فرقه ها، آلت تحمیق توده ها هستند

می گفتند: قدرت شیرین و وسوسه کننده است و انسان را به هر جنایتی رهنمون می شود. اما تا خودم از نزدیک جنایات رجوی ها، برای در کرسی قدرت ماندن را نمی دیدم، هرگز باورم نمی شد. سالها هزاران نفر و هر کدام با هزاران شیوه، سعی کردیم در فضای بسته مناسبات فرقه رجوی، راه نجاتی باز کنیم، اما همیشه به درب بسته خوردیم و به قول رجوی با مشت آهنین او مواجه شدیم.
اگر واقعا یک منجی بیرونی نبود، شاید امروز همه ما جداشدگان و مخالفان رجوی، هنوز در چنبره آهنین فرقه رجوی گرفتار بودیم.
عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد:
اگر نیروهای ائتلاف به رهبری نیروهای آمریکائی، به عراق حمله نمی کردند قرار بر ماندن صدام حسین در قدرت بود، ما حالا حالا ها، مهمان زندان های رجوی بودیم.
هر بار که در اشرف اعلام می کردند که برای نشست عمومی – تشکیلاتی آماده شوید و دفتر و کاغذ و خودکار هم بیاورید. یا می گفتند نشست” خواهر نسرین”… انگار عزای عمومی اعلام کردند. می دانستیم که نوبت به یک جراحی تشکیلاتی رسیده است و باید هر بحثی آوردند، چه درست و چه غلط، را اثبات کنیم. همه می دانند که اثبات بحثی که اصلا قبول نداری، چقدر سخت است. واقعا خرد شدن خود را به چشم می دیدیم. چون هیچ راه فراری هم نبود. همه چیز سخت بود. زندان انفرادی وشکنجه هم همیشه تضمین اجرایی، این نشست ها بود. همیشه در جمع بلائی سر یک نفر می آوردند که بقیه هم حسابشان را می بردند. تمامی بحث های رکیک و زشت و خرد کننده شدید را رو به یک نفر که ظاهرا مرتکب خیانتی شده، اجرا می کردند و از کدهای ضد اطلاعات بخش های مربوطه، برخوردهای لازم و… به کار می بردند. که همه بفهمند در صورت تقابل و انکار بحث، حساب و کتابشان با کرام الکاتبین (بازجوها و شکنجه گران رجوی) است.
هربار از خودمان می پرسیدیم که این ها از ما چه می خواهند؟ رهبری چه نیازی به اثبات این بحث های کشکی از طرف ما دارد؟ فکر می کردیم این بحث ها، طبق گفته مسئولین برای انسان شدن ماست. وگرنه رهبری چه نیازی به این”رخت چرک های” ما دارد؟
الان که نجات یافتیم و سالها از این بحث دور شدیم، هنوز شاید بخوبی نفهمیدیم که چه بر سرمان آوردند. اما به قدر درک خودمان می فهمیم که رجوی شدیدا نیاز داشت که ما را در فرقه، به هرقیمت حفظ کند. نه اینکه ما را خیلی دوست داشت. بلکه از بابت تک تک ما از صدام حسین حق رزمندگی می گرفت. به ازای تعداد کثیر ما امتیازاتی از امتیاز فروش نفت در برابر غذا و… می گرفت. مسعود رجوی دجال، شرکتی تجاری زده بود با عنوان جعلی مبارزه برای آزادی! دکانی دونبش با دک و پوز دمکراتیک. ما هم کالاهای مفتی بودیم که از این ور و آن ور، جمع کرده و در ویترین های دکانش چیده بود. ما بزرگترین سرمایه خود یعنی جانمان را در معرض تمامی خطرات در کف دست گرفته بودیم و او دجالانه ما را به بازی گرفته بود.
ما بازی خورده بودیم.
ما بازنده اول و آخر این بازی کثیف بودیم.
این ما بودیم که از همه چیزمان گذشته بودیم.
این اعتماد ما بود که در بیراهه های رجوی نیست و نابود شد.
مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو، شیادانی بودند که ما را در تحمیق کامل نگه داشته بودند.
اگر نگاهی به زندگی برادران خود مسعود رجوی در خارجه بیاندازیم، می بینیم که هیچ کدام، از این مبارزه مسعود حمایت نمی کنند. همه دنبال تجارت و Business خود در خارج و در دنیای بورژوازی هستند.
کمیته مالی مجاهدین زیر نظر برادران مرحوم مسعود، دکترکاظم و سپس دکتر صالح رجوی، دکتر احمد رجوی (که در عراق از مسعود طلب زن مجاهد خلق کرده بود) و هوشنگ رجوی شرابخوار، با سرمایه گزاریهای کلان در جابلقا و جابلسای جهان، اداره ی شرکتهای بزرگ صادرات و واردات در خاورمیانه و آفریقا، اجاره ی سالنهای Duty free در شماری از فرودگاههای آفریقائی و … روز به روز بر سرمایه افزودند و اعضا را نیز وادار به پرداخت و نه دریافت کردند.
یک بار که بدون علت خاصی با بهانه ای، مراسم جشنی برپا شده بود. برنامه های هنری مختلفی هم در جریان بود. درذهن خودم سئوال شده بود که علت این همه وقت گذاشتن و تعطیل کردن کار زرهی ها که در راستای سرنگونی است چیست؟
در پایان مراسم که مرکز ما برای جمع آوری مانده بود،” محمد” پسر رجوی را دیدم که در کنار عموها و چند زن دیگر که در کنارشان بودند و از خارج آمده بودند، برای بردن محمد به گشت و گذار در بغداد با عموها و دیگر فامیل در خیابان 100 روبروی محل جشن، جمع شده بودند و چند اکیب مسلح اسکورت آماده شده بودند که این چند ماشین بسیار لوکس را اسکورت کنند.
آنروز بعنوان یک مجاهد خلق، اجازه ندادم ذهنم با آنها برود و در لحظه با تمایلات زندگی طلبانه خودم که در درونم با دیدن آن صحنه ها، شعله ور شده بود، برخورد کردم.
اما امروز که این خاطرات را با شما مرور می کنم، می بینم که فلسفه آن جشن هم، بخاطر مهمانان و برادران رجوی بود. همه ما مترسک های خیمه شب بازی مسعود بودیم که آنروز روی صحنه رفته بودیم که مسعود پز ما را به برادرانش بدهد.
فرقه ها، آلت تحمیق توده ها هستند.
رویکرد واقعی مسعود به ما، بعنوان وسایلی بی جان و بی اراده برای ماندن در قدرت و استحکام پایه های قدرت ظالمانه اش بود.
چسبندگی مریم و مسعود به قدرت ساختگی. یک خواست شیطانی بود که همه ما را سالها به بند و زنجیر کشیده بود.
فرقه از هر نوعش، برای بهره مند شدن عده ای خاص از قدرت است.
اعضای همه فرقه های جهان هم، قربانیان ساده دل و البته صادق و پاک آن فرقه ها هستند.
پس همه باهم باید به جنگ سران فرقه ها برویم و با همه مظاهر فرقه ای، مبارزه کنیم…
فرید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا