جامعه ای را تصور کنید که در آن افراد اجازه ندارد برای پوشش، تحصیل، کار، خرید و هر جنبه دیگری از زندگی خود تصمیم بگیرند. این جامعه معمولاً «برده داری» خوانده می شود که غالباً افراد در آن مشقاتی چون کار اجباری، محرومیت از خواب و خوراک کافی و اوقات فراغت را متحمل می شوند.
ممکن است فکر کنید که در زندگی انسان معاصر برده داری محلی از اعراب ندارد اما باید بدانید که برده داری مدرن کماکان در جاهای مختلفی از دنیا در جریان است، چنانچه در دهه ی 70 میلادی بسیار متداول بود. حزب کمونیست کامپوچیا، که نام دیگرش خمرهای سرخ بود، در 17 آوریل 1975 در کامبوج به قدرت رسید. خمرهای سرخ «دولت دمکراتیک کامپوچیا» را در سال 1976 ایجاد کردند و تا ژانویه 1979 بر سر قدرت بودند.
خمرهای سرخ کارشان اجرای برنامه ی تغییر و تحول اساسی بر اساس تفکر رادیکالی مائویستی – مارکسیستی بود. آن ها می خواستند که کامبوج را به جامعه ای روستایی و بی طبقه تبدیل کنند که در آن هیچ فرد ثروتمندی، هیچ فقیری و هیچ بهره کشی وجود نداشته باشد. برای دستیابی به چنین جامعه ای، آن ها پول، تجارت آزاد، تحصیل عادی، اموال شخصی، مدل های پوشش خارجی، اعمال مذهبی و فرهنگ سنتی خمرها را حذف کردند. مدارس عمومی، پاگودا ها، مساجد، کلیساها، دانشگاه ها و مغازه ها و ساختمان های دولتی را تعطیل کردند و آنها را به زندان، اسطبل، کمپ های بازپروری و انبار آذوقه تبدیل کردند. هیچ حمل و نقل عمومی یا شخصی وجود نداشت، هیچ مالکیت شخصی و هیچ سرگرمی غیرانقلابی امکان نداشت. فعالیت های اوقات فراغت شدیداً محدود بود. مردم در سراسر کشور و حتی سران حزب باید لباس های سیاه می پوشیدند، که لباس سنتی انقلاب آن ها بود.
امروز در سال 2018، بسیاری بر این باورند که اگر مجاهدین خلق در ایران به قدرت برسند، رژیمی مشابه خمرهای سرخ را بنا می گذارند. جان لیمبرت، معاون سابق وزارت امور خارجه ی امریکا در مقاله ای می نویسد که حمایتی که برخی سیاستمداران امریکایی مانند جان بولتون و دوستانش از مجاهدین خلق می کنند، دفاع از گروهی است که «مورد تنفر بیشتر ایرانی هاست و ترکیبی است از فرقه ی جیمز تاون و خمرهای سرخ».
این تعبیر لیمبرت، شاید برای اولین بار درسال 2003 توسط روزنامه نگار نیویورک تایمز، الیزابت روبین عنوان شد. وی پس از بازدید از کمپ اشرف در مقاله ای مشهور و مفصل با عنوان «فرقه رجوی» نوشت: «اگر به رجوی ها فرصت داده می شد، می توانستند پول پوت ایران باشند.»
پول پوت رهبر بدنام خمرهای سرخ بود. تخمین زده می شود که بین سال های 1975 تا 1979 ؛ تحت حکومت او، در حالی که می خواست برنامه های اصلاح ریشه ای نظام اجتماعی و کشاورزی را عملی کند، یک ملیون نفر از مردم کامبوج بر اثر کار اجباری، گرسنگی، بیماری، شکنجه و اعدام تلف شدند. همین گزارش های هولناک باعث می شود که روزنامه نگاران و نهادهای حقوق بشری شدیداً سران مجاهدین خلق را به خاطر رفتارهای فرقه ای و نقض حقوق بشر در درون تشکیلات شان، خطرناک و منشاء تهدید برای بشریت بدانند.
در گزارشی که در وب سایت عربی البوابه آمده است، سران مجاهدین خلق چنین توصیف شده اند:« رهبران مجاهدین خلق در عراق، شوهر و زنی به نام مسعود و مریم رجوی، از شکنجه استفاده می کردند و علیه هرگونه دشمنی که ببینند از جمله خانواده اعضای خود را تشویق به خشونت مرگ بار می کنند. بنابه گزارش دیدبان حقوق بشر، مخالفانی که به رجوی ها انتقاد کنند یا قصد خود را برای ترک گروه اعلام کنند، مورد شکنجه قرار می گرفتند. دو نفر از اعضا از فرط شکنجه جان باختند.»
البوابه به درستی اشاره می کند که «مجاهدین خلق چنان که ادعا می کند دمکراتیک نیست و مریم رجوی در آلبانی هم کنترل شدیدی بر زندگی اعضایش دارد و بنابه گزارش ها به هر عضو فقط به اندازه جیره غذایی اش پول داده می شود. او در آن جا هم به آن ها اجازه تماس با خانواده یا ترک گروه را نمی دهد. در عین حال، به نحو موثری به لابی کردن در میان سیاستمداران امریکایی ضد ایرانی ادامه می دهد و خودر ا به عنوان اپوزیسیون دمکراتیک در انتظار جایگزینی با جمهوری اسلامی، می فروشد.»
چنانچه در این مقاله آمده است تنها گواه برای ادعای دمکراتیک بودن مریم رجوی «طرح ده ماده ای» اوست و ادعایش مبنی بر این که در صورتی که پس از تغییر رژیم در ایران به قدرت دست یابد ظرف شش ماه انتخابات پارلمانی برگزار میکند. البوابه اشاره می کند که «طرح شش ماده ای او به خودی خود قابل رد نیست» اما تأکید می کند که تاریخ مجاهدین خلق بهترین گواه برای نقض ادعای مریم رجوی ست: «مشکل این است که سوابق رجوی نشان می دهد که او هر برچسبی که به لحاظ سیاسی به نظرش در هر زمان مناسب بیاید را می پذیرد، معمولاً بدون آنکه آن را تجربه کند. خود طرح ده ماده ای دوربرگردانی ست برای گروهی که به عنوان یک گروه مارکسیست اسلامی آغاز کرده است و اگر تعریفی که از رجوی با عنوان «رهبر مستبد فرقه» می شود درست باشد، جدی گرفتن حرف او مبنی بر رها کردن قدرت پس از شش ماه در واقع احمقانه به نظر می رسد.»
البوابه در مصاحبه با علی الفونه پژوهشگر امور دول حوزه خلیج در موسسه واشنگتن در این باره از او می پرسد و وی در پاسخ می گوید: «مجاهدین خلق، بنابر سوابق گذشته شان، اگر در ایران به قدرت برسند بسیار شبیه به حکومت خمرهای سرخ در کامبوج خواهند بود. من نمی توانم ابعاد مقبولیت آن ها در ایران را دقیق بگویم، اما اگر مقبولیت آن ها را در میان ایرانی های ساکن خارج ملاک قرار دهیم، آن ها احتمالاً درداخل ایران از حمایت مردمی چندانی برخوردار نیستند.»
آنچه مسلم است این است که شهرت بد مجاهدین خلق برای بیشتر تحلیل گران امور ایران روشن است. مدافعان امریکایی مجاهدین خلق در دولت ترامپ نیز احتمالاً می دانند که اکثریت ایرانیان هرگز مجاهدین خلق را به عنوان جایگزین دمکراتیک جمهوری اسلامی نمی پذیرند. آن ها باید هشیار باشند که مجاهدین خلق، همه ی خصوصیات بالقوه و بالفعل برای تبدیل شدن به حکومت خمرهای سرخ به رهبری پول پوت ایران یعنی رجوی ها را دارند.
مزدا پارسی