بعد از انقلاب 1357 شور انقلابی مخصوصاٌ در بین جوانان و نوجوانان، محصل و دانشگاهی خیلی بالا بود. در آن اثناء تحت تاثیر تبلیغات فرقه رجوی خیلی از جوانان و نوجوانان ناخواسته به دام تشکیلات گرفتار شدند، فرقه با شعارهای پر طمطراق و به ظاهر انقلابی خیلی ها را مجذوب خودش کرده بود. شعارهای اصلی فرقه در آن روزگار حول برابری و آزادی دور می زد. شعارها و ادعاهای این گروه ما را به آن باور، که گویا همان مدینه فاضله ای که ما دنبالش هستیم در همین گروه رقم می خورد.
واقعیت امر چیز دیگری بود که ما انقلاب کرده های ضد سلطنتی از درون تشکیلات فرقه خبر نداشتیم وقتی به درون تشکیلات راه یافتیم به مرور متوجه شدیم همه آن شعارها برای فریب نسل جوان بود. در مناسبات اساساٌ خبری از برابری و آزادی نبود، اعضای گرفتار از اولیه ترین حقوق انسانی محروم بودند. در فرقه رجوی اعضاء حق نداشتند به وسایل ارتباط جمعی بدون اجازه تشکیلات دسترسی داشته باشند و به عنوان یک جرم محسوب می شد.
هر چه جلوتر آمدیم پوشالی بودن تحلیل ها و خط و خطوط شخص رجوی بیشتر عیان شد. رجوی بعد از عملیات مرصاد وقتی خودش را در بن بست دید شمشیر را از رو بست. اختناق شدیدی را در داخل تشکیلات حکم فرما کرد تا کسی جرات نداشته باشد به رجوی خورده بگیرد و یا حداقل انتقادی کند، تمام درب ها را بسته همه را در پادگان اشرف محصور کرد. اگر کسی هم جرات به خرج می داد و به رجوی پاسخ نه می داد باید زندان وحشتناک ابوغریب را برای سالیان به جان می خرید.
بعد از عملیات مرصاد رجوی ضربه کمرشکنی خورد. ریزش نیروها هم بالا گرفت. رجوی برای این که جلوی ریزش نیروها را بگیرد انقلاب باسمه ای به نام انقلاب طلاق را علم کرد از بند الف تا الی آخر، از طلاق خانواده ها شروع، تا جای پیش رفت که گفت:”خانواده کانون فساد” است و ازدواج را حرام اعلام نمود در عین حال از بند بند انقلاب طی پروسه ای بسیار طولانی که عبور می کردیم هم عرض باید نشست های تفتیش عقاید را در تشکیلات از سر می گذراندیم این نشست ها که بار سرکوب داشت در هر مرحله نام هایی داشت از جمله حوض، دیگ، بند ف، عملیات جاری، غسل هفتگی، دیگ در کار، و… با این ترفند تشکیلات رجوی صدای هر معترضی را در نطفه خفه می کرد، اگر نهایتاٌ کسانی هم بودند که از سوی فرقه مهار پذیر نباشند آن افراد را با کمک سرویس های صدام زندانی و داغون می کرد و چنانچه اگر رجوی از جانب کسی در نهایت احساس خطر می کرد ابتدا در داخل تشکیلات زندانی می شد تا آن فرد بشکند اگر غیر از این بود شخص را سر به نیست می کرد و سپس به دروغ می گفتند خودکشی کرده است.
وقتی رجوی احساس خطر کرد برای این که افراد فرار نکنند دور پادگان اشرف را با سیم خاردار و سیاج آنچنان آببندی کرد که کسی نتواند از آن عبور کند. فرار و عبور از سیاج بسیار مشکل بود ماها که به صورت دوره ای برای گشت و نگهبانی دور قرارگاه می رفتیم از سوی مسئولینی که جهت تحویل گیری اضلاع برای پست نگهبانی توجیه می شدیم به صراحت مسئولین می گفتند نگهبانها باید حواس شان بیست درصد رو به بیرون قرارگاه باشد هشتاد درصد رو به داخل قرارگاه که کسی از داخل فرار نکند می گفتند: تهدید دشمن از بیرون سیاج نیست بلکه از داخل است ممکن است فرار کنند و ضربه بخوریم.
زیر فشار تشکیلات متاسفانه خیلی از افراد دست به خودکشی زدند آمار و ارقامش توسط دوستان قبلاٌ بر ملاء و افشاء شد.
در سال 1382 وقتی صدام توسط آمریکایی ها سرنگون شد فضای اختناق داخل تشکیلات شکست البته بعد از خلع سلاح شدن توسط آمریکایی ها شاخ اهریمنی تشکیلات ترک بر داشت دیگر فرماندهان و مسئولین نمی توانستند افراد ناراضی را مهار کنند به همین دلیل در یک نوبت 800 الی 1000 نفر از اعضای فرقه به آمریکایی ها پناه برده و خودشان را از چنگ تشکیلات مخوف خلاص کردند و پا به دنیای آزاد گذاشتند و بعد از این ماجرا راه فرار باز شد اعضای یا به صورت انفرادی یا تیمی پا به فرار می گذاشتند.
محصول اختناق و فریبکاری و دروغ و نیرنگ همینی است که اعضای فرقه حتی در آلبانی هم نفس مریم قجر را ربودند و هر روز شاهدش هستیم که دارند از فرقه جدا می شوند و بر علیه فرقه دست به افشاگری زده اند در حقیقت آلبانی پایان خط فرقه رجوی است آزادی در دسترس است هر کسی باید اراداه اش را بکار اندازد.
گلی