چند روز گذشته به روزهائی فکر می کنم که در اسارت ذهنی و جسمی سران فرقه رجوی داعشی بودیم و بطور خاص روزهائی که با اینکه سران فرقه سالها ی سال اعضاء نگون بخت را از دنیای بیرون قطع کرده بودند تا از اعضاء بعنوان گوشت دم توپ استفاده کنند و برای اهداف پلید خود مورد سوء استفاده قراربدهند اما در روزهائی که ارباب رجوی (صدام ملعون) سقوط کرده بود و اعضاء فرقه توسط ارتش امریکا در اردوگاه بد نام اشرف سرجمع شده بود. در ژوئن سال ۲۰۰۳ خبر دستگیری مریم قجر انهم بعد از ۲ روز تاخیر به اعضاء بصورت عمومی گفته شد.
البته این را اضافه کنم سران فرقه رجوی داعشی آن زمان نمی خواستند این خبر به گوش اعضاء در اردوگاه بد نام اشرف برسد. اما از انجا که در هر کارگاه چند نفر بصورت مخفیانه به رادیو گوش می دادند خبر از طریق رادیو شنیده بودند و بصورت محفلی به همدیگر گفته بودند و این خبر به گوش سران فرقه رسیده بود که اعضاء متوجه دستگیری مریم قجر داعشی به همراه بیش از ۱۶۰ تن از فرمانده هان و دیگر سران فرقه رجوی داعشی توسط پلیس فرانسه شده اند و سران فرقه مجبور شدند خبر را با ۲ روز تاخیر بصورت عمومی اعلان کنند.
بعد از آن فرمانده مقر اعضاء اسیر را به صورت یگانی صدا می کرد و از اعضاء می خواست که درخواست خود سوزی بنویسند و اعلام کنند که حاضر هستند در اعتراض به دستگیری مریم قجر در هر کجا که نیاز باشد دست به خودسوزی بزند!!!
تقریبآ یک هفته بعد از دستگیری مریم قجر داعشی در اردوگاه بد نام اشرف یک مراسم شب نشینی در خیابان اصلی اردوگاه اشرف برگزار کردند و قبل از رفتن به مراسم فرمانده مقر تمام اعضاء را که نزدیک به ۱۱۰ نفربودیم جمع کرد و گفت امشب قرار مراسم شب نشینی باشد که از فرمانده هان ارتش امریکا و خبر نگارها هم می ایند اگر کسی خواست اقدامی بکند (خود سوزی و خود زنی) قبلا هماهنگ کند!!!
بعد از شام بطرف محل مراسم رفتیم و مقر ما تقریبا در بلوک جلو نزدیک محلی که تقریبا نزدیک به ۲۰ نظامی امریکائی و چند خبر نگار نشسته بودند مستقر شدیم . مراسم با شعار علیه دولت فرانسه و خاتمی شروع شد.
وسط های برنامه بود که یکی از فرمانده هان بد نام مقر ما بنام علی اکبر انباز با نام مستعار یوسف که در بین اعضاء به یوسف زنباز معروف هست پشت صفی که ما نشسته بودیم ایستاد وگفت:
بچه ها الان وقتش در حضور این امریکائیها و خبرنگاران اعتراض خودمان را نشان بدهیم وقت و محل خودسوزی الان همین جاست!
من بلافاصله بدون اینکه یک لحظه فکر کنم در جواب گفتم:
برادر یوسف اول سر فرمانده هان بعد فرمانده ها این کارانقلابی (خود سوزی)انجام بدهند تا انگیزه ی برای ما شود!
وقتی یوسف این جواب شنید به یک نگاه معنا دار رفت نزد فرمانده مقر و شروع کرد به صحبت که معلوم بود گزارش می داد که نقشه شان برای به دام انداختن اعضاء برای خود سوزی نگرفته است.
چندساعت از برنامه شب زنده داری نگذشته بود که اعضاء اسیر نه حوصله نشستن در محل روی صندلی را داشتند نه تکرار شعارهائی که توسط بلند گو گفته می شد.
در همین وضعیت یک مرتبه فهیمه اروانی نزدیک محل نشستن بلوک ما شد و پرسید شما ارتش چندم هستید؟ (هر مقری که نزدیک به ۱۰۰ تا ۱۲۰ نفر بود بعنوان ارتش یک و دو سه و …. نام گذاری کرده بودند) که بچه ها گفتند ارتش دوم که یک مرتبه فهیمه اروانی با داد و بیداد گفت ارتش دوم نه ارتش مرده وارفته! چرا صدایتان در نمی آید؟! چرا هیچ کاری نمی کنید؟!
منظور فهیمه اروانی هم این بود که چرا جلو نظامیان امریکائی و خبر نگاران خود سوزی و خود زنی نمی کنید!
باز وقتی فهیمه اروانی هم دید اعضاء اسیر هیچ واکنشی نشان ندادند با حالت عصبی و غرغر زنان رفت و بلوک به بلوک همین برخورد با دیگر اعضاء اسیر می کرد.
تا دمهای صبح برنامه شب نشینی ادامه داشت و دم صبح به مقر هایمان بر گشتیم .
فردای ان روز سران فرقه شب نشست برگزار کردند و فرمانده مقر بر گشت گفت من دیشب فهمیدم شما به درد این سازمان نمی خورید! برادران و خواهران در اروپا خود سوزی می کنند ولی دیشب از هیچ کدامتان بخاری بلند نشدید کاری بکنید! (چرا بلند نشدید خود سوزی بکنید).
الان همه تان هم بلند شوید در این مقر خود سوزی بکنید به درد نمی خورد باید سر بزنگاه اینکار می کردید که نکردید!
شما همه تان وا داده اید باید برید فاکتهای وا دادگی واو شدن را تک به تک بخوانید و بیارید در نشست بخوانید!
من دست بلند کردم و گفتم:
خواهر من فکر نمی کنم ما وا رفته یا وا داده باشیم چون در زیر بزرگترین بمباران تاریخ بودیم. در بیابانها و کوهها بدون امکانات در کوه درواشکه حتی روزها یک قرص نان نداشتیم ؛ یا یک پتو نداشتیم که چند نفر شبها زیر آن بخوابیم شبها در کوه و بیابان در زیر پل و یا در شیار کوه ها خوابیدم و … انوقت شما به ما می گوئید وا رفته!
حرفم که تمام شد یکی از چماقداران فرقه رجوی بنام قاسم بابا صفری بلند شد و با یک حالت حق به جانب رو به من که جواب نده برو حرف خواهر اثبات کن!
من بر گشتم به قاسم بابا صفری گفتم من با خواهر صحبت می کنم تو با میز خودت صحبت کن حرف مفت نزن.
وقتی فرمانده مقر دید اوضاع داره از دست خارج می شود نشست تعطیل کرد و از من خواست در اتاق بمانم و رو کرد به قاسم بابا صفری که مستقیم بره سمت آسایشگاه و بعد خارج شدن همه نفرات از من هم خواست که بیرون از نشست با کسی حرف نزنم و برخورد فیزیکی نداشته باشم.
(قاسم بابا صفری بعد ها آمد کمپ تیف و نزدیک ۳ ماه هم ادا اطوار مجاهدی و بعضی وقتها هم ضد امپریالیستی در می آورد و مدعی بود هر کس بر علیه مجاهدین چیزی بگوید دقیقا سمت رژیم ایران! و یا کار کردن در زندان تیف برای امریکائیها بد و همراهی با امپریالیزم می باشد!
البته این احمق بی سواد کودن در دام چند نفر از اعضاء بد نام فرقه رجوی افتاده بود که سابقه مشعشع در تجاوز به بچه های کم سن و سال داشتند و یا از بچه های کم سن و سال بعنوان فاعل برای بر آورد جنسی سوء استفاده قرار داده بودند. البته این گوهر بی بدیل رجوی نتوانست بیش از چند ماه سختی زندان تیف تحمل کند روزهائی که مدعی بود هر کس علیه رجوی حرف بزند را با یک تصمیم انقلابی ۱۸۰ درجه ای چرخاند و یک روز مشخص شد که جزو بر گشتی ها به داخل ایران ثبت نام کرده و چهار نعل به سمت ایران و رژیم رفت.
اما هر وقت به آن روزهائی که اسارت ذهنی و جسمی سران فرقه رجوی داعشی بودم فکر میکنم می بینم انچه باعث شد حتا یک نفر ازبین بیش از ۴۰۰۰ حاضر نشد به خاطر مریم قجر در اردوگاه بد نام اشرف دست به خودسوزی و یا خود کشی بزنند به جز اینکه پی برده بودند سران فرقه بطور خصوصی رجوی روح پلید و مریم قجر داعشی به اعتمادشان خیانت کرده چیز دیگری نمی تواند باشد.
قبل از حمله امریکا به عراق رجوی روح پلید درآخرین نشست کنار مریم قجرچنان ادا اطواربوزینه وار در می آورد که گویا اتفاقی بیافتد و حمله ای به عراق صورت بگیرد وی دستور حمله به ایران صادر خواهد کرد ودر پیشاپیش همه اعضاء خو د مریم قجر سوار تانک سفیدی خواهند شد و پیشاپیش جلو تر از اعضاء به سمت ایران حرکت خواهند کرد.
اما وقتی در ژوئن ۲۰۰۳ خبر دستگیری مریم قجر علنی شد معلوم شد رجوی روح پلید و مریم قجر قبل از آنکه در عراق ترقه ای در شود اعضاء نگون بخت در زیر بزرگترین بمباران تاریخ در کوه و بیابان رها کرده رجوی روح پلید به سوراخ موش و مریم قجرداعشی هم همراه شوهر سابق خود به فرانسه فرار کرده اند.
عدم خود سوزی اعضاء اسیر ذهنی و جسمی در اسارتگاه بد نام اشرف نشانی بود از تنفر اعضاء به کلاشی ؛ دروغگوئی ؛ فریب ؛ خیانت به اعتماد اعضاء توسط شخص رجوی روح پلید و مریم قجر داعشی و دیگر سران این فرقه در حالی که در قطع کامل با دنیای بیرون بودند. اما با یک حس درونی متوجه این خیانت شده بودند.
محمد رزاقی