرف پس از تحصیلات متوسطه به دانشگاه صنعتی رفت و در سال 51 در همانجا از طریق خلیل رفیعی طباطبایی با سازمان مجاهدین خلق مرتبط شد.
در تابستان 52 که خلیل طباطبایی دستگیر و زیر شکنجه کشته شد، اشرف نیز دستگیر و مدتی بعد آزاد گردید. او همان سال با علی اکبر نبوی نوری (1) آشنا و مجدداً به سازمان وصل شد، در اواخر همان سال هر دو دستگیر شدند و پس از چند ماه آزاد گشتند.
آن دو در خرداد 53 با سازمان ارتباط برقرار کردند، ولی از همان نخست متوجه تغییرات ایدئولوژیک شدند. نبوی نوری که با انگیزه و گرایش شدید اسلامی به مبارزه پیوسته بود، این وضع را نتوانست تحمل کند و برخورد نمود. نتیجه برخورد گرفتن امکانات و اخراج او از خانه تیمی بود.
اشرف ربیعی فضای جدید را بدین ترتیب توصیف کرده است:
” از همان ابتدای ورود به خانه های تیمی انسان احساس می کرد که چیزی در آنجا کم است و حال و هوای آن بچه های مجاهد در آنجا نیست… علی اکبر هم که از نزدیک با حنیف نژاد و مهدی ابریشمچی و سعید محسن آشنا بود این احساس را داشت…
حدود یک سال قبل از انتشار بیانیه به اصطلاح تغییر ایدئولوژی اختلافات کم کم بروز کرد، اختلافاتی اصولی، که با وجود آنها نمی توانستیم کار مشترکی را ارائه بدهیم. بنابراین چاره ای جز این که قاطعانه از آنها جدا شویم، وجود نداشت.” (2)
نبوی و ربیعی پس از مدتی بلاتکلیفی، تبریز را برای اقامت و مبارزه انتخاب کرده و افرادی را نیز عضوگیری نمودند. نبوی این گروه جدید را” فریاد خلق” نام نهاد. در اواخر سال 54 خانه تبریز لو رفت و نبوی و اشرف به مشهد نقل مکان کردند.
پس از ضربه ای دیگر و دستگیری سه تن از دوستانشان، در قزوین مستقر شدند، ولی نبوی یک خانه زاپاس در تهران داشت. در اردیبهشت 55، اشرف ربیعی به هنگام آماده سازی یک بمب در اثر انفجار آن زخمی و دستگیر شد و پس از گذشت دوران مداوا و بازجویی، در دادگاه نظامی به حبس ابد محکوم گردید، همسر وی، علی اکبر نبوی نوری طی یک درگیری مشکوک (3) در تهران کشته شد.
احمد احمد که پس از درگیری با پلیس و زخمی و دستگیر شدن مدتی در بیمارستان شهربانی تحت مداوا بود، اشرف ربیعی را در همان جا دیده است. وی ضمن بیان خاطراتش در خصوص قیود اخلاقی و مذهبی اشرف می گوید:
“… رو به همین اتاق (4) اشرف ربیعی همسر شهید علی اکبر نبوی نوری بستری بود که مهدی بخارایی (5) او را به من شناساند… وی بر اثر انفجار نارنجک از ناحیه باسن زخمی شده بود که خیلی زود درمان شد. من چند بار با او مواجه شدم ولی او مرا نمی شناخت… اشرف بدون حجاب و بدون روسری، خیلی راحت جلو ساواکی ها و پرسنل بیمارستان راه می رفت و نشست و برخاست می کرد…
بخارایی به من گفت که هم تیمی آنها بوده و اشرف در آن خانه تیمی به صورت افراطی حجابش را حفظ می کرد. دیدم که مهدی بارها در بیمارستان به او اعتراض کرد. یک بار هم این اعتراض ها به اشرف برخورد و گریه کرد، حتی دو سه روزی هم روسری به سر کرد ولی بعد دوباره به همان حال برگشت.” (6)
اشرف ربیعی در دوران زندان بعد از یک ملاقات مرموز با مسعود رجوی در زندان اوین، مسئولیت توجیه زندانیان زن را نسبت به مواضع رجوی و سازمان زندان به عهده گرفت.
” درست همان روزهایی که بچه ها (در زندان سیاسی زنان قصر) سر در گم بودند و اغلب وابسته های سازمان در بیرون مارکسیست شده بودند و یا داشتند در زندان مارکسیست می شدند، اشرف را در یک روز زیر هشت خواستند و معلوم شد که به اوین منتقل شده است. شاید یک ماه و خورده ای طول کشید تا او را دوباره به قصر بازگرداندند.
ماها را جمع کرد و درباره مسعود صحبت کرد. طوری از او صحبت می کرد مثل این که از یک آدم خیلی بزرگ و مهم حرف می زند. معلوم شد که در اوین چند بار آن هم به طور مفصل با مسعود ملاقات داشته و او هم درباره سازمان توجیهش کرده است. همان اعلامیه آموزشی 12 ماده ای درباره اپورتونیست ها… اشرف هم مفاد آن را برای ما درس می داد.” (7)
پس از پیروزی انقلاب، در تیر ماه 1358 اشرف ربیعی و مسعود رجوی با یکدیگر ازدواج کردند. در جریان اعلام نامزدهای انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی، اشرف ربیعی نیز از جمله کاندیداهای سازمان بود که معرفی و زندگینامه وی در نشریه و به صورت جداگانه منتشر شد. (8)
در جریان ضربه 19 بهمن 1360 به خانه مرکزی سازمان، اشرف ربیعی نیز از جمله 17 نفری بود که در جریان تیراندازی متقابل، کشته شدند. از وی فرزند یک ساله ای باقیماند که مصطفی نام اشت و حدود یک سال پس از این ضربه، عوامل سازمان او را از کشور خارج کرده نزد رجوی در فرانسه بردند.
منابع:
1- نبوی نوری در ضربه شهریور 50 لو رفت و هم زمان با حنیف نژاد دستگیر شد. او در جریان گروگان گیری پسر اشرف پهلوی نیز شرکت داشت، اما با تبانی افراد در زندان، مشکین فام به جای او معرفی گردید. نبوی به علت نفوذ پدرش در دستگاه های دولتی بیش از یک سال در زندان نماند و در سال 52 آزاد گردید.
2- فرازها… ص 65
3- احتمال لو رفتن نبوی نوری توسط جریان مارکسیست حاکم بر سازمان، از گمانه های قوی در این خصوص است.
4- منظور اتاقی در بیمارستان است که احمد احمد و مهدی بخارایی در آن بستری بوده اند.
5- مهدی بخارایی، برادر کوچکتر محمد بخارایی است که در سال 55 در درگیری مورد اصابت چند گلوله قرار گرفت و زخمی شد.
6- احمد، خاطرات، ص 425- 426
7- مصاحبه با یکی از زنان سابق سازمان (خواهر میم)
8- فرازها…، ص 63
نوید رهایی از فرقه رجوی
درود به روان پاک شهیدانی که با ایثار جان خود این خاعنیین را به سزای اعمال کثیفشان رساندند.
منافقین .مثل حیوانات باغ وحش در اسارت یک زوج قاتل کینه ای وعقده ای وجاه طلب ودیوانه ومریض روانی گرفتارند بلکه چیزی فراتر از حیوان تحمیق شدهای بدبختی که تمام عمر خود را در یک باغ وحش بنام اشرف سپری کردن .رجوی وزن دجاله اش این جماعت بدبخت راچنان در جهالت و حماقت وبی خبری واستثمار فرو بردن که اگه بری بهشان بگی شماها ازادید می تونید هر جا دلتون می خاد برید .چنانولوله ای از داد وبیداد وشیوان وزاری راه می اندازند که گویا دنیا به اخر رسیده و لهظه اخر عمرشان هست از ترس بیرون نمیان که مباد دستگیر شوند .چنان این بی چاره ها تحمیق کرده اند اگه سرکرده گانشان تو روز روشن بگن الان شبه چهل پنجاه نفر یک صدا فریاد میزنند به الان شبه یاد نمایشنانه حصار درحصار که اول انقلاب اجرا میشد افتادم
منافقین از کفلر بدترند.
امام خمینی
رجوی خبیث و فرقه بدبخت او از حیوانات پست ترند.