بالاخره سازمان مجاهدین مجبور شد، خانم سمیه محمدی را به میدان بیاورد. اما این میدان، در درون حصارهای فرقه ممکن شد!
این عقب نشینی سازمان، یک پیروزی بزرگ برای خانواده محمدی بود. فرمایشی بودن مصاحبه و کاغذپاره هائی که مجبور به نشان دادن و خواندن آنها بود، همه خبر از یک نمایش مضحک می داد. نفس نفس زدن و تپق زدن خانم سمیه محمدی و اضطرابی که بوضوح معلوم بود، به روشنی حکایت از یک سناریوی از پیش تعیین شده برای خانم محمدی داشت.
قیافه دیدنی زن مصاحبه کننده که به خوبی از حس ترحم و افسوس مملو است، حاکی از ناراحتی شدید وی است، که کم مانده به این وضعیت شکننده سمیه گریه کند و اینکه چطور یک زن مجبور شده در مقابل پدر و مادر خود بایستد!
سازمان یعنی اینقدر به یک نیرو و کادر تشکیلاتی خود اعتماد ندارد که یک ملاقات آزاد بین پدر و مادر و دخترشان برگزار کند؟ شاید این مجاهد؟! 38 ساله بتواند مجددا پدر و مادر خود را جذب فرقه رجوی کند. راستی چطور سران فرقه رجوی خواهند توانست یک خلق را قانع کنند که راهشان درست است؟
سازمانی که توان اقناع یک پدر و مادر – که سابقه آشنائی و هواداری از سازمان دارند – را ندارد! فردا، چطور از عهده تضادهای بزرگتر برخواهد آمد؟
حضور تیم های فرماندهی مجاهدین در صحنه رویاروئی با خانواده محمدی
متن کامل نامه سمیه محمدی به سردبیر این روزنامه آلبانیایی:
” آقای سردبیر،
این چند هفته گذشته، شما قطعا این خبر را شنیده اید که یک زن و شوهر ایرانی کانادایی، به آلبانی آمده اند، آنها ادعا می کنند که دخترشان یعنی من توسط مجاهدین خلق ربوده شده و در اردوگاهشان در آلبانی گروگان می باشد. من این را به شدت تکذیب می کنم. این یک کمپین زشت رژیم دیکتاتوری ایران علیه مجاهدین خلق است که از سال 2004 با سوء استفاده از من آغاز شده است. من، با اراده آزاد و انتخاب خودم تصمیم به پیوستن به سازمان مجاهدین خلق برای مبارزه در راه تحقق دموکراسی و آزادی در ایران گرفتم. حالا من در آلبانی هستم تا شاهد آزادی مردمم، به ویژه زنان باشم، من حتی بیشتر مصمم به مبارزه علیه زن ستیزی و رژیم رادیکال ملاها در ایران هستم عوامل رژیم ایران متاسفانه، در این کمپین دروغ به عنوان پدر و مادر من از وزارت اطلاعات دستور می گیرند و هیچگونه عشق و عاطفۀ خانواده ندارند، آنها به اهداف رژیم فکر می کند که چگونه برای از بین بردن سازمان مجاهدین خلق اقدامات خود را دنبال کنند. در همین حال، به منظور روشن شدن افکار عمومی، من نامه ای به وزیر کشور در مورد دروغ های پخش شده توسط رژیم ایران از قول پدر و مادرم، نوشتم. آنها گفته اند که من ربوده شده ام. از آنجا این از تهدیدی برای امنیت من و دوستان من است، من هم یک شکایت علیه آنها به پلیس ارائه دادم، که در حال رسیدگی است. در زیر من یک لینک را ضمیمه می کنم که کلیپ ملاقات من با دو شخصیت آلبانیایی است و شما می توانید کلیپ را هر طور که صلاح و مناسب می بینید برای روشن شدن اینموضوع و اطلاع عموم آلبانیاییها استفاده کنید. این ویدئو شامل ملاقات من با آقای نامیک کپلیک، عضو پارلمان و معاون رئیس جمهور سابق و عضو انجمن دوستی مردم آلبانی با سازمان مجاهدین خلق می باشد. این جلسه در تاریخ پنجشنبه، 2 اوت در آپارتمان من ساخته برگزار شده است.
با احترام، سمیه محمدی”
چرا فرقۀ رجوی جرأت پخش مصاحبۀ اجباری سمیه را در رسانه های خود ندارد؟
اینکه ماندن این دختر در قلعه ای درآلبانی، چه کمکی به آزادی مردم ایران میکند،چیزی غیرقابل تصوراست و راست آنست که این دو امر هیچ ربطی بهم ندارند الا که بگوییم یک ایرانی فلک زده در قلعه ی دورافتاده ای درآلبانی محصور است و دارای محدودیتی بدان شدت که حق ملاقات با پدر ومادر خود را ندارد.
من به آلبانی آمدم، در تیرانا هستم، می خواهم ببوسمت…
راستی چرا سران سازمان اجازه ملاقات حضوری با خانواده اش را به سمیه ندادند؟
این موضع انفعالی و ضعیف سازمان، از عمق فاجعه ریزش و بحران جداشدگی در درون مناسبات خبر می دهد! نکته جالب درمتن نامه سمیه، این است که سازمان اینطور القاء کرده که:
” این یک کمپین زشت رژیم دیکتاتوری ایران علیه مجاهدین خلق است که از سال 2004 با سوء استفاده از من (سمیه محمدی) آغاز شده است”
معنی این جمله این است که سازمان سمیه را در یک چارچوب اخلاقی محصور کرده که انگار خانواده سمیه و خود سمیه، باعث شدند که کمپین خانواده ها، از سال 2004 علیه سازمان راه بیافتد. در حالی که فرمان ملاقات ندادن به خانواده ها توسط مسعود رجوی بود که باعث شد خانواده ها از حقوق حقه خود کوتاه نیایند.
مواضع دیکته شده سازمان که از زبان سمیه شنیده می شد، گفته:
” این مرد وزن کانادائی – ایرانی (منظور پدر و مادر سمیه) هیچگونه عشق و عاطفۀ خانواده ندارند!”
راستی پدر و مادری که سالها رنج و زحمت و گرمای طاقت فرسای عراق، کتک خوردن در فرانسه و آلبانی و… را به جان خریدند و به دنبال فقط یک بوسه از دخترشان هستند، عشق و عاطفه ندارند و لابد مریم و مسعود منبع لایزال عشق و عاطفه هستند؟
من بعنوان یک شاهد عینی، که سالهای جوانی ام را در درون فرقه پرپر کردند، اعلام می کنم که سازمان مجاهدین قاتل درجه اول عشق و عاطفه در وجود انسان هاست. ما سالها آموزش داده می شدیم که از خانواده متنفر باشیم. سالها روی مغزهای ما شبانه روز کار می شد که چیزی به اسم عاطفه و عشق به خانواده را، در درون خود بکشیم.
امروز هم از سران فرقه رجوی، انتظار نداریم که مثل انسان های عادی، با بیرون از خود تنظیم کنند.
ما درک می کنیم که با کسانی رودرو هستیم که همگی مغزشوئی شدند. ما می فهمیم که با یک فرقه استبدادی روبرو هستیم که اعضای آن قبل از جداشدن، قادر به تفکیک بدیهی ترین مسائل عقلی و منطقی نیستند. پس درود می فرستیم به خانم سمیه محمدی و دیگر اعضای اسیر فرقه که در چنگال دیو صفت رجوی ها گرفتار هستند. آنها حق آزادی، حیات و زندگی آزاد را دارند و با حضور خانواده ها وتلاش نجات یافتگان از این فرقه ، حتما به این مهم دست خواهیم یافت …
فرید